ای بسا مرغ پریده دانه جُو که بریده حلق او هم حلق او
یکی از آفات تکامل انسانی طمع ورزی و شهوت و شکمبارگی است. چه بسا انسان هایی که در دام طمع در افتادند و نه تنها به آنچه می خواستند دست نیافتند بلکه جان و آبروی خود را نیز بر سر آن فدا کردند و به ورطه هلاکت در افتاند، مولانا در ضمن مثال هایی گویا پرده از عواقب اینگونه خواسته ها بر می دارد و می گوید:
چه بسیار مرغانی که در پی دانه برای سیر کردن و اشباع نیاز خود بودند و برای آن که حلق و شکم را پر کنند در دام صیادان چیره دست اُفتادند و حلق و گلوی خود به تیغ انان سپردند و جان بر سر اغراض خود نهادند و چه فراوان مرغکانی که به طمع و میل به خوردن دانه به اندرون قفس گرفتار آمدند و محبوس شدند، و چه بی شمار ماهیانی که در اعماق و ژرفای دریاها می زی اند و از گزندها محفوظند و ناگهان به دام حرص فرو می روند و برای پر کردن شکم به سطح آب سفر می کنند و خود را در تور صیادان اسیر می بینند و به همین ترتیب چه انسان های بسیاری که در پرده ی عصمت و پاکدامنی با سربلندی زندگی می کنند و بر اثر شومی و نامیمونی غرائض و نیاز به رفع گرسنگی و اشباع شهوات به دره های ژرف رسوایی می اُفتند، در حقیقت فقر و فاقه و نیازمندی ها و عدم جریان صحیح مبادلات اجتماعی و عدالت ورزی آدمیان را به تبه کاری و زلت و آلودگی و فساد و فحشا می کشاند:
ای بسا مرغی ز معده وَز مَغَض بر کنـــــار بام، محبــــــــوس قفس
ای بسا ماهی در آب دور دست گشته از حرصِ گلو مأخوذ شست
ای بســــا مستــــورِ در پرده بُده شومی فــــرج و گلو رســوا شده
مَغَض : درد شکم- گرسنگی
شست : قلاب ماهیگیری
فَرج: کنایه از اندام تناسلی