همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

چگونه به تنهایی با دشواری های زندگی روبرو شویم

 

چگونه به تنهایی با دشواری های زندگی روبرو شویم


نعداد زیادی راه‌حل و ترفند برای مواجه با لحظه‌های دشوار در زندگی وجود دارد اما متاسفانه در زمان سختی مفید و کمک‌کننده نیستند. تمام انسان‌ها در طول حیات با لحظات سخت روبرو می‌شوند اما تعداد اندکی موفق می‌شوند که مشکلات را از زندگی‌شان بیرون بیاندازند. در این پست از زبان جنیفر هیوستون نویسنده سایت Womanitely راه‌های ساده‌ای را معرفی می‌کنیم که می‌توانند به شما در گذراندن اوقات دشوار زندگی کمک کنند. هرچند این توصیه‌ها ساده و آشنا به نظر می‌رسند، اما مرور دوباره آن‌ها (و صد البته عمل به آن‌ها) خالی از فایده نخواهد بود.

مجله آنلاین ایران‌سان | www.IranSun.net


من فرد درون‌گرا و بسیار حساسی هستم. حتی کوچکترین مشکلات می‌تواند روز من خراب کند. در واقع تعداد زیادی از تکنیک‌ها را امتحان کرده‌ام که متاسفانه کمک خاصی به من نکرده‌اند. اگر شما در حال تلاش برای مواجه با سختی‌های زندگی هستید من پیشنهاد می‌کنم در دوران سختی که خود را تنها می‌باید از تکنیک‌های شگفت‌انگیز زیر استفاده کنید:

۱. چشمان خود را ببندید.
اولین کاری که من وقتی در دردسر وحشتناکی افتاده‌ام انجام می‌دهم این است که چشمان خود را می‌بندم و ذهنم را خالی می‌کنم. درست شبیه کاری که در یوگا انجام می‌شود، به سادگی مشکلات و دشواری‌ها دور می‌شوند و شاید احساس خلسه‌ای ایجاد شود که شک کنید مرده‌اید یا زنده هستید. هرچند امیدوارم هرگز این احساس را تجربه نکنید. چند ماه پیش شرایط سختی داشتم و انجام این کار برایم آسان نبود اما من از لحاظ طبیعی انسانی قوی هستم و معتقدم مواجه شدن با چالش‌ها و سختی‌ها انسان را قوی‌تر می‌سازد. من یک‌بار زندگی می‌کنم، بنابراین نمی‌خواهم زمان خود را صرف نگرانی در خصوص بی‌عدالتی‌های کاری، برخی روابط دوستانه مسموم، همکاران و در واقع چیزهایی که نمی‌توانم تغییر دهم، کنم. چشمان خود را ببندید، نفس عمیقی بکشید و اجازه دهید نگرانی‌ها و مشکلات ذهن شما را ترک کنند. شکر گزار باشید و بی‌توجه به مشکل پیش آمده لبخند بزنید. لبخند شما کمک می‌کند تا با مشکل خود قوی‌تر بجنگید.

2. عبادت کنید.
اگر با بستن چشمان خود نتوانستید نگرانی‌ها را دور کنید، عبادت کنید. دعا و عبادت گزینه مناسبی برای افرادی‌ست که نمی‌توانند با احساسات خود کنار بیایند و یا از اضطراب رنج می‌برند.

مجله آنلاین ایران‌سان | www.IranSun.net

بسیاری از ما به قدرت دعا اعتقاد نداریم اما من باور دارم. وقتی ترس و اضطراب به من حمله می‌کند، من شروع به عبادت و دعاکردن می‌کنم و واقعا فکر این‌که من تنها نیستم، در مواجه با مشکلات و سختی‌ها به من کمک می‌کند.

۳. اجازه دهید افرادی که نمی‌خواهید آن‌ها را ببینید از زندگی شما دور شوند.
در حالی که شما از همکاران مزاحم و رئیس خود نمی‌توانید اجتناب کنید، بهتر است لااقل ازدوستان یا بستگانی که ارتباط با آن‌ها برای‌تان استرس‌زا یا آزاردهنده است دوری کنید. ممکن است آن‌ها در اصل آدم‌های خوبی باشند اما اگر در مواجهه با آن‌ها احساس شکست و ناراحتی می‌کنید بهتر است از برخورد با آن‌ها اجتناب کنید. هنگامی که شما در حال عبور از سختی‌ها و مشکلات هستید نیاز دارید که با آدم‌های مثبت که برای شما الهام‌بخش هستند معاشرت کنید و این‌گونه احساس بهتری خواهید داشت. زمانی که ناگزیر به برخورد با همکاران آزاردهنده خود هستید آن‌ها را نادیده بگیرید، یک نفس عمیق بکشید و به خودتان آرامش بدهید. به یاد داشته باشید شما مسائل مهم‌تری دارید، بنابراین وقت خود را برای افرادی که خیر شما را نمی‌خواهند هدر ندهید!

