احساسمو از دست دادم!
کسی تنهام نذاشته اما دلم تنهاست!
قلبم نشکسته اما.احساس می کنم
یه زخم عمیق روی تنش جا خوش کرده.
از این زندگی خسته نشدم اما.
فقط گاهی احساس می کنم
باید بگم دیگه کم آوردم؛ انصراف می دم!
دلتنگ نشدم اما..
یه وقت هایی دلم هوای
بودن کسی رو می کنه که خودمم نمی دونم کیه
افسرده نیستم اما.خب گاهی پیش میاد
حوصله ی هیچ کس و ندارم
؛ حتی خودمو!حالم بد نیست
اما.گاهی وقتها خوب می فهمم
چقدر می تونه یه اتفاق ساده از پا درم بیاره!
هنوز دیوونه نشدم نه...؟!!
گاهی آنچنان مزخرف می شوم
که برای دیگران قابل درک نیستم
.حتی عزیزترین کسم را از خودم می رانم
اما در آن لحظه در دلم آرزو دارم
او بگوید:می دانم دست خودت نیست، درکت می کنم...
6 مهارت برای یک ازدواج موفق
1 - داشتن انتظارات واقع بینانه از ازدواج: زوج های موفق با خوش باوری و ساده لوحی به سوی ازدواج گام برنمی دارند. آن ها مشکلات ازدواج را نادیده نمی گیرند و متوجه هستند که «زندگی» همیشه ساده و بدون مشکل نخواهد بود و نیست.
2 - آشنایی با مهارت های ارتباط سالم: توانایی ابراز و بیان به طور موثر، برای ازدواج موفق امری حیاتی است. مهارت های ارتباط مثبت از زمره مهم ترین مهارت های ارتباطی است که همسران می توانند آن را فرا گیرند و در بهبود آن تلاش کنند.
3 - حل تعارض ها به شکل مناسب: همسران بی شک بر سر تمام امور با هم توافق ندارند، اما لازم است که بدانند و یا بیاموزند که چگونه با وجود تعارض ها با موفقیت کار کنند و اثربخش باشند.
4 - داشتن احساس خوب از شخصیت همسر خود: دوست داشتن شخصیت همسر، عامل مهمی در ارتباط سالم است.
5 - توافق بر سر ارزش های اخلاقی و مذهبی: همسران موفق، با داشتن باورهای مشترک، احساس صمیمیت و نزدیکی بیشتری می کنند.
6 - داشتن نقش برابر در ارتباط با یکدیگر: همسران موفق به یکدیگر اجازه می دهند تا علایق فردی و توانمندی های بالقوه خود را رشد دهند. [1]
پی نوشت :
1. سایت تبیان دات نت، تاریخ مراجعه :8/9/92
شادمانی ازمهم ترین عوامل تاثیر گذار در زندگی بشر است . انسان ها بنا برسرشت وماهیت وجودی خویش همواره از افسرده بودن گریزان اند و دوست دارند به سوی شاد بودن و شاد زندگی کردن در حرکت باشند . مفهوم شادکامی در طول سالهای اخیر مورد علاقه روانشناسان، جامعهشناسان و متخصصان بهداشت قرار گرفته است. مطالعات نشان میدهد که جامعهشناسی و روانشناسی قرن بیستم بر عوامل منفی ( مثل آسیبها و نابهنجاریهای اجتماعی) و هیجانات منفی مانند: افسردگی و اضطراب تمرکز یافته است تا بر هیجانات مثبتی مانند: شادی و شادکامی اجتماعی اقشار مختلف جامعه. به عبارتی دیگر تعریف و منظور سلامت فردی و اجتماعی مترادف با فقدان مشکلات در جامعه و بیماریهای روانی و اجتماعی بوده است؛ در حالی که از دهه 1980 به بعد در تعریف سلامت تغییر و تحول بسیاری پدید آمده است و متون مرتبط با روانشناسی سلامت و جامعهشناسی تنها به جنبههای منفی و رفع آثار منفی در افراد انساهنی و جامعه محدود نمیشود، همانطور که در تعریف سازمان بهداشت جهانی به سلامت از جنبه مثبت آن تاکید شده است و فردی واجد سلامت شناخته
میشود که به لحاظ زیستی، روانی و اجتماعی از شرایط معینی برخوردار باشد (بوم[1] و همکاران، 2001). ویژگی مهم روانی که فرد واجد سلامت میبایست از آن برخوردار باشد، احساس شادکامی و احساس رضامندی عمومی از زندگی که شامل خود و دیگران در حوزههای مختلف خانواده، شغل و ... است (مایرز و دینر[2]، 1995).
