رمان اشک های خفته
نویسنده : زهره افراخته
منبع : www.98ia.com
فصل : 1
........................................................................................
آن قدر زجر و عذاب کشیده بود که وقتی چشمان چمنی رنگش به اتاق کوچک و پنجره رو به کوچه افتاد، خود به خود نفسی آسوده کشید و از سر شوق خنده ای کرد. به سمت پنجره رفت و آن را گشود. هوای آزاد و تمیز به درون اتاق نفوذ کرد. اولین فکری که در سرش خطور کرد تمیز کردن و نظافت اتاق بود. عزیز خانم به طرف او رفت و گفت: «به نظر می رسد که از این جا خوشت آمده است.»