همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

شنیدن صدای خیانت در ادبیات

شنیدن صدای خائن در رمان «ادلف»

از رنجی که می دهیم

 

 

«دو واژه

تنها دو واژه

می شوند پروار:

خائن و انگار شوربا!»

-مایاکوفسکی

سعید برآبادی: تا به حال سرنوشت خیانت های زیادی را شنیده ایم؛ زنانی که از خیانت مردان شان، خودکشی کرده اند، به جادو و جمبل پناه برده یا دیوانه شده اند، سرد مزاج گشته اند یا به پای سجاده افتاده اند، پذیرفته اند و کنار آمده اند و همخانه هووی خود شده اند یا نپذیرفته اند و خون دیگری را ریخته اند. ما شنونده داستان مردان غمگینی بوده ایم که ساعت ها روبه روی آینه می ایستند و بی بضاعتی یا زشتی شان را تنها دلیل خیانت زنان شان می دانند، کنار آمده اند، از بستر عشق دور شده اند و با دست خود رفاقت آغاز کرده اند یا چاقو بیرون کشیده اند به قصد حذف رقیب. این ها اما روایت های شکسته ای است از آدم های شکسته شده، پس صدای خائن ها کجا شنیده می شود؟ کجا می توانیم چهره آن ها را ببینیم که در بزنگاه های دیدار، تصمیم، رختخواب و نوازش دست، با وجدان خود حرف می زنند؟ چطور می شود آدم هایی را یافت که در جستجوی عشق، قواعد را در هم می شکنند و با بی باکی، داغ خیانت را بر پیشانی خود می گذارند؟ چه می شود که نهادی به قدرت اجتماعی و مذهبی «خانواده» در هم می کشند و شکنندگان آن، چطور با صدای «قضا» کنار می آیند که به قول بیهقی در کمین است و کار خویش می کند؟

سه رمان خائن

صدای خائن ها را ادبیات به گوش ما می رساند؛ صدای کمتر شنیده شده، صدای مصلوب به زخم خویش، صدای گناهکارانِ آن گناهِ لذت بخش و گاه رستگارکننده را. از میان انبوه رمان هایی که خیانت، یکی از صدها گره داستانی آنهاست و از میان داستان کوتاه هایی که در قرن اخیر، خیانت را دستاویز طرح و نقشه نویسنده خود کرده اند؛ شاید سه اثر کمی متفاوت با بقیه و بسیار شبیه به یکدیگر باشند لااقل آن طور که معلومات اندکم و میل زیادم برای کشف رابطه های تو در توی ادبیات داستانی این انتخاب ها را برایم اجباری می کند:

در قرن نوزدهم، شاخص ترین صدای خیانت را می شود در «آناکارنینا» شنید؛ صدای فاصله داری که تلستوی از رابطه سه ضلعی آنا/ورونسکی/الکسی الکساندرویچ به گوش جهان رساند و آن را با انعکاس خرد شدن استخوان های آنا زیر چرخ های قطار به پایان می برد. در قرن بیستم، «گتسبی بزرگ» جایگاه یگانه ای دارد؛ چه از تشابه روایت کتاب با زندگی نویسنده اش و چه از تلاشی که اسکات فیتس جرالد برای به تصویر کشیدن تاثیر متقابل رفتار اجتماعی آن روزگار و خیانت دی زی / گتسبی می کند. اما «آدلف» که در میان ما فارسی زبان ها، رمان کمتر شناخته شده ای است نه تنها زودتر از این دو رمان به سراغ موضوع خیانت رفته، بلکه با دیدی روانشناختی، صمیمانه و البته موجزتر به صدای خیانت کاران پرداخته است.   

آدلف و عشق سفاک

«عواطف آدمی آشفته و مغشوشند؛ ترکیبی از توده ای حس های گوناگون که قابل توجیه نیستند: واژه ها که همواره زمخت و عامیانه اند، می توانند نامی به آن ها بدهند اما هرگز نمی توانند آن ها را توصیف کنند.» جوانی بیست و دو ساله که این چنین از عواطف آدمی و پیچیدگی آن ها در اولین صفحات رمان «بنژامین کنستان» سخن می گوید، «آدلف» نام دارد. مردی که پاک باخته زنی 10 سال بزرگتر از خود می شود و عاقبت پس از پافشاری و اصرار بر عشقش، «النور» را در بستر کُنت تصاحب می کند. دامنه این عشق چنان پر سوز و گذاز و آشکار به پیش می رود که زن و مرد راهی جز دل کندن از گذشته و ساختار اجتماعی خود ندارند؛ «چه کسی می تواند جذبه عشق را توصیف کند؟ این احساس یقین را که موجودی پیدا کرده ایم که طبیعت برایمان تعیین کرده؟» و این گونه است که خیانت پایان خود را به تصویر می کشد؛ تنهایی جستن، مالیخولیای یک رابطه منفک از جامعه، دعوا، فروریختن و فروشکستن.

