رمان بانوی جنگل
نویسنده : فهیمه رحیمی
فصل : 5
........................................................................................
ساعت 6 صبح هدیه با نغمه پرنده خوش الحانی بیدار شد.نسیم صبحگاهی که از پنجره نیمه باز داخل شده بود روحش را نوازش میکرد از بستر بلند شد و در کنار پنجره ایستاد و نفس عمیقی کشید .نمیدانست در آن وقت صبح آیا کسی از خواب برخاسته است یا نه. لباس پوشید و به سالن وارد شد