همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

در سوگ امام رئوف ع

چند قدم با زائران پیاده مشهدالرضا

چند قدم با زائران پیاده مشهدالرضا

سرزمین خورشید در دهه پایانی ماه صفر، میزبان گام‌های زائرانی است که پیاده عزم دیدار کرده‌اند و سختی راه را با جان و دل می‌خرند.

به گزارش فرهنگ نیوز، دهه پایانی ماه صفر که می‌شود، زائران پیاده، دلشان هوای طوس می‌کند و با گام‌های دلبسته و امیدوار؛ باران چشم‌هایشان را به سمت و سوی حرم امام هشتم (ع) پیشکش می‌کنند، این روز‌ها زائران از کوچه‌های شهر دلشان گذر کرده‌اند تا دیدگان آنها را به دریای دلفریب معنویت امام رئوف پیوند بزنند.

این زائران به قصد عزاداری در روز رحلت جانسوز پیامبر مهر و مهتاب، حضرت محمد مصطفی (ص)، شهادت امام جود و سخا، امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امام هشتم (ع) راهی این سرزمین شده‌اند تا بی‌خیال عالم و آدم در پناهگاه واماندگی‌ها مأوا بگیرند و مویه‌کنان با قدم‌های زلالشان پا به جاده عشق و دلدادگی بگذارند.

* زائرانی که با بقچه‌ای نان و پنیر دل به جاده سپرده‌اند

خیلی‌هاشان از روز‌ها و هفته‌های قبل با بقچه‌ای نان و پنیر، بدون کفش و با یک تسبیح در دست دل به جاده سپرده‌اند و به پهنای صورت اشک می‌ریزند، آنان با نفس‌های اهورایی در به در دنبال حریم سبز سخاوت می‌شوند؛ سرگشته کوچه‌های غربت و دلدادگی‌‌اند.

مادر و پدر، دختر و پسر، پیر و جوان، همه و همه در راهند تا خود را به طوس، به دیار غریبانه امام آهودلان برسانند تشنگی دیدار، سرمای هوا را از خاطر برده است؛ مادری که نوزاد 6 ماهه‌اش را در این سفر با خود همراه کرده خوب می‌داند، تفسیر عشق را... وقتی به عمق نگاهش خیره می‌شوی، نبض درد‌هایش را حس می‌کنی، این مادر تنهای تنها با طفل 6 ماهه‌اش قصد زیارت کرده است.

مریم محبی می‌گوید: یک هفته است که به همراه کاروان از اسفراین در راهیم، دلم برای دیدن حرم ضامن آهو یک ذره شده، مدت‌ها بود که بی‌طاقت شده بودم بار سفر بستم تا در روز رحلت پیامبر اکرم(ص) و وفات امام هشتم (ع) در مشهد باشم باورتان می‌شود؛ این دومین باری است که می‌خواهم به این شهر و حرم امام رضا (ع) بروم، به خدا که اگر خودش نمی‌طلبید رفتن به زیارت حرمش بار دیگر قسمتم نمی‌شد؛

دو هفته پیش خیال این زیارت هم برایم محال بود، اما اکنون که چشم دل باز می‌کنم، می‌بینم در جاده هستم و چند گام بیشتر تا حرم آقا نمانده.

*«تا وقتی به حرم نرسم، کفش‌هایم را نمی‌پوشم»

وقتی نگاهم به انتهای کاروان می‌افتد، می‌بینم که مادر، پدر، کشاورز، غریبه و آشنا و هزاران نفر دیگر در هر مقام و منصبی دست از کار کشیده‌اند و با پای برهنه، عزم را جزم کرده‌اند تا با قامتی شکسته و عزادار روانه جاده‌های منتهی به شهر مشهد می‌شوند.

در این کاروان سهیلا کامرانی در زمره دلدادگانی است که از کاشمر آمده و نذر کرده تا وقتی به حرم نرسیده، کفش‌هایش را نپوشد. اعتقاد دارد که تربت مشهد دل کندن را برای زائر غیرممکن می‌سازد.