اگرچه بنژامین کنستان تا سال 1391 در ایران چندان شناخته شده نبود اما به سعیِ متینِ خانم مینو مشیری و ترجمه روان او، مهمترین رمان این نویسنده سوئیسی-فرانسوی حالا پیش روی ماست؛ «آدلف» را سفاکانه ترین و تلخ ترین رمان عشقی خوانده اند اما روایتی است درونگرا از عشق مرد جوانی به النور که معشوقه مردی بلند آوازه به نام مختصار کُنت است. حدیث عشقی که از یک دیدار ساده آغاز شده و به ویرانی نهاد خانواده النور، از بین رفتن جایگاه اجتماعی و خانوادگی آدلف و در نهایت مرگ زن در غربت می انجامد.

از قفسی به قفس دیگر

برای فرار النور از خشم کُنت و آدلف که از تشرهای پدر می ترسد، چاره ای جز عزیمت به شهر دیگری نیست. غربت اما آنها را نه به راه اندازی یک زندگی تازه و بر پایه عشق بلکه به یک بازی تلخ می کشاند؛ زن و مرد در یک خانه و فراری از دیگران کم کم حوصله شان از هم سر می رود و شروع می کنند به بهانه گرفتن. مینو مشیری در مقدمه ای که بر این کتاب نوشته می گوید که «آدلف شاهکار روان شناسی عشق است که تراژدی عدم امکان برقراری رابطه راستین میان انسان های عاشق را به نمایش می گذارد.» اما مگر می شود عشقی که هر دو زندگی بخش می خواندنش، کشنده و خفیف شود تا جایی که نمایش گر عدم برقراری یک رابطه ساده میان دو انسان باشد؟ کنستان اما در مقدمه ای که بر چاپ سوم این کتاب نوشته، در پاسخ به این سوال، تاکید می کند که جامعه ای که این دو در آن زندگی می کرده اند(و البته که بی شباهت به جامعه امروز ما هم نیست) فسادی را که رسوایی برانگیز نباشد، می پذیرد. با این حساب، اگر خیانتی، آشکار نشود، از نظر آن جامعه دیگر خیانت نیست و این چنین است که عاشق و معشوق ابتدای داستان، سر در غار تنهایی می گذارند و آن قدر به هم زورکی مهر می ورزند که «سرانجام قربانی مهر سوزانی شدن که خود مسبب آن هستیم.» اینجاست که تفاوت آدلف و آناکارنیا رخ می نماید؛ کتابی که تلستوی آن را با این جمله عهد جدید آغاز می کند که «انتقام از آن من است، من جزا خواهم داد» پیشاپیش از قضاوت مذهب در برابر طغیان خیانت حکایت دارد و آدلف، روایتگر رویارویی خیانتکاران با خویش است؛ در تنهایی مطلق، رو در روی هم، چون موریانه ای همدیگر را می جوند تا تمام شوند!

