یکی از بچهها نوشته بود وظیفة همة ماست که به این وضع عکسالعمل نشان بدهیم. آن لحظه مطمئن نبود عکسالعمل چه باید باشد. اطلاعات بیشتری لازم داشتم و حتی هنوز احساساتم با منطقم هماهنگ نمیشد. اما حالا که زمانی گذشته و بیشتر فکر کردهام میبینم درست است. ما باید نسبت به حوادث اطرافمان عکسالعمل نشان بدهیم؛ خصوصاً دربارة اخلاقیات. این بیعکسالعملی ما دارد همه چیز را عادی میکند. دیگر انگار عجیب نیست اگر حتی فجیعترین اتفاقات بیفتد. ما وقت نداریم و کلاه خودمان را چسبیدهایم. یک روز هم برای ما اتفاق میافتد و آن وقت هیچ کس دیگری وقت ندارد و برایش مهم نیست... این چیزی نیست که هیچ کدام از ما بخواهیم.
سرتان را درد آوردم. بگویم قضیه چیست! چند مسئله است که باید اینجا بنویسم که از رسوایی اخلاقی و علمی این روزهای دانشکدههای ادبیات و علوم انسانی شروع میشود تا اوضاع و حرفهای دانشجوهای خودم!
لابد شما هم شنیدهاید که معلوم شده دو سه تا از بهترین استادان علوم انسانی کتابها و مقالههایشان را از جایی دزیده بودهاند. خوب است بدانید این حرف را دارند با سندیت میزنند و این طور نیست که بگوییم فقط میزان نقلقولهایی که به کار بردهاند زیاد بوده، یا ارجاعدهیشان درست نبوده. نه! اینها مثلاً کتابی را ترجمه کردهاند، عیناً واو به واو همان را با نام خودشان به عنوان مؤلف چاپ کردهاند! این را اول ظاهراً یک مجلة خارجی متوجه شده و نوشته، بعداً دانشجویان این استادان خودشان رفتهاند و چک کردهاند، دیدهاند بله! اوضاع خیلی بدتر از این مسائل است... و حالا کم کم دارد زنجیرهای از این دست بررسیها (که البته کار آسانی هم نیست) صورت میگیرد. پیشبینی بیشتر ما این است که اوضاع از یکی دو تا خیلی خرابتر است. ما خودمان خیلیها را میشناختیم که با همین شیوه استاد تمام شدهاند، کتابشان جایزه گرفته و خلاصه بارشان را بستهاند. همین که به اندازة کافی تعجب نکردهایم، شاید زمینه را برای دیگران باز گذاشته که همین راه را امتحان کنند...
عجیب این است که بیشتر افراد وقتی این حرفها را میشنوند، اول خندهشان میگیرد، بعد توجیه میکنند و در نهایت هم میگویند در رشتة خود ما هم فلان و چنان! و هیچ کس تعجب نمیکند این یعنی اوضاع اخلاقیات در جامعة تحصیل کردة ما، و آن علوم انسانی ما، که داعیة روشنفکری و اصلاح جامعه را دارند، آنقدرها هم خوب نیست...
ولی چرا؟!
چرا آن استادی که به زعم بیشتر دانشجویان فلسفه از بهترینهای گروه فلسفة دانشگاه تهران است باید چنین خبطی بکند؟ چرا باید ترجمة کار دیگری را به نام خودش بزند؟ او که کلاسهای درسش آنقدر موفق است که بچهها میگویند از باسوادترین استادان فلسفه است؛ حتی همین حالا که این رسوایی پیش آمده. و به هر حال در این همه سال باورپذیر بوده که او چنین شاهکارهایی را خلق کرده باشد.
به نظر من او به جایگاه خودش قانع نبوده. این یعنی اگر این بیاخلاقیها را مرتکب نمیشده نمیتوانسته به جایگاهی که خودش انتظار دارد برسد. حالا یا خودش طمع بیشتری داشته یا ما از او توقع بیشتری داشتهایم که برایش ممکن نبوده...
استادی که وقتش را به تدریس به این جوانان پر شر و شور امروزی میگذراند، آیا باید دانشمند بلامنازع جهانی باشد تا مورد احترام باشد؟ دانشمندان بلامنازع جهانی، و در این مورد فیلسوفان بزرگ، چه قدمهایی را برداشتهاند و چه مقدماتی را طی کردهاند تا به این نقطه رسیدهاند؟ آیا جامعة ما چنین شرایطی را برای هیچ کسی ممکن کرده که چنین توقعاتی از افراد دارد؟ آیا ما بلد نیستیم از چیزهای کوچک لذت ببریم؟ یا آن قدر مهارت و حوصله نداریم که بتوانیم مراحل مختلف پیشرفت را طی کنیم و در آخر با بالاتر رفتن حتی یک پله از خودمان راضی باشیم و از کارمان لذت ببریم؟ چرا بیشتر ما میخواهیم یک شبه ره صدساله را طی کنیم؟
شاید این طور است که ما ایرانیها واقعبینیمان را از دست دادهایم. ما بیشتر چیزها را یا بسیار بزرگ میکنیم یا بینهایت کوچک! ما خیلی کمتر میشود برای به دست آوردن چیزی زحمت بکشیم. بیشتر دوست داریم حرکتی بکنیم و همه را انگشت به دهان بگذاریم. خیلی وقتها نمایشی زندگی میکنیم و در اکثر مواقع یادمان بلد نیستیم از موقعیتی که داریم لذت ببریم.
در قضاوت دیگران هم اوضاعمان بهتر نیست. افراد برای بیشتر ما یا اسطوره هستند یا منفورند! هیچ آدم خاکستری را نمیتوانیم در خیالمان بپرورانیم...