۴. به خودتان ایمان داشته باشید.
شرایط مهم نسیت، شما باید همیشه خود را باور داشته باشید. درست است شما در روزهای سختی هستید اما این بدان معنا نیست که شما نمی‌توانید با مشکلات مقابله کنید.

مجله آنلاین ایران‌سان | www.IranSun.net


شما می‌توانید، من باور دارم و خود شما هم باید باور داشته باشید. چه بخواهیم چه نخواهیم زندگی پر از سختی‌ها و مشکلات است. به طور منطقی، وظیفه ما این است که بیاموزیم که چگونه بر آن‌ها غلبه کنیم. زمانی که من به والدین، دوستان و همکارانم گفتم که می‌خواهم کار پر درآمد خود را ترک کنم و به جای آن به نوشتن و کارهای داوطلبانه بپردازم، هیچ‌کس من را باور نکرد. با این حال باورمن به خودم، به من کمک کرد که زندگی خود را آن‌گونه که در رویا داشته‌ام آغاز کنم و از چیزهای کوچکی که قبلا در برنامه‌ها و مشغله‌های روزمره نادیده گرفته می‌شد لذت ببرم.

۵. خودخواه باشید.
اگر شما فردی مانند من باشید، برای شما این‌که در هر شرایطی به فکر خود باشید سخت خواهد بود. اما من با تجربه شخصی خود می‌توانم بگویم که در این دنیای بی‌رحم، زنده ماندن برای افراد مهربان دشوار است. هنگامی که شما در حال تلاش برای کنار آمدن با دوران سخت زندگی خود هستید، باید بی‌تفاوت و خودخواه باشید. اگر نیاز به زمانی برای فکر کردن و چاره‌اندیشی دارید جلسه و قرار خود را کنسل کنید. مطمئنا این بدان معنا نیست که شما باید همیشه خودخواه باشید اما باید همواره خودتان را در اولویت قرار دهید.

مهم نیست که چه اتفاقاتی در زندگی شما رخ می‌دهد! به یاد داشته باشید که شما به اندازه کافی قوی هستید تا بتوانید با مشکلاتی که در مسیر زندگی قرار دارد مواجه شوید. شما تنها نیستید، مثبت بیاندیشید و خود را باور کنید آن‌گاه در می‌یابید که زندگی به آن سختی که فکر می‌کردید نیست. تکنیک شما برای غلبه بر مشکلات چیست؟

برگرفته از: ایران سان

شلیک یک روشنفکر به یک جنازه!

جناب اباذری به سبک تمام خورده روشنفکر‌های دیگر وقتی می‌بیند که مردم به چیزی غیر از آنچه برای او مهم است توجه نشان می‌دهند، با عصبانیتی عجیب، تمام جامعه را به جرم هم سلیقه نبودن با خودش به نادانی متهم می‌کند اما واقعاً آقای روشنفکرنما چرا اینقدر عصبانی است؟!
شلیک آقای روشنفکر به جنازه مرتضی پاشایی!
به گزارش افکارنیوز، جماعت شبه روشنفکر؛ افرادی که شبیه آدم‌های باسواد حرف می‌زنند و همیشه چندتا عبارت قلمبه سلمبه هم برای کادوپیچ کردن بلاهت و نادانی‌شان دم دست آن‌ها هست، آدم‌های از خود راضی و مغروری که هر نوع تفکری غیر از خودشان را عوامانه می‌دانند، کسانی که به خاص بودن خیلی علاقه دارند و برای همین تمام زندگی‌ آن‌ها پر از ادا و اطوار است، آن‌هایی که مرعوب و شیفته و شوون چندتا اسم هستند که برای خودشان تبدیل به اسطوره شده و هیچکس حق ندارد حتی با واضح ترین دودوتا چهارتاهای منطقی کوچکترین نقدی به این بت‌های برساخته وارد کند.

خسته شدیم از تحلیل‌های این‌ها که یا فحش به دگراندیشان است یا تعاریف پرستش‌وار و بی منطقی از اسطوره‌های برساخته‌ی خودشان.