وقتی که عشق در هم می شکند

عشق عجیب آدلف-النور را سه صفت در آدلف و سه صفت در النور از هم می پاشد؛ مرد جوان، ترسو و خودخواه است و میل بیش از حدی به آزادی و فرار از قواعد زندگی خانوادگی دارد. النور نیز مستبد، وابسته و ضعیف است. این صفت ها آشنا نیستند؟ ورونسکی تلستوی و گتسبی فیتس جرالد این صفت ها را نداشتند؟ آنا و دی زی چطور؟ شبیه النور نیستند؟ پایان چنین رابطه ای کاملا واضح است اگرچه تا زمانی که اتفاق نیافتد، نمی توان آن را این طور توصیف کرد: «کار من و النور شده بود، پنهان کاری. او جرئت نمی کرد از رنج هایش سخن بگوید که حاصل فداکاری ای بود که از او نخواسته بودم. من که فداکاری او را پذیرفته بودم، جرئت نداشتم از این شوربختی حرف بزنم که پیش بینی کرده بودم اما نتوانسته بودم جلوی آن را بگیرم. در نتیجه با وجود این افکار که تمام اوقات مان را به خود مشغول می کرد، سکوت می کردیم و از عشق می گفتیم. با هم مهربان بودیم، اما از ترس صحبت درباره مطالب دیگر، از عشق می گفتیم.» فیتس جرالد اجازه چنین صمیمیت طولانی را به گتسبی و دی زی نمی دهد، او در پی نشان دادن شکست انسان در برابر رویاهای گذشته خویش است نه نشان دادن رابطه ای که به مرور ناقوس نابودی را می نوازد. شاید به همین خاطر است که در پایان «گتسبی بزرگ»، راوی می گوید: «لابد رویای گتسبی، آنقدر به نظرش نزدیک آمده بود که دست نیافتن به آن، تقریبا برایش محال می نمود. اما گتسبی نمی دانست که رویای او، از خود او عقب مانده است. گتسبی به آینده لذتناکی که سال به سال از برابر ما می گذرد و به گذشته می پیوندد ایمان داشت و با خود می گفت اگر رویا، این بار از چنگ ما گریخت، چه باک! فردا تندتر خواهیم دوید و دست مان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام در یک بامداد خوش... و این گونه است که در قایقی نشسته ایم و پارو برخلاف جریان بر آب می کوبیم و بی امان به طرف گذشته رانده می شویم».

خائن کیست؟

وقتی که از خیانت حرف می زنیم، با این که عملا از عشق حرف می زنیم، از احساسی دو طرفه و آنقدر قدرتمند که تمام ساختارهای از پیش تعیین شده اطرافش را در هم می شکند حرف می زنیم، اما چون پسوند این عشق، خیانت است، نیاز به یک فاعل دارد، جامعه و سنت نام او را «خائن» گذاشته! کسی که همزمان با بروز احساس، به ساختاری که در آن بوده پشت می کند؛ آن چنان که پرنده ای با گشوده شدن در قفس، از میله ها می گریزد. در «آدلف»، خائن، زن داستان است؛ النور، شخصیتی که بعدها به خاطر دوستی صمیمی و عمیق نویسنده کتاب با مادام دوستال (از نویسندگان به نام فرانسه که هوادار انقلاب این کشور نیز بود)، به اشتباه این دو را با هم یکی فرض کردند. در گتسبی بزرگ هم خائن یک زن است، دی زی که البته بی شباهت به معشوقه نویسنده نیست که به او خیانت کرد و با همینگوی گریخت. اما وقتی که در می یابیم در آناکارنیا هم خائن یک زن است خود را به الگوی متفاوت و تا حدودی عرفی از مفهوم خائن نزدیک کرده ایم؛ مفهمومی که در آن ساختار اجتماعی مردانه، انگشت اتهام را در هر خیانتی به سوی زن دراز می کند چه او پشت به خانواده اش کرده باشد و چه مرد. در این الگو، زن شیطان صفت، فریب‌دهنده است و اغواگر و آغاز کننده خیانت در حالی که در هر سه رمان، این مردها هستند که پا پیش می گذارند و زنان را از بستر شوهرهایشان می ربایند.

و پایان کار خائن چیست؟

اگرچه از آن چه که در بالا آمد، پایان کار خائن رمان روشن است اما فکر می کنم پایان کار، اینجا به معنای مرگ النور در بستر بیماری و ناکامی نیست، حتی به معنی پایان کتاب نیست، شاید بتوان پایان کار خائن یا خائن های آدلف را در صفحات پایانی کتاب پیدا کرد آن جا که النور و آدلف با تصویر تازه ای از عشق یکدیگر را ترک می کنند، حتی اگر عشق شان به تنفر بدل شده باشد. این یافته، گنج خیانت است، گنجی که آن را در هیچ رابطه پایداری نمی توان پیدا کرد، جز در خیانتی که با عشق اتفاق افتاده باشد. نمی توان در رابطه که بر مبنای قواعد و چهارچوب است پاک بازی کرد، از عشق گفت و معشوق را در آزمون گذاشت و از او خواست که بهترین باشد و گرنه ترک خواهد شد. نمی شود در رابطه زناشویی پای همه اصول ایستاد و ریسک کرد اما عشق، ساحت دیگری دارد حتی اگر خیانت بزاید. در نامه ای که بعد از مرگ النور توسط آدلف خوانده می شود، کشف معنای تازه ای از رابطه زن با جامعه اش و حتی این عشق را می توان یافت:«این النور بخت برگشته ای که مزاحم شماست، خواهد مرد. شما تنها در میان جماعتی گام برخواهید داشت که برای ملحق شدن به آن ها شتاب دارید! این جماعتی را که امروز به خاطر بی تفاوتی شان از آن ها ممنونید، خواهید شناخت و شاید روزی دلزده از قلب های خشک آن ها، دلتان برای قلبی تنگ شود که به خاطر شما می تپید، که برای دفاع از شما حاضر بود با هزار خطر بجنگد و شما حتی حاضر نبودید با نگاهی به آن پاداش دهید.»