هر سال در دهه پایانی ماه صفر قراری با خود گذاشته‌ام تا راهی طوس شوم، می‌دانم روزی که بخواهم از این شهر بازگردم، دل کندن برایم سخت و دشوار است، اما شیرینی زیارت به همین چیز‌هایش است. دلخوشم به همین حال و هوای زیارت، وقتی به این سفر می‌آیم، غم و غصه‌ها پر می‌کشند، هوا سرد است و در این روز‌ها بسیاری از هم کاروانی‌هایم همانند من سرمای هوا را احساس کرده‌اند اما خوب شوق رسیدن به چیزهای بزرگ، این سختی‌ها را دارد.

عباس جویا هم که یک کشاورز است، در این کاروان پیاده حضور دارد، این مرد رفتن به مشهدالرضا (ع) و بودن در زیر سایه خورشید هشتم (ع) را سعادتی بزرگ می‌داند و معتقد است: این سفر‌ها آدمی را به جاده تنهایی و سرمای تردید‌ها می‌کشاند، اما اگر اهل دل باشی، خواهی فهمید که سرزمین طوس، پایتخت و پناه همه واماندگی‌هاست؛ من هر سال به قصد نوشیدن جرعه‌ای از آب سقاخانه و پرواز در ملکوتی‌ترین نقطه زمین، با پای دل به پایتخت معنوی روانه می‌شوم.

امسال هم پیش خودم حساب کرده بودم چند روزی کوله بارم را بر‌دارم و بی‌خیال عالم و آدم بیایم مشهد و بازهم با قلبی از نفس افتاده رو به بارگاه نورانی‌اش بایستم و بگویم آقا مخلصت هستم از اینکه باری دیگر مرا به خانه‌ات دعوت کردی دلم می‌خواهد هر چه زود‌تر به مقصد برسم. آنگاه پیاله‌ای آب از سقاخانه بر دارم و به نیت شفای روح و جان بنوشم.

*نذر کرده‌ام تا با پای برهنه به این ساحل آرامش بیایم

نه بیمارم و نه مشکلی در زندگی دارم، اما هر سال نذر می‌کنم تا پا برهنه دل را به دریا بزنم و به این ساحل آرامش بیایم.

حرف‌های این مرد کشاورز هم که تمام می‌شود، چشمم به کودکانی می‌افتد که دست‌های کوچکشان را به دست پدران و مادرانشان سپرده‌اند و می‌خواهند در گوشه‌ای از حرم، زیر گنبد می‌نایی ضامن آهو بایستند و پرواز کبوترهای طوس را به تماشا بنشینند.

کمی نزدیک‌تر مرد دیگری از تبار فریمان، صورتش را با دست‌های سرد و یخ کرده‌اش پوشانده و بی‌صدا می‌گرید. دوست دارد تا دخیل امیدش را به درگاه ضامن آهو ببندد و حکایت ناتمام دلش را نزد امامش بازگو کند.

تمام قد ایستاده و با خواندن زیارتنامه‌ای که در دست دارد، سکوتش را می‌شکند در حالی که تسبیح را آهسته در دست می‌چرخاند، نگاهش به سمت افق پرواز می‌کند. به قول خودش عاشق این است تا پروانه‌وار دور ضریح علی بن موسی‌الرضا (ع) بچرخد و سر بر ساحل آستان دوست بساید.

پیش از اینکه دست از گفتن آرزو‌هایش بردارد، زیارت نامه را باز می‌کند و با اشتیاق می‌خواند «اللهم الیک صمدت من ارضی و قطعت البلاد رجاء رحمتک فلا تخیبنی و لا تردنی بغیر قضاء حاجتی و ارحم تقلبی علی قبر ابن اخی رسولک صلواتک علیه و اله بابی انت و امی یا مولای .....»

هرکس را که در این کاروان بنگری، روایت شوریدگی و شیدایی را از زبان حال خویش معنا می‌کند؛ یکی تشنه رفتن به حوض اسماعیل طلایی و سقاخانه و دیگری شیفته پاشیدن دانه برای کبوترهای حرم است اما دیگرانی هم هستند که واله و دیوانه شوریده حالی‌اند. جوانی در دل جمعیت ایستاده و چای تعارف می‌کند امیر تبرایی عشق زیارت را به همین کار‌ها می‌داند.

وی اضافه می‌کند: مدت‌ها بود که انگار چیزی را در درون خود گم کرده بودم به همین دلیل نذر کردم برای چهل و هشتم و وفات امام رضا (ع) پیاده بروم طوس. گفتند حالت خوب می‌شود؛ اکنون حالم بهتر شده و ایمان دارم وقتی به صحن و سرای خورشید هشتم پا بگذارم، بهتر هم خواهم شد.