می‌دانید چرا مرتضی پاشایی تبدیل به پدیده شد؟ چرا برای بیماری او این همه دست به سوی آسمان رفت و در سوگ مرگ او از چشم‌ها شبنم چید؟ آیا می‌دانید چه چیز باعث می‌شود شوالیه نشدن حسین علیزاده صدبرابر شوالیه شدن کثیری از خرده روشنفکر‌ها بازتاب مثبت پیدا می‌کند؟ واقعا چرا؟

قبول کنید که مردم را نشناخته‌اید و هربار وقتی از درک رفتار آن‌ها که خلاف مشی شماست عاجز بمانید، تمامشان را به ابله بودن و سفاهت متهم می‌کنید طوری که انگار ملاک درستی در فکر و عمل خود شما‌یید و هرچیز با این ملاک خود خوانده جور در نیامد،‌ مردود است (که البته معلوم نیست خود شما را با چه ملاکی باید سنجید و نقد کرد؟!)

* عقده گشایی یک خرده‌پا

لابد همه در خبرها خوانده‌اند که ۱۸ آذر ماه در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نشستی با عنوان "پدیدارشناسی یک مرگ" برگزار شد و طی آن تعدادی از جامعه شناسان ایران به بررسی علل و عوامل پدیده شدن مرگ پاشایی پرداختند.

یکی از سخنرانان آن محفل یوسفعلی اباذری دانشیار دانشگاه تهران بود.

آقای اباذری در نشست یاد شده این پرسش را مطرح کرد که چه شده که می‌آیند و مسائل واقعی را که ما با آن روبرو هستیم، از ذهن ما می‌برند؟ و در ادامه گفت: این آقایی که عکسش را اینجا زده‌اند و چراغ‌ها را تاریک کرده‌اند، یک خواننده‌ی پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی،‌ مبتذل ترین نوع موسیقی است... کسانی که می‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ ... مبتذل محض است... برای من خیلی جالب است که یک ملتی می‌افتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کنند و توی سرشان می‌زنند و یک نفر در فیسبوک می‌نویسند که "من تا ابد می‌سوزم"...چرا مردم ایران به این افلاس افتاده‌اند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟... [و وقتی با اعتراض حاضرین آن جلسه مواجه شد که چرا به خواسته‌های مردم اهانت می‌کنید، پاسخ داد: "بسیار خوشحالم که دارم توهین می‌کنم. برای اینکه این ملت نشان داده که باید بهش توهین بشود".

خب! آیا چنین فردی با چنین ادبیاتی یک دیکتاتور محض نیست؟!

* آقای روشنفکرنما چرا اینقدر عصبانی است؟


آقای اباذری به سبک تمام خورده روشنفکر‌های دیگر وقتی می‌بیند که مردم به چیزی غیر از آنچه برای او مهم است توجه نشان می‌دهند، با عصبانیتی عجیب، تمام جامعه را به جرم هم سلیقه نبودن با خودش به نادانی متهم می‌کند.

او می‌پرسد که "مگر برای تشییع جنازه‌ی "بکت" چند نفر رفتند" و بعد خودش پاسخ می‌دهد که"سه نفر" و باز ادامه می‌دهد که"این ماجرا نشانه‌ی بدی است...".

اما آقای اباذری! هرکس "بکت" را دوست نداشت، کتاب نخوانده و پرت از ماجرا نیست.

هستند کسانی که اعتقاد دارند تمام ماجرای ابزوردیسم (از آنچه اوژن یونسکو و بکت آورده‌اند تا افاضات سلف عقب مانده‌ی امروزی‌شان) همه یکسره ادا و اطوار و عاروق روشنفکری است و این توقع گستاخانه‌ایست که می‌خواهید مردم مثلا از کسی مثل "بکت" یا اقران و امثال ایرانی او استقبال کنند.

می‌شود با علم و اشراف کامل به موضوع ابزردیسم (دقت کنید با علم و اشراف کامل به موضوع ابزردیسم) نه تنها نسبت به آن بی‌‌تفاوت بود، بلکه حتی با صدای بلند اعلام کرد؛ کسی مثل "بکت" خیلی هم چندش آمیز است و ما از داستان‌های پلیسی آگاتا کریستی خیلی بیشتر خوشمان می‌آید.

*دیکتاتور درون


یکی از حضار وسط همان جلسه بلند شد و گفت شما نماینده‌ی مردم نیستید... و اباذری هم در کمال بی شرمی پاسخ داد "معلوم است من نماینده مردم نیستم. شما نماینده‌ی مردم هستید. من همین کسی هستم که دارم می‌گویم. این مردم ابله‌اند..."

اما باید گفت که خیر آقای اباذری! شما همین کسی نیستید که دارید می‌گویید؛

سال‌هاست که ارجحیت خرد جمعی بر خرد فردی به اثبات رسیده و فسلفه‌ی دموکراسی هم همین است.

