همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

رزومه مهندس غلامرضا پورشعبان

متولد 1359 شهر لاهیجان

مسئول خودکفایی و اشتغال کمیته امداد امام خمینی(ره) بمدت 10سال 

کارشناس مزرعه جهاد کشاورزی کرج سال 84 

عضو  ستاد ویژه توسعه فناوری نانو ( معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری) 

عضو سایت مرجع متخصصین ایران 

عضو انجمن گل و گیاهان زینتی ایران 

عضو خانه کارگر جمهوری اسلامی ایران  

نایب قهرمان مسابقات شطرنج کمیته امداد امام خمینی (ره)استان البرز سال 89 

سرپرست تیم فوتسال سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی کشور

عضو و کارشناس رتبه دار سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی کشور

کاندیدای سومین دوره انتخابات شورای شهر کرج 

 کاندیدای سومین دوره انتخابات سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی استان تهران  

کاندیدای اولین و دومین دوره انتخابات سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی استان البرز 

خبرنگار افتخاری ویژه نامه صاحب قلم  

همکاری با مجله غذا ،دام ، کشاورزی 

ارائه چندین مقاله علمی در مجلات کشور 

مشاور شغلی و تهیه طرحهای کسب و کار 

دارای بیش از 1000 ساعت مدارک آموزشی 

مشاوره و راهنمایی شغلی از مرکز تربیت مربی 

کارآفرینی و مهارت های کسب و کار از جهاد دانشگاهی 

مهارت های کسب و کار از موسسه کار و تامین اجتماعی  

برنامه ریزی، کنترل و ارزیابی طرح ،توسعه منابع انسانی 

تخصص در امور پرورش قارچ خوراکی و گلهای آپارتمانی 

دارای چندین لوح تقدیر از مقامات ارشد و میانی کشور

این دختر بزرگ هنوز شیر مادرش را می خورد! + عکس

گروه سازمان بهداشت جهانی به مادران توصیه می نماید تا شش ماهگی به کودکان فقط شیر بدهند و از شش ماهگی تا 2 سالگی از غذاهای کمکی استفاده نمایند.

فرزندی که پس از گذشت چندین سال هنوز از مادر شیر می خورد به طور قطع شیر مادر بهترین نوع تغذیه برای کودک شیر خوار است.اما دیده می شود گاهی فرزندان چندین سال گذشته از عمرشان همچنان به خوردن شیر مادر ادامه می دهند.

دختربچه 5 ساله یکی از آن دسته کودکانی است که هنوز پس از گذشت 5 سال از عمرش از شیر مادر تغذیه می نماید.خانم 44 ساله شارون اسپینک اهل شربرن از توابع المت واقع در شمال یورکشیر می گوید گرفتن دختر 5 ساله از شیر مانند این است که عروسک دوست داشتنی را بخواهید از کودکی بگیرید.کار سختی است.

این دختر بزرگ هنوز شیر مادرش را می خورد! + عکس

برخی مواقع تصمیم می گیرم که شیر دادن او را ترک نمایم اما دلم گواهی نمی دهد.حتی برخی مواقع با گاز گرفتن های ممتد او روبرو هستم و درد شدیدی دارد ولی با خود میگویم تا زمانی که خودش کناره گیری نکند به او شیر خواهم داد.خانم شارون در مصاحبه با شبکه تلویزیونی “ای تی وی”می افزاید فکر نکنم بیشتر از سن 11 تا 12 سالگی بتواند ادامه دهد. 

کم کم دهانش بزرگ می شود و خودش خجالت خواهد کشید.این در حالی اتفاق می افتد که گروه سازمان بهداشت جهانی به مادران توصیه می نماید تا شش ماهگی به کودکان فقط شیر بدهند و از شش ماهگی تا 2 سالگی از غذاهای کمکی استفاده نمایند.خانم شارون می افزاید دخترش شارلوت عادت کرده است هر موقع می خواهد بخوابد باید شیر بخورد.وی می افزاید خیلی از مادران به صورت پنهانی به فرزندان بیش از دو سال خود هنوز شیر خود را می دهند.

این دختر بزرگ هنوز شیر مادرش را می خورد! + عکس

 جمع آوری شده توسط گروه سی آرسی


منبع : http://30r30.ir

داستان زن بی وفا

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود…

جناب نمایندگان میاندوآب توجه کنید

آقایان نماینده شماها که در جای گرم و نرمی زندگی میکنید در میاندوآب همه ساله چندین جوان در رودخانه ها غرق و جان خود را از دست میدهند و هیچ امکانات نجات و یا کشف جسد وجود ندارد و  چندین جوان در اثر درگیری با چاقو و غیره به قتل میرسند و هیچ راهکاری برای پیشگیری و نجات و غیره وجود ندارد.

