همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

رمان اشک های خفته فصل 3

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان اشک های خفته

نویسنده : زهره افراخته

فصل : 3

........................................................................................

رخساره و ساحل با وجد به حرف های عمه گوهر گوش می کردند و خواب از سرشان به کلی پریده بود. آن دو عمه را تحسین کردند و مورد تعریف و تمجید وستایش قرار دادند. رخساره باکمی تردید ازعمه پرسید: عمه گوهر، آیا آقا عادل هنوز از زنان زیبا فراری است؟ 
‏عمه خندید وگفت:گفتم که ذهنیت او پاک خراب شده بود و ما نتوانستیم کاری بکنیم. عادل با این که جوان تحصیل کرده ای شده هنوز هم از زنان زیبا متنفر است و از دخترانی که می دانم چقدر بخاطر او سر و دست می شکنند دوری می کند.

رمان اشک های خفته فصل 4 (آخر)

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان اشک های خفته

نویسنده : زهره افراخته

فصل : 4 (آخر)

........................................................................................

رخساره آهی بلند کشید و ساحل را در آغوش کشید و گفت : ساحل مهر بدبختی بر پیشانیمان خورده و باید شکست را بپذیریم . نجات ما مثل تیری میماند در تاریکی .
ساحل سکوت کرد و خود را روی تخت انداخت .
ساجد به عادل که مشغول کشیدن نقشه یک ساختمان بود نگاه کرد و گفت : ساحل و رخساره به راحتی میتوانستند در مکانی مخفی شوند که دست سهند به آنها نرسد از اینکه موفق نشدند که خودشان را نجات بدهند خیلی ناراحتم . سهند بدجوری ساحل را کتک زد اگر جلویش را نمی گرفتم

بررسی استراتوولکان بید خوان( پایان نامه )

 

 

چکیده                                                    

    استراتوولکان بیدخوان در 90کیلومتری جنوب غرب شهرستان کرمان و 40 کیلومتری جنوب غرب شهرستان بردسیر واقع شده است . وسعتش بیش از 400 کیلومتر مربع است.این منطقه از نظر تقسیمات  زمین شناسی -  ساختاری در جنوب شرق کمربند  آتش فشانی ارومیه - دختر و از نظر تقسیمات زمین شناسی کرمان در کمربند دهج  –  ساردوئیه واقع شده است  و دارای جهت شمال غرب –  جنوب شرق می باشد  .  آتش فشانی خاموش است و دارای کالدرای ریزشی می باشد . دایکهای حلقوی و شعاعی بسیاری در آن وجود دارد  . سنگ های موجود در منطقه بیشتر سنگ های حد واسط هستند نظیر آندزیت ،داسیت،تراکی آندزیت،و آندزیت بازالت.این استراتوولکان سه رخساره دارد .در رخساره ی مرکزی آن بمب های قشرنانی و گل کلمی فراوانی وجود دارد . سنگ های موجود در این منطقه  بیشتر حدواسط هستند که  از اختلاط  ماگمایی در این منطقه به وجود  آمده اند  و دارای  پلاژیوکلاز های زونینگ دار می باشند  .   در رخساره ی  مرکزی  این استراتوولکان ، دگرسانی های مختلفی وجود دارد که به رسی شدن  ،  فیلیک و کلریتی شدن می توان اشاره کرد.همچنین توده های نفوذی موجود در منطقه درزهای تکتونیکی و انقباضی فراوانی را در خود دارند.

دانلود

! در غروبی غمگین....بین یک کوچه تنگمادری بود که دست پسر ِ خویش گرفتراهی ره شده بود ....         راه در پیش گرفت ....سند باغ فدک بود به دستان بتولراهی ره شده بود دخت والای رسولاز میان کوچه می رود با پسرش...بی حیایی ناگاه راهشان را سد کرددست سنگین خودش بالا بردو به رخساره ی مادر کوبیدمات و مبهوت حسننیست در باور ِ اومادرش افتاده ...رنگ رخسار حسن گشت سپیدچشم ِ مادر شده تار        دیگر او هیچ ندید...آسمان دور سرش می چرخیدمادر افتاد زمینبغضش آرام شکستحسنش گریه کندچادر خاکی مادر بتکاند که شده خاک آلودحسنش باز فقط گریه کند ...گویدش: " خیز که تا خانه رویم ...پدر آنجاست و چشمش به در استخیز از جا و کمک گیر ز مندست بگذار به روی دوشممادر ِ بی رمق و بی هوشم  "باید از جا خیزدرمقی نیست که زهرا خیزددست خود را روی دیوار گذاشتدست دیگر را نیزبه روی شانه ی فرزندش بردیا علی گفت و زجایش  بر خاست ..عزم رفتن او کرد به سوی خانه ی شاهگم نمود است گمانم او راههاله ای ابر به رخساره ی  او نقش گرفتو از آن روز رخش را حتیز علی هم پوشاندتا که جمعی در شببه سرایی که پناه همه ی عالم بودحمله ور گشته و در پشت در  ِ خانه تجمع کردندخواستند تا که علی راببرندهیزم و آتش و دودقسمت  ِ درب همان خانه شدهآمد او پشت در و خواست که در باز کندناگهان یک نفری با لگدیدر ِ آن خانه به داخل هل دادناله ای رفت به عرش....مادری پشت در است .....میخ در سینه او ..خون چکد روی زمین ...باز هم یاری حیدر را کردگفت : "من مرده ام آیا که علی را ببرید؟"ریسمان را بگرفتنانجیبی به قلافی که به دستانش داشتمزد یاری علی را داده ...دست او را بشکستلگدی هم زده بر پهلویشاستخوانش بشکستهر که از ره آمد لگدی بر او زدآنکه پیغمبر دین گفت که از من باشد ......پاره ی قلب من است ........هر که آزرد و را قلب مرا رنجانده ..........و چنان بود که بعد از آن شبچند روزی دگر او زنده نماندموقع غسل شد و نیمه شبیحیدر آمد و کبودی ِ تنش را نگریستسر به دیوار گذاشتگریه می کرد و صدا زد او راکودکانش همه گرداگردشذکر مادر بگرفتند و سر و سینه زدندحسن افکند خودش را بغل مادر خویشو حسین صورت خود را کف پای مادربفشارد  و بگرید و علی هم بینددل او درد آمدکودکانش را  اوهمه دلداری دادبردنش در دل شببی نشان خاک کنندتا که حتی اثری از قبرشباقی از خود نگذارد برای اینکه :نشود هیچ کسی قصد جسارت بکندو چنین گشت سر انجام همان مادر و طفلکه غروبی باهمراهی ِ کوچه ی تنگی گشتندبی نشان مادر شدخونجگر کودک اومادرش رفت ولی کودک ماند .....................!!مادرش رفت ولی کودک ماند .....................!!وحید مصلحی