اگر ما روزی دیدیم که اکثریت جماعت بر خلاف راهی که خواسته‌ایم رفته‌اند، باید نشست و اندیشید که چرا اینچنین شده؟ آیا ما در ابلاغ پیام‌هایمان به خطا رفته‌ایم یا اینکه آیا حتی این ممکن نیست که ایراد و اشتباه از خود آن پیام‌ها یا قسمت‌هایی از آن باشد؟ موجی که به راه افتاده و شُـکی که بر اثر آن به وجود آمده، باید ما را به اندیشه وادارد تا در بنیان‌های عملی خویش بازنگری کنیم و ببینیم که در چه بخش‌هایی احتیاج به تعدیل و اصلاح وجود دارد.

اما در درون بعضی‌ها یک دیکتاتور ابله زندگی می‌کند که اجازه‌ی هیچ ورودی تحول انگیز خارجی را به ذهن آن‌ها نمی‌دهد.

چنین افرادی ملاک و معیار را خودشان قرار می‌دهند نه حقیقت، درحالی که حقیقت با ملاک فردی تایید نمی‌شود، بلکه باید طریقه‌ای متفقٌ علیه بوده و چیزی باشد که جماعت آن را پذیرفته است و برای جایگزین کردن حقیقت جدید هم باید آن را به مرأی عموم گذاشت و تاییدیه‌ گرفت.

اما گر کسی خودش را ملاک قرار داد، دیگر نمی‌شود او را با هیچ ملاکی به نقد کشید و چنین شخصی زیر بار هیچ ایرادی نخواهد رفت.

آقای اباذری!‌ شما آن چیزی نیستید که می‌گویید؛ شما یک دیکتاتور ضعیف هستید، دیکتاتوری که شکر خدا قدرتی در دست ندارد والا تمام مردم جهان را به قنّاره و سُلابه می‌کشید که مطابق سلیقه‌ی او فکر کنند، بخورند، بخوابند، راه بروند، دوست داشته باشند و نداشته باشند، زندگی کنند و بمیرند.

مرگ مرتضی پاشایی یک علامت بود برای اینکه بدانیم زیر پوست شهر چه می‌گذرد.

ما همان وقتی که در هر گوشه‌ای از این شهر نوازنده‌های دوره گردی را می‌دیدیم که با دستخوش و هبه‌ی مردم روزگارشان می‌گذرد، باید تدقیق می‌شد و همین امربه ظاهر جزئی و نادیدنی در معادلات اجتماعی به حساب می‌آمد.

مردمی که حتی گاهی حاضر نیستند صد تا تک تومنی بیشتر از نرخ مصوب به راننده تاکسی بدهند یا از فروشنده هر جنسی به هزار ضرب و زور دنبال کمی تخفیف گرفتن‌اند، همین مردم بعضی از اوقات تا ۱۰ هزار تومان هم به یک نوازنده دورگرد هدیه می‌دهند یعنی ۱۰۰ برابر پولی که برایش مقابل آن راننده تاکسی یا یک خواربارفروش کوتاه نیامدند و این یعنی همان چیزی که شما بلد نیستید در نظر بگیرید و می‌خواهید به کسانی که ۱۰۰ تومن اضافه‌تر نمی‌دهند زورکی کتاب بکت بفروشید و از آنها که کاملا دلی به یک نوازنده‌ی دورگرد نیمی از حقوق روزانه‌شان را دستخوش می‌دهند، یکی از محبوب ترین خوانندهایشان را بگیرید.

مرگ پاشایی پوچی و تهی بودن تمایلات شبه روشنفکرانه را یک بار دیگر در برابر آفتاب انداخت و تبدیل به یک استدلال صریح و خلل ناپذیر علیه تفکرات این جماعت شد طوری که حالا هم هیچ عجیب نیست اگر می‌بینیم که این افراد چنین عصبانی‌اند.

آقای اباذری! مردم ابله نیستند و شما هم چیزی نیستید که خودتان می‌گویید.

این که امثال شما اصلاح شوند امری کاملا بعید است و ما از آن ناامیدیم اما درنهایت مثل همیشه اتفاقی که برای جماعت شبه روشن‌فکر می‌افتد طرد شدن از سمت اجتماع خواهد بود و آنها هم هربار طبق سنت ۲۰۰ ساله‌شان باز سعی می‌کنند از تک و تا نیفتاده و این مقبول نشدن در درگاه اجتماع را به پای خاص بودن و نخبگی‌شان بگذارند.