لطفا نظرات خود را در مورد چنین مواردی برای ما ارسال نمائید.

زبان گرگ ؟!

زبانِ گرگ

ای دریــــده پـوستین یـوسفــــــان ..... گرگ بـرخیـزی از ایـن خوابِ گــران

گشته گرگان یک به یک خوهای تو .....می‌دَراننـد از غضب ، اعضــــای تو

مولوی ، مثنوی معنوی ، دفتر چهارم

گرگ چگونه سخن می ­گوید ؟ آیا زبانِ گرگ برای انسانها قابلِ فهم است ؟ گرگ فقط با صدا و صوت سخن می گوید یا حرف می ­زند ؟ گرگ با چه زبانی حرف می­ زند ؛ فارسی ، عربی ، انگلیسی ، ... ؟

چند سالِ پیش پسر عموی من یک موتورِ آسیاب داشت آن را فروخت . خریدار قصد داشت از آن به عنوانِ موتورِ برق استفاده کند . برای بُردن به یکی از کلاته­ ها باید آن را بار تریلی / تریلر ( تراکتور ) می ­کرد . آمده بودند از حیاطِ پدرم یک شاخه تیرآهن 4 متری بُرده بودند تا به جای سطحِ شیب ­دار استفاده کنند ، بعد گفته بودند که تیرآهن را با خودمان می ­بَریم که در مقصد برای پیاده کردنِ موتور استفاده کنیم ، خودمان بر می ­گردانیم .

چند سالی گذشت و تیرآهن را نیاورده بودند ، ما چند بار یادآوری کرده بودیم که تیرآهن را بیاورید ، هر بار گفته بودند که ؛ تیرآهن را پسرعمویت همراهِ موتور به ما فروخته !

پسرعمویم می ­گفت : تیرآهن را امانت بُردند که وسیله را پایین بگیرند . تیرآهن مالِ من نبوده که بفروشم ، دروغ می ­گویند .

حتّی من یک بار برای خریدِ میوه به آن کلاته رفتم ، خریدار قَسَم می ­خورد که ؛ ما تیرآهن را خریدیم ، خودت می ­دانی که ما این مسایل را رعایت می ­کنیم . ما اگر نخریده بودیم مگر مالِ مردم را نگه می ­داریم ؟!

یک بار به برادرِ خریدار که از دوستان بود گفتم : برای آخِرین بار به شما می ­گویم : به برادرت بگو تیرآهن را بیاورد .

گفت : چرا به من می­ گویی ؟! خانه ­اش آنجاست برو به خودش بگو . او که می ­گوید تیرآهن را خریده !

یک بار دیگر هم برادرم رفته بود و گفته بود تیرآهن را برگردانید برای بنّایی لازم داریم ، حالا هم که می ­گویید در ساختمان استفاده کرده ­اید پولش را بدهید . باز هم سربالا جواب داده بودند . 

 

همان شب ، سگ­شان به جایی می ­رود و گرگ می ­آید به سربختِ گوسفندان ، از بیرونِ بهاربند زیرِ سیم ( توری ) را با دستهایش خالی می ­کند و با ایجادِ حُفره ­ای به داخلِ آغُل تابستانی گوسفندان می ­رود و با گوسفندان حرف می ­زند با دندانهایش بعضی حروف را روی گلوی گوسفندان حکّ می ­کند و می ­رود ! وقتی خریدارِ موتور و صاحبِ گوسفندان می ­آید می ­بیند که در غیابِ سگ ، گرگ آمده و در گوشِ گوسفندانش نجوا کرده و با آنها سخن گفته ، همانجا زبانِ گرگ را می­ فهمد ، سی هزار تومان به برادرش می ­دهد که برو این پول را بابتِ پولِ تیرآهن به فلانی بده که دیروز غروب بچّه ­اش دنبالِ پول تیرآهنشان آمد باز ما ندادیم ، یک ضررِ دیگری به ما نخورد ! اینها را البتّه برادرش وقتی پول را آورده ، نقل کرده بود .

حالا بفرمایید که گرگ هم سخن می ­گوید یا نه ؟ چرا بعضی افراد زبانِ آدمیزاد را نمی ­فهمند و زبانِ گرگ را می فهمند ؟! 

