رمان اشک های خفته
نویسنده : زهره افراخته
فصل : 3
........................................................................................
رخساره و ساحل با وجد به حرف های عمه گوهر گوش می کردند و خواب از سرشان به کلی پریده بود. آن دو عمه را تحسین کردند و مورد تعریف و تمجید وستایش قرار دادند. رخساره باکمی تردید ازعمه پرسید: عمه گوهر، آیا آقا عادل هنوز از زنان زیبا فراری است؟
عمه خندید وگفت:گفتم که ذهنیت او پاک خراب شده بود و ما نتوانستیم کاری بکنیم. عادل با این که جوان تحصیل کرده ای شده هنوز هم از زنان زیبا متنفر است و از دخترانی که می دانم چقدر بخاطر او سر و دست می شکنند دوری می کند.