یکی از دانشجویانم هست که مدتی در خارج زندگی کرده و زبان انگلیسیاش هم بسیار خوب است. شخصیت جالب و فعالی دارد. اما راستش این است که گاهی به جایگاه خودش قانع نیست! دوست دارد توجه بیشتری جلب کند. برای همین داستانهای بسیاری دربارة ماجراهایش در نوشتن یک رمان انگلیسی زبان برای یک ناشر مشهور خارجی را برای همکلاسهایش تعریف میکند و دلیل درس نخواندن و توفیقش در رشتة خودش را مشغول بودن به نوشتن همین رمان مطرح میکند. از آنجا که از این موارد کم ندیدهام میدانم که آیندة موفقی درانتظارش نیست. آیندهای که بیاعتمادی و بدبینی این بچه را با خود خواهد داشت و آیندة تلخی که شاید این بچه از عدم کامیابی در درس و علائقش برای خودش رقم خواهد زد...
شاید به خاطر آن همة علاقهای که به این دانشجو دارم، نمیتوانم بیتفاوت از کنارش رد شوم. واقعاً چرا ما باید این همه بلندپرواز، خیالاتی و رمانتیک فکر کنیم؟
نمی دونم این چه خصلتیه که بعضی از ما ها داریم!!
از یک طرف همه دوست دارن مشهور بشن و همه ازش تعریف و تمجید کنن ( آدمی چون گشت مستغنی ز نان * عاشق نام است و مدح شاعران ) از یک طرف تا روزنه ای برای مشهور شدن و مطرح شدن در جامعه پیدا می کنه هی افه میاد یا بقول بعضی ها هی کلاس می زاره!!!
شاید هم من دارم اشتباه می کنم هیچکدوم از اینها نباشه!! شاید طرف بخاطر اینکه نقد نشه سعی می کنه تا تو زندگی به موفقیتی رسید خودشو از همه کنار بکشه تا زندگیش آروم و بدور از هر هیاهویی پیش بره !!!
بدتون نیادا ؟! بدور از حس ناسیونالیستی و وطن دوستی دارم می گم!
خیلی از ما دهشالی ها ، تو خیلی از کارها، خودمون پیشقدم مشارکت ، نمی شیم و دوست داریم تا کنار وایستیم و نگاه کنیم که این کاری که داره انجام می شه خوبه یا بد! عاقبت این کار چی می شه!!!
اگه خوبه خودمونو یهویی میندازیم جلو تا اسممون هم تو لیست باشه ! اگه بد باشه پشت سر ، غر می زنیم و با اونای دیگه تو غر غر زدن هم پیاله!
البته خوبه که آدم تو زندگیش ، دو دو تا چهارتا کنه و قبل از انجام هر عملی اونو بسنجه! اما خیلی از ما ها اگر کاری رو هم که دیدیم درسته ، کم پیش میاد تا پیشقدم انجام اون کار بشیم !
چرا ؟
چون از نقد مردم می ترسیم!!!
بابا ،،،،،،، کار خوب بخدا خوبه حتی اگه یک نفر بخواد انجام بده!
چرا وایمیستیم ببینیم که چه کسایی دارن عقبه ی کار و ، می گیرن بعد اگه شخصیت سنجی کردیم و دیدیم که اون افراد ما خوبن و یا اینجا برا عرض اندام جای مناسبیه ! وارد گود می شیم؟!!!
چرا به کار خوبی که داره انجام می شه نگاه نمی کنیم؟
مثال بزنم روشن شیم!
مثلا همین پایگاه خبری و ببینید!
الحمدالله با پشتیبانی خود شما ها اسم دهشال تو گوگل و دیگر موتور های جستجوگر رتبه 1 و داره!
خیلی از خبر ها رو هم که از این پایگاه می گیرید تر و تازه است!!!( البته بیات شده هم بعضی وقتا هست !)
طبق آمار ، میانگین مراجعه به این پایگاه هم روزی 70 نفره!
خوب این رو هم می دونیم که خبر های دهشال فقط برای دهشالی ها (ی متحد ) جالبه و فقط دهشالی ها هستند که این پایگاه رو مطالعه می کنن
پس چرا میزان مشارکت اینقدر کمه؟
چرا خیلی ها دوست ندارند نظر بدن و اسم بنویسند و بگن : بابا ما هم این پایگاه رو چک می کنیم؟!!!
آها !! بخاطر اینه که می ترسیم اونایی که دارن مطالب و نوشته های ما رو می خونن علیه ما استفاده کنن؟( سیاسی کاری ؟؟؟؟ دهشالی هستیم دیگه!هوای خودمونو داریم !!!)
اگه اینطور نیست پس چرا مشارکت انقدر کمه؟؟؟
بعضی روزها ، از تو 2 تا درگاه ورودی این پایگاه، مجموع 200 نفر هم بازدیدی داریم . خوب صد تا شون غلط و اتفاقی اومدن وارد شدن! صد تای بقیه که دهشالی هستن چرا اینا خودشونو معرفی نمی کنن؟
بابا ، این پایگاه محل جمع شدن دهشالی ها ست ، دوستانی که از هم دورند ! خیلی ها تو فیس بوک و وایبر ... داریم دنبال دوست می گردیم ! ولی اینجایی که خیلی از دهشالی ها مدتیه که به چک کردن لااقل روزی یک بارش ، عادت کردند! پس چرا خودشونو مخفی می کنن؟
نترسید و وارد گود شین باقیش با خدا... شمایی که قراره این مطلب رو نقد کنی الان>>>> لطفا با اسم کامل
ممنونم