حرفی نیست
ولی وقتی به زبون می یاری و اعتراف می کنی
یه عالمه حرفه
یه عالمه مسئولیته
مرد میدون می خواد
الا یا ایها ساقی کجایی؟
پ.ن:
دیروز وقتی بهم تهمت زدن ... چون باورشان نشده بود عشقت در قلبم را ... چون درک نمی کردن برداشتن یک قدم اضافه بی هیچ چشم داشت مادی را ...
برایشان غریبه بود ذوق های کودکانه ام را و خندیدن از سر شادی دیده شدن مطالبی که تنها تنها برای تو نوشته بودم
گفت و گفت و گفت تهمت و تهمت و تهمت .... وقتی دلم شکست یادم افتاد خیلی بچه ام هنوز که نمی دونم این تازه اولشه ... بزار بگن منم می گم:
الا یا ایها ساقی کجایی؟
پ.ن:
ریحانه یه ارمانه، یعنی وقتی می بینی مال بیت المال داره بی خود هرز می ره وایسی بگی من هستم. وقتی می بینی دارن از عشقت می گن خودت رو به کری نزنی که من نشنیدم بنویسی هرچی که دیدی رو... بزاری همه بخونن بزاری دنیا بفهمه
ریحانه یعنی دنیای دیگه ای هم هست واسه حساب کتاب
و در آخر ریحانه یعنی عشق پنهان من
و شما چه می دانید که ریحانه چیست؟
وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شب های جدایی»
اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران
«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»
«من در قفس بال و پر خویش اسیرم»
ای کاش تو یکبار به بالین من آیی
در بنده نوازی و بزرگی تو شک نیست
من خوب نیاموختم آداب گدایی
عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی
می خواستم از ماتم دل با تو بگویم
از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی
امشب شده ای زائر آن تربت پنهان؟
یا زائر دلسوخته ی کرب و بلایی
ای پرسشِ بی پاسخِ هر جمعه ی عشّاق
آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟
یوسف رحیمی