ماجرای مسگر و جهانگرد
گویند روزی عدّه ای جهانگرد در بازار مسگرها ی اصفهان می گشتند . جلوی یک مغازه مسگری ایستادند و مسگری را که در حال چکش کاری روی مس بود را تماشا می کردند . مسگر پای خود را از دو طرف سندان رد کرده بود و بر ظرف مسی که بین دو پایش قرار داشت چکش می کوبید .
با آمدن آن جهانگردان جوگیر شد ه بود و دقتی بر ضربه هایش نمی کرد .در همین حال یکی از ضربه های چکش را محکم بر جایی ازبدن خود زد که نمی باید می زد . از دردی که به بر او عارض شد چکش را محکم به هوا پرتاب کرد و لی با یک حرکت آکروبات چکش خود را میان زمین و هوا دو باره گرفت و دو باره شروع به کوبیدن کرد و خلاصه تحمل کرد وخود را نباخت .
جهانگردی که شاهد این حرکت وی بود از ماجرا خبر نداشت و فکر کرد این حرکت جزئی از آداب کار مسگر هاست بنابر این خوشش آمد و به آن مسگر گفت : ریپید .( یعنی تکرار کنید )
مسگر که از درد به خودش می پیچید و منظور او را فهمید با لهجه شیرین اصفهانی گفت : من به گور بابام میخندم تکرار کنم همین یه بارم برا هفت پشتم بس بود !!.