رمان آرینا
نویسنده : باران
فصل : 5
.......................................................................................
بله بابا
بابا : آرینا دلم نمی خواهد با این پسر تا دیر وقت کاری کنی
: بابا اگه قابل اعتماد نبود اصلاً نمی موندم
بابا : آخ
: از این به بعد کارهام و روز انجام میدم که به شب نکش