« آیا مادرش هم او را به اندازه ی من دوست داشت ؟ آیا کسی می توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد ، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند ؟ آدم پر میشود . جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند . نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد ، و هیچ گاه دچار تردید نشود . »
واقعاً مادرت تو را بیش تر دوست دارد یا من تو را بیش تر و بیش تر دوست دارم ، خُب احساس ِ مادرت فرق می کند ، احساس ِ من هم ، فرق می کند ، یک حس ِ بکر و ناب ، که هیچ کس قادر به درک ِ این دوست داشتن نمی شود ، و فقط خودم می دانم که خوش حالم ، از این ناراحتی ها ، از این اشک ریختن ها ، خوش حالم ، خوش حالم که هستی ، که احساست می کنم ، برایِ خودِ تو می نویسم ، برایِ تو از تو می نویسم ، خوش حالم ، نمی خواهم یعنی دروغ چرا نتوانستم که بخشی از زنده گی ام باشی ، به خودم آمدم و دیدم همه یِ زنده گی ام شده ای ، که همه یِ فکرم شده ای ، همه یِ رویایم ، نهایتِ آرزویم ، که دلم تنها برایِ تو بلرزد ، و به هیچ کس جر تو فکر نکند ، این می شود همه یِ خواسته یِ من از زنده گی ، خدا.
تاریخ : ۲۹-۰۹-۹۳ | نویسنده : مترجم: سمیه اسکندری فر
این موضوع ، مهم ترین موضوعی است که پسران و دختران جوان عمیقاً آن را می شناسند: عشق و محبت. می خواهیم از صمیم قلب درباره ی آن صحبت کنیم.
بیایید تا در رابطه با دوستی میان پسران و دختران جوان کاملاً واضح و روشن سخن بگوییم و سعی کنیم که راستگو بوده و قلب هایمان را به روی هم بگشاییم.
غریزه ای فطری
آیا عشق و دوست داشتن غریزه ای فطری و درونی است که خداوند متعال آن را در وجود انسان قرار داده است؟ و آیا انسان می تواند بدون عشق و دوست داشتن زندگی کند؟
بی تردید شما می دانید که ما در دایره ی دین سخن می گوییم و توقع دارید که بگوییم: عشق و دوست داشتن، همان محبت تو به نسبت به پدر و مادرت است!
و اصل در عشق و محبت محبت الله می باشد، ولی می توانیم به انسان بگوییم که از دوست داشتن و محبت ورزیدن دست بکشد؟
کسی نیست که بتواند بدون محبت و عشق زندگی کند، چرا که این یک فطرت و غریزه است و اگر خداوند آن را در وجود ما نمی آفرید هیچ امیدی به استمرار و تولید نسل بشریت نبود.
بنا براین غریزه عشق یکی از دلایل استمرار هستی است ؛ پس نمی توان حتی به پس زدن غریزه اندیشید یا آن را از زندگی حذف کرد یا در صحبت ها آن را نادیده گرفت.
شاید برخی گمان کنند که چیزی با عنوان عشق و محبت وجود ندارد که البته چنین منطقی اشتباه و مقدمه ای شکست خورده است.
غریزه و عشق از آغاز زندگی و از زمان خلقت آدم آغاز گردیده است. در حدیث آمده است که وقتی آدم وارد بهشت شد، احساس تنهایی کرد، یعنی علی رغم زندگی در بهشت، کمبود را احساس کرد.آری او احساس کرد که نیازمند حوا است .
این سخن گزافه و خیالی نیست، بلکه در حدیث نبوی آمده است ؛ پس در همان حال که آدم خوابیده بود خداوند از پهلویش – از جنس خودش – حوا را آفرید، وقتی بیدار شد او را در کنارش یافت، گفت: تو که هستی؟
گفت: یک زن
گفت: نامت چیست؟
گفت: حوا
گفت: چرا آفریده شده ای؟
گفت: تا در کنار من به آرامش برسی.
بدین معنا که زن رمز اطمینان و آرامش است به همین خاطر حوا خطاب به آدم گفت:(تا در کنار من به آرامش و سکونت برسی) ؛ نه این که حوا کنیز و دارایی مرد باشد.
پیام این گفته حوا به آدم بیانگر این است که: ای آدم و ای آدمیان روی زمین! جز در کنار حوا و سایر زنان آرامش و اطمینان نخواهید داشت ! این دین ما، اسلام ما، فهم و برداشت ما از آن است.
