تا کی از یوسف و آن پیرزن تر دامنقصه سر هم بکنم تا تو بخوابی با من !تا کی انکار کنم عشق زلیخایی راتـا مجوز بستاند غزلم الزامن ! بی گمان لایق یک قطره لجن خواهم شداگر انکار کنم هیبت دریا را من !عشق آن جغجغه ای نیست که مجنون برداشتتا که سرگـرم شود با زدَنش صدها « من » !
چند قرن است به عشق سریال مجنون
غرق در خواب و خیالند همه ، حتا من !
ای که از قصه ی تو این همه انسان خوابند
داوری کو ؟ که بگوید تو محقّی یا من ؟!
عشق ، عصیان زلیخاست نه! حُسن یوسف !
قصه ای بیش نبود آنچه تو گفتی با من !
{ غلامرضا طریقی }