آدلف نیز حالا به معنای جدیدی دست یافته که پیش از آن نه تنها به آن اعتقاد نداشت بلکه اصلا آن را قابل وجود نمی دانست: «عشق، آن چنان با فردی که دوست داریم یکی می شود که حتی در ناکامی، لطف خاص خود را دارد. عشق با واقعیت و با سرنوشت وارد ستیز می شود؛ اشتیاق وافر، عاشق را در مورد قدرتش فریب می دهد و در میان درد و رنج، به شور و شوق می آورد.»

جامعه نه سنتی و نه مدرن قرن نوزدهم، بنژامین کنستان نویسنده را مجبور کرده تا تکلیف رابطه خیانت و گناه را هم مشخص کند. رابطه ای که همه به آن اعتقاد دارند مگر این که خود در آتشش سوخته باشند. وقتی کشیش بالای سر النور می آید، زن که آخرین کلمه ها بر لب هایش است، به آدلف می گوید: «حالا بگذارید، به اعمال دینی ام بپردازم؛ من باید تقاص گناهان زیادی را پس بدهم. شاید عشقم به شما هم گناه بود؛ با این حال اگر موفق شده بودم که شما را سعادتمند کنم، این فکر را نمی کردم.» با این همه کیست که نداند، گناهکار اصلی این خیانت که راوی آن نیز هست، نه النور که آدلف است، مردی که با احساسات پاکش به معشوق خود ضربه می زند: «مسئله مهم در زندگی رنجی است که به دیگران تحمیل می کنیم و هیچ متافیزیکی قادر به توجیه مردی نیست که قلب دوستدارش را تکه تکه کرده است. »

اما داستان این عشق اسفناک که به پایان می رسد، من خواننده دوست دارم تصور کنم آدلف را که در حال بازگشت از راهی است که آمده، قوز کرده، پیرتر شده است و حالا هیچ کسی را در دنیا ندارد که حتی با او جر و بحث کند. با دیدن این تصویر، انگار می کنم که آدلف هم در برگشت همین شعر را با خود تکرار می کند:

گره پر تردید ابروها

می آراید

کروپ ها و کروپ بچه های شهر

می گندد در دهان

لاشه خردجثه کلمات مرده

دو واژه

تنها دو واژه

می شوند پروار:

خائن

و انگار شوربا...

---منتشر شده در سایت شبکه آفتاب---

اتحاد با پیروزی آرام گرفت

اتحاد 4                     ولیعصر 1

جمعه 28 آذرماه 93  ساعت 15

گلها : محمد آقاجری(2گل)- فرزاد کاظمی- مهدی بهوندی

داور : محسن کارگر

ترکیب اتحاد متوئی: محمد بهوندی- حسن نظری- موسی بهوندی- مهدی بهوندی- محمد آقاجری- امید بهوندی علیرضا بهوندی(مسعود بهوندی)- محمود نرمیسا - مصطفی بهوندی (ایمان بهوندی)- مجتبی چابک( حامد بهوندی)-فرزاد کاظمی(کامبیز بهوندی)

شرح بازی : پس از 4 باخت پیاپی ،  بازیکنان اتحاد عزم خود را جزم کرده بودند که به روند ناکامی های خود پایان دهند.شروع بازی با برتری اتحاد همراه بود تا اینکه دقیقه 18 برخورد توپ به دست مدافع ولیعصر را داور پنالتی تشخیص داد و توپ را مهدی بهوندی وارد دروازه کرد .

این نتیجه تا اواخر نیمه اول ادامه داشت تا اینکه شاگردان محمد تقوی با استفاده از یک ضربه ایستگاهی گل تساوی را به ثمر رساندندو نیمه اول یک بر یک پایان یافت.