این گونه افراد که زبانِ آدمیزاد را نمی ­فهمند باید برایشان ترجمه شود ، بعضی گرگها مترجم ­اند آنها زبانِ ما را می ­فهمند و برای بعضی افراد ترجمه می ­کنند .

آب بستن به شیر

مردى ، چندین رَمِه گوسفند داشت . آنها را به چوپانى سپرده بود تا در بیابان بگرداند و شیرِ آنها را بدوشد . هر روز ، شیرِ گوسفندان را نزدِ صاحبِ آنها مى ­آورد و او بر آن شیر ، آب مى ­بَست و به مردم مى ­فروخت . چوپان ، چندین بار ، صاحبِ گوسفندان را نصیحت داد که چُنین مکن که این خیانت به مردم است . امّا آن مَرد ، سخنِ شَبان را به کار نمى ­بست و کار خود مى ­کرد .

روزى ، گوسفندان در میانِ دو کوه ، به چَرا مشغول بودند و چوپان ، بر بالاى کوه رفته ، به آنها مى ­نگریست . ناگاه ابرى عظیم برآمد و بارانى شدید ، بارید . تا چوپان به خود بجنبد ، سیلى تند و خروشان ، راه افتاد و گوسفندان را با خود بُرد.چوپان ، به شهر آمد و نزدِ صاحبِ گوسفندان رفت . مرد پرسید : چگونه است که امروز ، براى ما شیر نیاورده ­اى ؟ چوپان گفت : اى خواجه ! چندین بار تو را گفتم که آب بر شیر نریز و خیانت به مردم را روا مدار . اکنون آن آبها که بر شیرها مى ­ریختى ، جمع شدند و گوسفندانت را با خود بُردند .

انگشت و خیک

مردی از راه فروشِ روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطرِ حرصی که داشت همیشه به غلامِ خود می‌ گفت در وقتِ خرید روغن ، هر دو انگشت سبابه را به دورِ پیمانه بگذارد تا روغنِ بیشتری برداشته شود و برعکس در وقتِ فروختن ، آن دو انگشت را درونِ پیمانه بگذارد تا روغنِ کمتری داده شود . هر چه غلام او را از این کار بر حذر می داشت مرد توجّه نمی‌ کرد تا اینکه روزی هزار خیکِ روغن خرید و برای فروش آنها را بارِ کشتی کرد تا در شهرِ دیگری بفروشد . وقتی کشتی به میانِ دریا رسید ، دریا توفانی شد . ناخدا فرمان داد تمامِ بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطرِ غرق شدن برهند . آن مرد از ترسِ جان ، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می ‌انداخت . در این حال غلام گفت : « ارباب انگشت انگشت مبَر تا خیک خیک نریزی . »  

اسیر گرگِ خود

گفت دانــایی که : گرگی خیـره سـر .....هست پنهــــان در نهـادِ هـر بشـــر !

لاجَــرَم جـاری است پیکـاری سِتُـرگ .....روز و شب ، مابین این انسان و گرگ

زورِ بـازو چــــــــارۀ ایـن گـرگ نیست .....صـاحـبِ انـدیشه دانـد چـاره چیست

ای بســـا انســـــانِ رنجــــور پَـریـش .....سخت پیچیـــده گلـوی گــرگِ خویش

وی بســا زورآفـــــریـن مـــــردِ دلیـــر .....هست در چنگـــالِ گـرگِ خـود اسیـر

هـر که گـرگش را در انـدازد بـه خـاک .....رفتـه رفتـه می شـود انســـــانِ پـاک

وآن کـه بـا گـرگش مـــــدارا می کنـد .....خُلــق و خـوی گـرگ پیــــدا می کنـد

در جـــوانـی جـــانِ گـرگت را بگیـــر !.....وای اگــر ایـن گـرگ گــردد بـا تـو پیـر

روز پیری ، گر که باشی هم چو شیر ..... نـاتـوانـی در مصــــــــــافِ گـرگِ پیـــر

مـردمــان گـر یکـدگـــــر را مــی درنـد ..... گـرگهـــــاشـان رهنمـــا و رهبــــــرنـد

اینکه انسان هست این سان دردمند ..... گـرگهــــــــــا فـرمـانـروایـی می کننـد

وآن ستمکــاران کـه بـا هـم مَحرم اند ..... گـرگهـــاشـان آشنــــــــایـانِ هــم اند

گـرگهــا همــــراه و انســانهــا غـریب..... با کـه بـایـد گفت این حــالِ عجیـب ؟

فریدون مشیری