*چه سوزی دارد صدای حاج حسین وقتی گام به گام و لحظه به لحظه در اوج می‌خواند

در اینجا صدای مداحی، نوحه‌خوانی و سینه‌زنی بلند است یکی از مردان میانسال کاروان، چنان نوحه‌ای خواند که آدم تا ته دلش آتش می‌گیرد، چه سوزی دارد صدایش وقتی گام به گام و لحظه به لحظه در اوج می‌خواند، این نوحه خوان که نامش حاج حسین است، گفت: غریب و تنها از قوچان به سوی حرم رهسپارم؛ هر سال با خانواده‌ام می‌آمدم اما امسال عزمم را برای سفری تنها جزم کردم و به اندازه همه عزاداران دیگر، شوق آمدن داشتم و حالا هم خوشحالم که توفیق سینه‌زنی و حضور در بین این کاروان‌های پیاده را دارم.

در گوشه و کنار این کاروان‌ها مردان و زنانی هم با دستان مهربان و پرسخاوت برای زائران غذا می‌آورند و التماس دعا می‌گویند؛ در این میان مردی میانسال از اهالی مشهد با اخلاص غذای نذری توزیع می‌کند، همه زائران محو نگاه آسمانی‌اش می‌شوند و سپس با جمله خدا قبول کند، به قلب این مرد دردمند جان تازه‌ای می‌بخشد.

محمدعلی عباسی سه سال است که در روزهای پایانی صفر به جاده‌ها می‌آید و برای زائران غذای نذری می‌آورد؛ دلش برای خدمت به زائر پر می‌زند و می‌خواهد تا زمانی که زنده است این عادت خوب را ترک نکند.

*«سلام بر تو‌ ای آشنای غریب»

تا چند روز دیگر این زائران با گام‌هایی خسته و مهربان به تربت طوس می‌رسند و زیر لب می‌گویند؛ «سلام بر تو‌ای آشنای غریب»...

باور

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.

مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.

 توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال  رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.

خانم ها و آقایون دانشجو ؛ یه چند ثانیه توجه کنند لطفا !

وبلاگ"پرواز تا پردیس"نوشت:

باید ظاهری خلاف عرف جامعه داشته باشن، دکمه های پیرهن باز ، با ظاهری مشوش و بی نظم !از این به بعد ، دانشجوی چادری باشم یا پسری موقر و مرتب 

به گزارش "حرف لر " به نقل از وبلاگ"پرواز تا پردیس":