با آغاز نیمه دوم شاگردان اصغر بهوندی باز کنترل بازی را در اختیار گرفته و موقعیت های زیادی خلق کردند که یکی پس از دیگری آنها را هدر می دادند. دقیقه 73 بازی را میشه نقطه گره گشای این بازی برای  تیم اتحاد دانست چرا که ضربه ایستگاهی فرزاد کاظمی توانست نتیجه برتری را برای این تیم رقم بزند و پس از این گل بازیکنان ولیعصر سردرگم نشان می دادند و اتحاد توانست از  بی نظمی بازیکنان حریف 2 بار دیگر توسط محمد آقاجری به گل برسند و در پایان با یک نتیجه پرگل به روند ناکامی های اخیر خود پایان دهند و فعلا اوضاع آرام شود .

عنوان پایان نامه

 خداوند بزرگ ومنان را سپاسگزارم که به بنده فرصت دوباره داد تا بتوانم در  اواخر شهریور 93  با تمام مشکلات و چالشها دوره کارشناسی ارشد رشته مدیریت ورزشی را  به پایان برسانم  

عنوان پایان نامه 

 

بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی ،سرمایه اجتماعی و تعهد سازمانی دبیران تربیت بدنی شرق استان مازندران 

عنوان پایان نامه

 خداوند بزرگ ومنان را سپاسگزارم که به بنده فرصت دوباره داد تا بتوانم در  اواخر شهریور 93  با تمام مشکلات و چالشها دوره کارشناسی ارشد رشته مدیریت ورزشی را  به پایان برسانم  

عنوان پایان نامه 

 

بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی ،سرمایه اجتماعی و تعهد سازمانی دبیران تربیت بدنی شرق استان مازندران 

جشن کریسمس به همراه قهرمانی نیم فصل چه با شکوه است برای وینگوبگویچ

وینگوبگویچ

این روزها که وینگوبگویچ نقش بابانوئل را برای مس ایفا می کند با پیروزی های سه امتیازی بر حریفان خوشحالی را به هواداران مس رفسنجان هدیه می دهد. یاران وینگو بگویچ امروز در هفته دهم رقابتهای گروه ب جام آزادگان در ورزشگاه تختی رفسنجان میزبان صنایع اتکاء قعر نشین جدول بودند.تیم مس در حالی در مقابل اتکاء صف آرایی می کرد که این تیم طی نه هفته گذشته  تیم برترین بوده است. بیشترین برد ، بیشترین امتیاز ، بیشترین گل زده (بعد از نفت) و کمترین گل خورده را متعلق به این تیم است  و البته مس تنها تیم بدون باخت گروه هم محسوب می شود. عملکرد تیم اتکا 180 درجه با مس متفاوت است. اتکا تنها تیم بدون برد گروه است ، بیشترین باخت ، بیشترین گل خورده و کمترین امتیاز را دارد. سید حسین سید صالحی که هفته گذشته سکاندار هدایت اتکا شده است تحقیقاً کار دشواری در اتکا خواهد داشت .

مسی های رفسنجان بازی را تهاجمی آغاز کردند و درهمان ابتدای بازی در دقیقه 5 با شوت سرکش امین متوسل زاده در محوطه جریمه دروازه اتکاء را گشودنند نارنجی پوشان مس رفسنجان توپ و میدان را در نیمه اول در دست داشتند و همانند بازی های گذشته موقیعت های گلزنی زیادی از دست دادندتا جای یک مهاجم تمام کننده بیشتر احساس شود و چندین بار موقیعت تک به تک را با بی دقتی خراب کردند در این دیدار وینگو بگویچ به علت ادامه محرومیت از روی سکوها به هدایت تیم مس می پرداخت با خارج کردن علی علیزاده در نیمه دوم به حفظ تک گل و سه امتیاز دیدار می اندیشید.با خارج شدن علیزاده مس به لاک دفاعی فرو رفت و این تیم اتکاء بود در انتهای بازی فشار را بروی تیم مس مضاعف کرد و چند موقیعت نصفه نیمه را خلق کرد .داور دیدار بعد از پایان 4 دقیقه وقت اضافه سوت پایان بازی را به صدا در آورد تا مس رفسنجان یه هفته مانده تا پایان نیم فصل .قهرمانی را در رفسنجان جشن بگیرد.(قهرمانی نیم فصل گوارای وجود تیم مس رفسنجان و هواداران مس رفسنجان)

mes-mes.ir