عجیب اینکه با مطالعه برخی از کتاب های آسمانی و غیر آسمانی در ادیان دیگر، خواهی یافت که با دیدگاهی ظالمانه به حوا می نگرند، گویی از جنس انسان و بشر نیست. یعنی در مرتبه ای پایین تر از مردان است؛ برخی او را باعث و بانی معصیت آدم می دانند و او را سبب فروآمدن آدم به زمین و خوردن از آن درخت ممنوعه پروردگارمی شمارند، اما واقعیت این است که قرآن هرگز چنین سخنی نمی گوید بلکه هردو را باهم و در یک سطح و در یک مسئولیت قرار می دهد، (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ) اعراف/۲۰ (پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز برای آنکه مبادا دو فرشته گردید یا از زمره جاودانان شوید.)
این آیات نمی گویند که ابلیس فقط حوا را (فریفت) و گول زد، بلکه باعث لغزش هردو شد و هر دو را با هم وسوسه نمود، زیرا مسئولیت شان مشترک است و هر دو با هم از میوه درخت خوردند و با هم به زمین فرو فرستاده شدند.
*آثار و داستان های گذشتگان می گوید که آدم در هند فرود آمد و حوا در جده و شاید این نام(جده) از همین جا منشاء گرفته است یعنی (مادر بزرگ) بنی آدم.
گفته می شود که آدم همچنان به دنبال حوا می گشت تا این که در کنار کوه عرفات یکدیگر را دیدند و اگر توجه کرده باشید در می یابید که عرفات به جده نزدیکتر تا هند ؛ یعنی آدم از هند آمد و رنج و زحمت کشید و پیوسته به دنبال حوا می گشت تا اینکه بالاخره به او رسید.
بدون شک این است زن و نقشش در زندگی، ما ارتباطات بسیار زیبا و لطیفی میان مرد و زن را در پیش داریم.
@عشق حضرت ابراهیم و همسرش سارا.
او همسرش را از جان و دل دوست می داشت حتی با وجود بچه دار نشدنش، هشتاد سال با وی زندگی کرد، و به خاطر عشق و علاقه ای که به او دارد حاضر نیست مجدداً ازدواج کند مگر پس از درخواست و اصرار او که با هاجر (مادر اسماعیل) ازدواج کرد آن هم فقط به منظور اینکه بچه دار شوند.
آیا عشق و محبت می تواند به چنین مرحله ای برسد؟ هشتاد سال نمی خواهد احساسات همسرش را جریحه دار سازد ؛ تازه بعد از ازدواج با هاجر و به دنیا آمدن اسماعیل نیز که احساس کرد ، وضعیت موجود چندان برای سارا خوشایند نیست تصمیم گرفت همسر جدیدش ، هاجر و پسرشیر خوارش اسماعیل را صرفاً بخاطر جلب رضایت همسر محبوبش سارا به مکانی دور ببرد…
حال نظرتان نسبت به این ارتباط مهربانانه ی والا مقام چیست؟ عشق، عشق است مطلوب و زیباست، چه عشقی؟ این همان چیزی است که ما می خواهیم به آن برسیم.
*روزی عمرو بن عاص نزد رسول الله آمد و از ایشان پرسید : محبوب ترین شخص نزد تو کیست؟ فرمود: (عایشه).
همینطور محبت عمربن خطاب به همسرش. یکی از اصحاب از دست همسرش بسیار ناراحت می شد، چون همیشه صدایش بلند بود و فریاد می زد و همانطور که می دانید برخی از زنان حنجره پر سر و صدایی دارند. این صحابی از شدت ناراحتی نزد امیر المومنین عمر بن خطاب رفت، خواست در را بکوبد اما صدای همسر حضرت عمر را شنید که بر حضرت عمر داد می کشید و صدایش از بیرون شنیده می شود ،پس نا امید شد و بازگشت ، در همان اثنا که قصد بازگشت داشت حضرت عمر در را گشود و به او گفت: گویی نزد من آمده بودی؟ مرد گفت بله، آمدم که از صدای بلند همسرم نزد تو شکایت کنم ولی تو را نیز مثل خود یافتم!!
عمر گفت: او مرا تحمل کرده است، لباسم را شسته،رخت خوابم را پهن کرده، فرزندانم را تربیت نموده و خانه ام را پاکیزه و نظافت کرده است، همه این کارها را بدون اینکه خداوند به او فرمان دهد انجام می دهد و داوطلبانه بدان می پردازد، همه این ها را تحمل کرده است، حال من فریادها و صدای بلندش را تحمل نکنم؟!
این است عشق، محبت و عاطفه منطقی !
نویسنده: عمرو خالد / مترجم: سمیه اسکندری فر