http://harfelor.ir/fa/news/2091/60!/

بیشتر بخوانید

سریع ترین هواپیمای جهان

میگ 25و31 سریع السیرترین جنگنده های عملیّاتی جهان میگ25 در واقع نمونه ی ساده ی طرح جدید«میکویان گوریچ»بود که بعدها«اواسط دهه ی 1960»میگ 31 جای آنرا گرفت.مسئولین پرونده ی میگ 31 طرح اولیّه ی این هواپیما را از میگ 25 برداشته وآنرا توسعه دادند؛زیرا اگرتمام سیکل کاری و طراحی میگ 25 دوباره انجام می شد نه از نظرهزینه ونه به خصوص ازنظر وقت مقرون به صرفه نبود؛لذا بسیاری این دو جنکنده را در یک سطح تلقّی می کنند.تولید میگ 25 در چند سری ادامه یافت و مدل های گوناگونی از این جنگنده تولید گشت و در سال 1969 مدل آر این هواپیما که به فاکس بت بی نیز موسوم است وارد عرصه ی خدمت گشت.در حالیکه تولید مدل پی این هواپیما که به فاکس بت اِی مشهور است کمی به تاخیر افتاد و در سال 1972سرانجام وارد عرصه ی خدمت گشت. همزمان با توسعه ی جنکنده ی بی-70 توسط نیروی هوایی ایالات متحده وتحویل سلاح حای هسته ای به شوروی سابق توسط این بمب افکن و با پرواز مورد نیاز در ارتفاعی معادل 70000پایی و سرعتی برابر 3ماخ ،شوروی شروع به برنامه ریزی برای طراحی طراحی وساخت یک جنگنده ی رهگیر باسرعت بسیاربالا وتوانایی پرواز در ارتفاعات بالا و در عین حال جدید کرد واین در حالی بود که طرح ساخت بی-70 نیز متوقف شده بود.امّا طرح ساخت میگ-25 ادامه پیدا کرد وبه تولید سریع السّیرترین جنگنده در جهان انجامید. جنگنده ی میگ -25صرفاً برای نبردهای هوایی در ارتفاعات بلند ساخته بود امّاّ نقایصی نیزداشت که ازجمله ی آن عدم توانایی بالا در زمینه ی داگ فایت و در کل عدم اجرای وظایف واگذاری شده به نحو احسن بود.این جنگنده اگر چه در دفاع و جلوگیری از شناسایی دشمن توسعه یافته بود؛ امّا برد هواپیما همیشه محدود بود و در نتیجه شرکت «میکویان گورویچ» طرح توسعه میگ25 به میگ 31 را عملی ساخته واین کار را با پیشرفت سطح قطعات برای انجام حملات و مانورهای بیشتری در جنگ های گوناگون انجام داد. جنگنده رهگیر میگ-25 ملقب به فاکس بات به معنای روباه شکاری سریعترین جنگنده ی عملیّاتی جهان لقب گرفت .این هواپیما توانایی ویژه ای در پرواز مستقیم دارد و این کار را با قدرت و سرعت زیاد به انجام می رساندبه طوری که برای تولید نیروی تراست خود از کششی معادل 11200کیلوگرم یا به عبارتی 24691پوند بهره می برد.البتّه همانطور که پیشتر گفته شد این هواپیما در مدل های متعددی ساخته شد که تا فاکس بت اِف می انجامید و این مدل ها در وافع انواع انشقاق یافته از دو مدل اصلی آن بودند؛ شایان ذکر است مدل پی یو به فاکس بت سی ملقّب شد. مدل های (آر بی سی اِچ-آر بی اِس –آر یو)و همچنین مدل های (آر بی اِف-آر بی اِس)به مدل دی معروف شدند و سرانجام گونه (بی اِم)را مدل اِف نامیدند.این جنکنده ی استثنایی سرعتی معادل 3 ماخ داشت وتا سقف 90000پایی(27000متر)نیز توانایی پرواز داشت؛هر چند قابلیّت مانور ،برد و داگ فایت به شدّت محدودی داشت امّا سرعت شگرف آن حیرت آور بود.دو موتور توربو جت رویایی این جنگنده به نام تومانسکی آر بی 300 این سرعت سرسام آور را به وجود می آورند.میگ-25 که برای رهگیری هواپیمای اِس آر-71 خفاش سیاه آمریکاییطراحی وتولید شده بود ؛ هیچ گاه نتوانست به این ارزوی خود جامه ی عمل بپوشاند.هم اکنون بزرگترین پرواز دهنده ی میگ-25 کشور هندوستان است.جالب اینکه عملیّات جوشکاری در هنگام ساخت این هواپیما با دست انجام می گرفت ودر سیستم های الکترونیکی آن ، هنوز از لامپ های خلاء استفاده می شد.امّا با این اوصاف ، هواپیمای میگ-25 با نمونه ی بزرگتری به نام میگ-31 فاکس هاوند جایگزین شد که در حقیقت نمونه ی اارتقا یافته از آن بوده و حقیقتاًتوانایی های بیشتری نسبت به آنرا دارا بود.این هواپیما،یعنی میگ-31 را می توان هواپیمایی کاملاً جدید نامید ؛ اگر چه شکل ظاهری آن بسیار شبیه میگ-25 است .این هواپیما برعکس نسل قبلی خود ، از موتورهای توربوفن «دی-30اِف6»بهره می جوید که این موتورها ،برای تامین هوای ورودی خود به ورودی های بزرگتر از فاکس بت و همچنین خروجی های بزرگتر احتیاج دارند.میگ-31 فاکس هاوند دارای رادار قدرتمندی با توانایی تعقیب 10 هدف همزمان و برد 120 کیلومتر دارد

پرنده هوس

ای پرنده هوس !!

تو چه میدانی...

پرواز عاشقانه را !!!

تو به همه یاد میدهی چگونه پریدن را...

تو به همه یاد میدهی چگونه نشستن در دل را...

برای یک بار عاشقانه به سمت خورشید پرواز کن !!!

بگذار پرهایت بسوزد...

درد را احساس کن !!!

و به همه یاد بده راز دوست داشتن را !!!

 

(ققنوس)