مردم ابله نیستند، ابله کسی است که بعد از یک عمر هنوز چشمش به دیکتاتور درونش نیفتاده یا افتاده و خودش را به ندیدن زده یا ازهمه بدتر؛ دیده و دوستدار آن شده یعنی مثل آقای اباذری.

مادران با دخترانشان عاطفی تر صحبت میکنند

به گزارش سرویس پژوهشی ایسنا، محققان دانشگاه «سوری» انگلستان همچنین دریافتند استفاده مادران از واژگان عاطفی بیشتر در مقایسه با پدران، به طور ناخودآگاه کلیشه‌های جنسیتی را به فرزندانشان القا می‌کند. آن‌ها معتقدند این یافته‌ها توضیح می‌دهد چرا زنان به طور کلی‌تر و از لحاظ عاطفی باهوش‌تر از مردان هستند.

در این پژوهش، 65 پدر و مادر اسپانیایی و کودکان چهار و شش ساله‌شان مسئولیت داستان‌گویی و صحبت‌کردن درباره تجارب گذشته‌شان را بر عهده داشتند. محققان استفاده آن‌ها از زبان و تعداد واژگان عاطفی را بررسی کردند. آن‌ها دریافتند دختران سطوح بالاتری از واژگان عاطفی مانند «شاد»، «غمگین» و «نگران» را در مقایسه با پسران به کار بردند.

به گفته دکتر «هریت تنه‌باوم»، نتایج این تحقیق نشان می‌دهد مکالمات والدین-فرزندان بر اساس جنسیت است و مادران با دختران بیش از پسرانشان احساسات عاطفی‌ خود را بیان می‌کنند.

وی گفت: این موضوع به طور اجتناب‌ناپذیری موجب می‌شود دختران طوری بزرگ شوند که عواطفشان را در مقایسه با پسران بیشتر بیان کنند. در نتیجه آن‌ها بهتر احساساتشان را بروز می‌دهند و با عواطف نیز بهتر کنار می‌آیند. این موضوع در محیط کار از اهمیت بسزایی برخوردار بوده و بسیاری از شرکت‌ها به مزایای هوش عاطفی بالا را در موارد فروش، کارهای تیمی و رهبری پی برده‌اند.

جزئیات این تحقیق در نشریه انگلیسی Developmental Psychology قابل‌مشاهده است.  

تی نیوز

فریاد ونگاه

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد… سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند؛ هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هایشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

رازهایی برای رسیدن به حقیقت زندگی

 

راز اول:

‌تمامی آن‌چه به منظور خوشحالی و خوشبختی واقعی بدان نیاز داریم، در درون ماست.

راز دوم:

تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت می‌کند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه می‌توانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایه‌ی اصلی شخصیت و رفتار‌های اوست. به‌عبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانه‌ای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشان‌می‌دهد که چه کارهایی از ما ساخته است‌ و چه کارهایی از ما ساخته نیست. انسان‌ها حقیقت زندگی را با تصویرهای ذهنی خود‌ می‌سازند. آری تصویر ذهنی زیبا از خود، موفقیت‌ها را می‌سازد و موفقیت‌ها، باعث بهتر شدن تصویر ذهنی انسان از خود می‌گردد. تصویر ذهنی ما از خودمان، نمادی از مجموعه‌ی باورهای ما در فضای زندگی است.

راز سوم:

هدف زندگانی، آن است که تمام توانایی‌های بالقوه‌ی خود را به‌عنوان یک انسان خود‌شکوفا‌ بشناسیم و آن‌ها را شکوفا کنیم و بهترین خویشتن خویش را از خود ظاهر کنیم و به بیش‌ترین رشد و شکوفایی برسیم.

راز چهارم:

تغییر در وجود، نه‌تنها ممکن و میسر است بلکه اجتناب‌ناپذیر است‌ زیرا تا ما تغییر نکنیم، زندگی‌مان تغییر نمی‌‌کند. انسان‌های سعادتمند، ‌مرتباً می‌شوند و می‌روند‌ زیرا تا نشوی، نمی‌شود و تا نروی، نمی‌رسی.

راز پنجم:

تمام مشکلات، موانع و مصائب زندگی، در‌واقع درس‌هایی هستند که به انسان می‌آموزند و انسان را می‌سازند. آن‌ها فرصت‌هایی در لباس مبدل‌اند. حتی گاهی مشکلات، الطاف خفیه‌ی خداوند هستند که باعث رشد و شکوفایی انسان می‌شوند. پس آن‌ها را گرامی بداریم و از آن‌ها بیاموزیم.

راز ششم: