همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

آیا زمان مجازات فرانرسیده است؟ افسران - آیا زمان مجازات فرانرسیده است؟ در انتظار تعیین تکلیف دادگاه‌های مهدی هاشمی/ حکم دادگاه برای فرزند آیت الله چیست؟ به نظر می رسد 2 وکیل مهدی هاشمی هرچه در توان داشته‌اند برای اثبات بی گناهی وی انجام داده‌اند و اکنون باید قوه‌قضائیه اقتدار خود را برای مقابله با مفاسد اقتصادی به همگان نشان دهد. اتهامات وارد به مهدی هاشمی از سال 88 شروع شد، زمانی هم که دامنه این اتهامات بالا گرفت مهدی هاشمی به سرعت ازکشور خارج شد تا به گفته نزدیکانش تحصیلات خود را ادامه دهد. در این میان اسناد و شواهدی علیه او جمع‌آوری شد؛ اما هرگز کسی تصور نمی کرد با توجه به قدرت خانوادگی او،‌ کسی بتواند با مهدی هاشمی برخورد کند. با گذشت 3سال از خروج مهدی هاشمی از کشور، سرانجام شامگاه یکشنبه ۲ مهر ماه سال ۹۱ با پرواز شماره EK۹۷۷ هواپیمایی امارات، از دبی به کشور بازگشت که وی پس از بازگشت به تهران در فرودگاه توسط نماینده دادستانی بازداشت شد اما تعهد داد تا ۲۴ ساعت بعد خود را به دادستانی معرفی کند. مهدی هاشمی یک روز بعد یعنی سوم مهر ماه به دادسرای امنیت رفت؛ اما در ساعات پایانی همان روز با صدور قرار بازداشت موقت، روانه زندان اوین شد که این بازداشت ۲ ماه و ۲۳ روز طول کشید و مهدی هاشمی سرانجام در تاریخ ۲۶ آذر سال ۹۱ با قرار وثیقه ۱۰ میلیارد تومانی آزاد شد. ابتدا نیمه اردیبهشت سال ۹۲ زمان محاکمه مهدی هاشمی به ریاست قاضی «ناصر سراج» تعیین شده بود ولی به دلیل موافقت دادگاه با مهلت خواهی متهم و همچنین وجود « نقص در کیفرخواست» این پرونده به دادسرا بازگشت و طی این مدت قاضی پرونده و زمان محاکمه تغییر کرد. ۲۸ مرداد سال ۹۲ قاضی «محمد منصوری» بازپرس پیشین شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه و سرپرست فعلی دادسرای ناحیه سه ونک(دادسرای ویژه زمین خواری) مسولیت رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی شد. با تعیین بازپرس، رفع نواقص این پرونده به طور رسمی آغاز شد و بنابر اعلام حجت‌الاسلام والمسلمین «غلامحسین محسنی اژه‌ای» سخنگوی قوه قضاییه و دادستان وقت کل کشور، مهدی هاشمی ۲۱ مهر ماه به منظور ارائه پاره‌ای توضیحات در دادسرا حضور یافت. اگرچه در ابتدا با توجه به اینکه بیشتر اتهامات مهدی هاشمی اقتصادی بود، اکثریت مردم و مسئولین تقاضای علنی بودن دادگاه مهدی هاشمی را داشتند؛ اما این دادگاه‌ها به صورت غیرعلنی برگزار شد....

اگر شما قاضی دادگاه مهدی هاشمی بودید، چه حکمی صادر می کردید؟

تاکنون 25 جلسه از دادگاه رسیدگی به پرونده «مهدی هاشمی» برگزار و دفاعیات وی و وکلایش ارائه شده است و حال باید دید قاضی مقیسه در چه تاریخی ختم رسیدگی به این پرونده را اعلام می‌کند

مهدی هاشمی که سال‌ها پیش رئیس سازمان بهینه سازی مصرف سوخت کشور بود، بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ از ایران خارج شد و بعد از گذشت حدود سه سال شامگاه یکشنبه ۲ مهر ماه سال ۹۱ با پرواز شمارهEK۹۷۷هواپیمایی امارات، از دبی به کشور بازگشت.

وی پس از بازگشت به تهران در فرودگاه توسط نماینده دادستانی بازداشت شد اما تعهد داد تا ۲۴ ساعت بعد خود را به دادستانی معرفی کند.

بیشتر بخوانید

چرا طلاب بعد از اتمام تحصیلات حوزوی به شهر خود باز نمی گردند؟

عده از دوستان، طلاب و روحانیون را بخاطر عدم بازگشت به شهر و وطن خود مورد انتقاد قرار می دهند. بنده به عنوان یک روحانی که علیرغم همه مشکلاتش به شهر خود بازگشته ام، لازم دانستم نکته ای در این زمینه مطرح نمایم.

در زمینه عدم بازگشت روحانیون به شهرهای خود نباید فقط آنها را مقصر دانست. اگه یک بررسی در وضعیت روحانیانی که به شهر خود بازگشته اند بکنید متوجه علت مسأله خواهید شد.
هر چند همواره دوستان را علیرغم ناملایمات آن، برای بازگشت به وطن و حضور در میان مردم تشویق می کنم اما قبول کنید که بازگشت در شرایط کنونی جامعه -که دیدگاه مردم به روحانیت ائده آل نیست- فداکاری محسوب می شود و توأم با مصائب و مشکلاتی است. به سه دلیل:
1. فضای اندیشه در قم باز است و کمتر کسی بخاطر دیدگاهش اذیت می شود.
2. مراکز و مؤسسات دینی اکثراً در قم مستقر هستند و برنامه و علاقه شان این است که روحانیون در قم ساکن باشند.
3. در قم برخی از روحانیون در کنار کار فرهنگی و علمی کارهای اقتصادی مشغول هستند که در شهرستانها به خاطر برخی مسائل امکان این مسأله وجود ندارد.
تا حال چندین بار در سطح تبریز افراد متدین به بنده گفته اند: «نییه بورا قاییدیبسیز؟ قومدا اولساز سیزی دوز کیمی یالارلار»
نهایتاً: قبل از اینکه راه حل مشکل را در دیگران بجوییم بهتر است نگاهی به وظایف خود بیندازیم

چرا طلاب بعد از اتمام تحصیلات حوزوی به شهر خود باز نمی گردند؟

عده از دوستان، طلاب و روحانیون را بخاطر عدم بازگشت به شهر و وطن خود مورد انتقاد قرار می دهند. بنده به عنوان یک روحانی که علیرغم همه مشکلاتش به شهر خود بازگشته ام، لازم دانستم نکته ای در این زمینه مطرح نمایم.

در زمینه عدم بازگشت روحانیون به شهرهای خود نباید فقط آنها را مقصر دانست. اگه یک بررسی در وضعیت روحانیانی که به شهر خود بازگشته اند بکنید متوجه علت مسأله خواهید شد.
هر چند همواره دوستان را علیرغم ناملایمات آن، برای بازگشت به وطن و حضور در میان مردم تشویق می کنم اما قبول کنید که بازگشت در شرایط کنونی جامعه -که دیدگاه مردم به روحانیت ائده آل نیست- فداکاری محسوب می شود و توأم با مصائب و مشکلاتی است. به سه دلیل:
1. فضای اندیشه در قم باز است و کمتر کسی بخاطر دیدگاهش اذیت می شود.
2. مراکز و مؤسسات دینی اکثراً در قم مستقر هستند و برنامه و علاقه شان این است که روحانیون در قم ساکن باشند.
3. در قم برخی از روحانیون در کنار کار فرهنگی و علمی کارهای اقتصادی مشغول هستند که در شهرستانها به خاطر برخی مسائل امکان این مسأله وجود ندارد.
تا حال چندین بار در سطح تبریز افراد متدین به بنده گفته اند: «نییه بورا قاییدیبسیز؟ قومدا اولساز سیزی دوز کیمی یالارلار»
نهایتاً: قبل از اینکه راه حل مشکل را در دیگران بجوییم بهتر است نگاهی به وظایف خود بیندازیم

زندگی نامه

خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

مقدمه

زندگی حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اینهمه ، روایات بی‌شمار موجود در بیشتر جزئیات همداستان نیستند و به ویژه آگاهیهای ما در باب زندگی آن بزرگوار ، پیش از بعثت ، به تفصیل شرح سیرة ایشان پس از بعثت نیست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسی زندگی وی در طول 63 سال در ذهن نقش می‌بندد، بازتابی از تصویر ظهور پیامبری الهی و سرگذشت شخصیتی است که با پشت سر نهادن دشواریهای بسیار ، بی‌هیچ خستگی و ناامیدی به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزیره العرب را متحد کند و آمادة گستردن اسلام در بیرون از مرزهای عربستان شود و از آن مهم تر دیانتی را بنیاد نهد که اینک یکی از مهم‌ترین ادیان جهان به شمار می‌رود .

از تولد تا بعثت

تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسیاری از روایات در 17 ربیع الاول عام‌الفیل ( 570 م ) ، یا به روایتی 12 همان ماه در تقویم عربی روی داد . پدر پیامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیلة بزرگ قریش بودند ؛ قبیله‌ای که بزرگان آن از نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بیشتر به بازرگانی اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پیامبر (ص) اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی به شام رفت و در بازگشت بیمار شد و درگذشت . بنابر رسمی که در مکه رایج بود ، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد . وی 6 ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به یثرب ( مدینه ) رفت‌، اما آمنه نیز در بازگشت ، بیمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزدیک مدینه ـ به خاک سپردند. محمد ( ص) از این پس در کنف حمایت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نیز در 8سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد ( ص) بر عهدة عمویش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستی برادرزاده اش کوششی بلیغ می کرد . در سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد و هم در این سفر ، راهبی بَحیرا نام ، نشانه های پیامبری را در او یافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر ( ص ) ، شرکت در پیمانی به نام « حلف الفضول » است که در آن جمعی از مکیان تعهد کردند « از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند » . پیمانی که پیامبر (ص) بعدها نیز آن را می‌ستود و می‌فرمود اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی باز خوانند ، به آن می‌پیوندد.

شهرت محمد (ص) به راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که « امین » لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و او را با سرمایة خویش برای تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شیفتة درستکاری « محمد امین‌» شد که خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد ، در حالی که بنابر مشهور ، دست‌کم 15 سالی از او بزرگ‌تر بود . خدیجه برای محمد ( ص ) همسری فداکار بود و تا زمانی که حیات داشت ، پیامبر همسر دیگری برنگزید . او برای پیامبر ( ص ) فرزندانی آورد که پسران همگی در کودکی در گذشتند و در میان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه‌( ع) است . از جزئیات این دوره از زندگی پیامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهی چندانی در دست نیست ؛ جز آنکه می دانیم نزد مردمان به عنوان فردی اهل تأمل و تفکر شناخته شده ، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . از آداب و رسوم زشت آنان چشمگیرتر از همه بت پرستی بود و پیامبر (ص) از آن روی بر می‌تافت . محمد (ص) اندکی پیش از بعثت ، دیر زمانی را به تنهایی در غار حرا، در کوهی نزدیک مکه به سر می‌برد و زمان را به خاموشی و اندیشه می‌گذرانید.

از بعثت تا هجرت

گفته‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به هنگام 40 سالگی او ، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به عنوان آغاز بعثت شهرت یافته ، شبی در ماه رمضان ، یا ماه رجب است که فرشتة وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سورة علق را برخواند . بنابر روایات ، پیامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست که او را هر چه زودتر بپوشانند. گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای ایجاد شد و همین امر پیامبر‌(ص ) را غمناک ساخته بود ، ولی اندکی بعد فرشتة وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانة خدا از بتان ، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد .

پیامبر (ص) دعوت به توحید را نخست از خانوادة خود آغاز کرد و اول کسی که به او ایمان آورد ، همسرش خدیجه ، و از مردان ، پسر عمویش علی بن ابی طالب ( ع) بود که در آن هنگام سرپرستی او را پیامبر (ص) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامی‌، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زیدبن حارثه ، به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام برده اند، اما باید در نظر داشت که این موضوع برای مسلمانان در گرایشهای مذهبی گوناگون پیوسته افتخاری بود و بعدها به زمینه ای برای منازعات کلامی میان آنان تبدیل شد . هر چند دعوت آغازین بسیار محدود بود ، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی داشت و چندی برنیامد که گروه اسلام آورندگان به اطراف مکه می‌رفتند و با پیامبر (ص) نماز می‌گزاردند.

3 سال پس از بعثت، پیامبر(ص) دستور یافت تا همگان را از خاندان قریش گرد آورد و دعوت توحید را در سطحی گسترده‌تر مطرح سازد . پیامبر (ص) بدین کار دست زد ، اما دعوتش اجابتی چندان نیافت و بر شمار اسلام آورندگان قریش نیفزود. باید گفت با آنکه اشراف مکه دعوت جدید را که بر وحدانیت خدا و برابری انسانها تاکید بسیار داشت ، بر نمی‌تافتند ، اما فرودستان و بی‌چیزان ، دین جدید را با دل و جان پذیرا بودند و گروه گروه به آن می گرویدند و برخی از ایشان همچون عمار یاسر و بلال حبشی بعدها از بزرگان صحابه شدند . رفتار قریشیان و به طور کلی مشرکان مکه اگر چه نخست با ملایمت و بیشتر با بی‌اعتنایی همراه بود ، ولی چون بدگویی از بتان و از آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت ، قریشیان بر پیامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموی پیامبر ( ص) را که جداً از او حمایت می‌کرد ، برای آزار پیامبر (ص) در تنگنا قرار دادند . از یک سو تعرض قریشیان و دیگر قبایل به مسلمانان و شخص پیامبر‌(ص) فزونی می گرفت و از دیگر سو در صفوف قریشیان نسبت به مخالفت با پیامبر (ص) یا حمایت از او ، دو دستگی پدید آمد .

سختگیری مشرکان چندان شد که پیامبر (ص) عده‌ای از اصحاب را امر کرد تا به حبشه هجرت کنند و به نظر می‌رسد که برخی از اصحاب نیز میان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قریشیان پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند . آنان پیمان خویش را بر صحیفه‌ای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از آن سوی ، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر‌(ص) و خدیجه به دره‌ای مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جایی که ممکن بود ، نه کسی به آنجا می آمد و نه خود از آن بیرون می شدند . سرانجام ، پس از آنکه خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برده بود ، قریشیان پذیرفتند که مخالفان را رها کنند و از محاصره ایشان دست بردارند ( سال 10 بعثت ) . بدین سان پیامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهایی یافتند. اندکی پس از خروج پیامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزدیک‌ترین یاورانش ، خدیجه و ابوطالب وفات یافتند.

با وفات ابوطالب ، پیامبر (ص) یکی از جدی‌ترین حامیان خود را از دست داد و مشرکان با فرصت به دست آمده بر اذیت و آزار پیامبر (ص) و مسلمانان افزودند ، کوشش پیامبر‌( ص ) برای دعوت ساکنان خارج مکه ، به ویژه طایف ، به جایی نرسید و او آزرده خاطر و ناآسوده به مکه بازگشت. سرانجام ، توجه پیامبر (ص) به شهر یثرب جلب شد که شهری مستعد برای دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبیلة اصلی ، یعنی اوس و خزرج ، بیشتر اوقات با هم در جنگ و ستیز بودند و از کسی که ایشان را به آشتی و دوستی دعوت کند ، استقبال می‌کردند . پیامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجیان را در موسم حج دید و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند ، به تبلیغ دعوت پرداختند. سال بعد ، یعنی در سال 12 بعثت ، تنی چند از اوس و خزرج ، به خدمت پیامبر (ص) آمدند و در عقبه ، دره‌ای در نزدیکی مکه ، با آن حضرت بیعت کردند و پیامبر (ص) نماینده ای برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد . این بیعت نخستین پایة حکومتی شد که پیامبر (ص) در یثرب بنیاد نهاد . سال بعد نیز شمار بیشتری از یثربیان با پیامبر ( ص) بیعت کردند و گویا در یثرب جز گروه اندکی نمانده بود که به اسلام در نیامده باشند . گرچه این مذاکرات پنهانی بود ، ولی قریشیان بدان آگاهی یافتند و پس از شور دربارة رسیدگی به کار پیامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند که از همة تیره‌های قریش کسانی گرد آیند و شبانه پیامبر (‌ص) را بکشند تا خون او برگردن کسی نیفتد . پیامبر (ص) که از این توطئه آگاه شده بود ، حضرت علی (ع) را بر جای خویش نهاد و خود به شتاب ، در حالی که ابوبکر نیز با او همراه شده بود ، به سوی یثرب روان شد.

 

از هجرت تا رحلت پیامبر اکرم (ص)

 خروج پیامبر (ص) از مکه که از آن به هجرت تعبیر شده ، نقطة عطفی در تاریخ زندگی آن حضرت و نیز تاریخ اسلام است ؛ زیرا از آن پس پیامبر (ص) ، تنها مشرکان را به دوری از بت پرستی و ایمان به خدای یگانه فرا نمی‌خواند ، بلکه دیگر در رأس حکومتی قرار گرفته بود که می‌بایست بر مبنای شریعتی آسمانی جامعه‌ای نوین بنا نهد ؛ اما اینکه برخی از نویسندگان برآنند که پیامبر (ص) در مدینه رسالت و دعوت و تبلیغ را رها کرد ، درست نیست و پیامبر (ص) هرگز این نقش را از دست ننهاد . گسیل داشتن کسانی برای تبلیغ اسلام به میان قبایل و ارسال دعوتها به فرمانروایان کشورها مؤید این معنی است. هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه ، نزد مسلمانان با اهمیت بسیار تلقی شد ، تا بدانجا که مبدا تاریخ ایشان قرار گرفت و این خود نشان دهندة برداشتی است که اعراب از هجرت پیامبر (ص) به عنوان یک مرحلة نوین داشتند . سرانجام پیامبر‌(ص) در ماه ربیع الاول سال 14 بعثت به یثرب رسید ؛ شهری که از آن پس به نام آن حضرت ، مدینه الرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت . آن حضرت نخست در جایی بیرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و یثربیان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزی ، به شهر در آمد و در قطعه زمینی خشک ، مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجد النبی کنونی در مدینة منوره است.

روز به روز بر شمار مهاجران افزوده می‌شود و انصار ـ که اینک به ساکنان پیشین یثرب اطلاق می‌شد ـ آنان را در منزل خویش جای می دادند . پیامبر (ص) ، نخست میان انصار و مهاجران پیمان برادری برقرار کرد و خود علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگرفت. عده ای اندک نیز بودند که اگرچه به ظاهر ادعای اسلام می‌کردند ، ولی به دل ایمان نیاورده بودند ، و اینان را « منافقین » می نامیدند . مدتی پس از ورود به مدینه ، پیامبر (ص) با اهالی شهر ، حتی یهودیان پیمانی بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند. چندی بعد قبلة مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر یافت و هویت مستقل برای اسلام تثبیت شد . در سال نخستین هجرت ، مسلمانان با مشرکان مکه برخوردی جدی پیدا نکردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد‌. در واقع بیشتر اوقات پیامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة کوچک مسلمانان مدینه و گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت . پیامبر (ص) و مسلمانان نخست می‌بایست مشرکان را به اسلام می خواندند ، یا خطر هجوم و حملة دائمی ایشان را دفع می کردند . متدینان به ادیان دیگر ، به ویژه یهود ، گویا نخست روابطی دوستانه با پیامبر‌(ص) و مسلمانان داشتند ، یا دست کم چنین وانمود می‌کردند ، ولی اندکی بعد از در دشمنی و ستیز در آمدند و گاه حتی با دشمنان پیامبر (ص) دست یاری دادند . به هر حال ، در تحلیل رفتار پیامبر (ص) و مسلمانان با آنان ، باید مواضع ایشان را در قبال مشکلات و خطراتی که جامعة مسلمانان را تهدید می‌کرد ، در نظر آورد و تقابلی که احیاناً در این میان دیده می‌شود ، به هیچ روی نباید به نزاعهای مذهبی و جز آن تعبیر شود ؛ چه ، آیات فراوانی در قرآن کریم و هم بسیاری رفتارهای پیامبر (ص) ، حاکی از احترام نسبت به متدینان واقعی به ادیان آسمانی ، و نشان دهندة یکی بودن اساس آنهاست .

در سال 2 ق ، مهم‌ترین برخورد نظامی مسلمانان و مشرکان مکه پیش آمد : در نبردی که به بدر مشهور شد ، با آنکه عدة مسلمانان کمتر از مکیان بود ، توانستند پیروزی را از آن خود کنند و از مشرکان بسیاری کشته و اسیر شدند و دیگران نیز گریختند. پیروزی در بدر ، به مسلمانان روحیه بخشید ، اما در مکه همگی داغدار و خشمگین از شکست ، و در اندیشة انتقام بودند . از آن سوی نخستین درگیری مسلمانان با یهودیان بنی‌قینقاع که در بیرون مدینه سکنی داشتند ، اندکی پس از بدر پدید آمد و یهودیان ناچار عقب نشستند و آن ناحیه را به مسلمانان دادند.

در سال 3 ق ، قریشیان از قبایل متحد خود بر ضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی ابوسفیان ، به سوی مدینه به راه افتادند. پیامبر (ص) نخست قصد داشت در مدینه بماند ، ولی سرانجام بر آن شد تا برای مقابله با لشکر مکه از شهر بیرون رود . در جایی نزدیک کوه احد ، دو لشکر با یکدیگر رو به رو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود ، ولی با ترفندی که خالد بن ولید به کاربرد و با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان ، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار آنان پرداختند . در این جنگ حمزه عموی پیامبر ( ص) به شهادت رسید ، پیامبر (ص) خود زخم برداشت و شایعة کشته شدن او نیز موجب تضعیف روحیة مسلمانان شد . مسلمانان غمگین به مدینه بازگشتند و آیات قرآن که در این واقعه نازل شد ، در بر دارندة تسلیت بر مسلمانان است.

در سال 4 ق چند درگیری پراکنده با قبایل اطراف مدینه پیش آمد که دیانت جدید را به سود خود نمی‌دیدند و ممکن بود با یکدیگر متحد شده ، به مدینه هجوم آوردند . دو حادثة رجیع و بئر معونه که طی آن مبلغان مسلمان توسط جنگجویان قبایل متحد کشته شدند ، نشان از همین اتحاد ، و نیز تلاش پیامبر (ص) برای گسترش اسلام در مدینه دارد. در این سال یکی از مهم‌ترین درگیریهای پیامبر (ص) با قومی از یهود مدینه به نام بنی نضیر پیش آمد که پیامبر (ص) با ایشان به مذاکره پرداخت و یهودیان قصد جان او را کردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه کوچ کنند.

در سال بعد پیامبر (ص) و مسلمانان به حدود مرزهای شام در جایی به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتی سپاه اسلام به آنجا رسید ، دشمن گریخته بود و پیامبر (ص) و مسلمانان به مدینه بازگشتند. سال 5 ق به پایان نرسیده بود که خطر بسیار بزرگی پیامبر (ص) و مسلمانان را تهدید کرد . قریشیان مکه و یهودیان رانده شدة بنی‌نضیر و دیگر هم پیمانان ایشان بر ضد پیامبر ( ص) متحد شدند و با لشکری گران که شمار سپاهیان آن را تا 10 هزار گفته‌اند ، به سوی مدینه به راه افتادند . چون خبر به پیامبر (ص) رسید ، بنا بر روایت مشهوری ، به پیشنهاد سلمان فارسی به حفر خندق در اطراف مدینه امر فرمود . بدین ترتیب ، چون لشکر کفار به مدینه رسید ، با این تدبیر جدید جنگی رو به رو شد و در طول روزهایی که دو لشکر در برابر هم صف آراسته بودند ، تنها درگیریهایی پراکنده رخ داد . سرانجام ، پس از 15 روز ، لشکر کفار بی‌نتیجه بازگشت و مسلمانان به زندگی عادی خود برگشتند.

در سال 6 ق ، مسلمانان توانستند قوم بنی مصطلق را که بر ضد پیامبر (ص) در صدد تجمع بودند ، شکست دهند و در همان سال دسته های گوناگون از سپاهیان مسلمان به سوی قبایل اطراف گسیل شدند . بر اثر اهتمام و کوشش پی‌گیر پیامبر (ص) اینک بسیاری مشکلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود ، زیرا در شمال شبه جزیره ، بسیاری طوایف در برابر پیامبر (ص) سر اطاعت فرود آورده ، یا مسلمان شده بودند و تنها جایی که هنوز خاطر پیامبر (ص) را مشغول می داشت ، مکه بود . در این سال پیامبر‌( ص) و مسلمانان قصد کردند که برای اجرای مراسم حج به مکه روند و به همین منظور به سوی مکه به راه افتادند . قریشیان بر منع ورود پیامبر (ص) همداستان شدند و کس نزد آن حضرت روانه کردند و او را از قریشیان بیم دادند ، ولی پیامبر (ص) تاکید کرد که قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب می‌داند و حتی فرمود که حاضر است برای مدتی با قریشیان در صلح شود . قریشیان نخست هم رای نبودند ، ولی سرانجام کسی را برای عقد قرار داد صلح نزد پیامبر (ص) فرستادند . بر مبنای این ، میان پیامبر (ص) و قریشیان 10 سال صلح و متارکة جنگ اعلام گردید و شرط شد که پیامبر ( ص) از ورود به مکه تا سال آینده خودداری کند. بنابر روایاتی ، هر چند برخی از مسلمانان نخست این صلح را برنتافتند ، اما سرانجام به اهمیت آن برای گسترش اسلام پی بردند.

چون پیامبر (ص) از کار قریشیان بپرداخت ، در سال 7 ق ، تصمیم به دعوت فرمانروایان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت . سپس نامه هایی به امپراتور روم شرقی ، نجاشی و نیز امیر غسانیان شام و امیر یمامه فرستاد. هم در این سال پیامبر (ص) بر یهودیان خیبر پیروز شد که پیش از آن چندین بار با دشمنان بر ضد او هم پیمان شده بودند و آن حضرت از جانب ایشان آسوده خاطر نبود ، قلعة خیبر که در نزدیکی مدینه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پیامبر (ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی به مسلمانان بپردازند ، پیامبر (ص) به مدینه بازگشت ، اما گسیل داشتن سپاهیان و کاروانها به اطراف و اکناف ادامه داشت.

در سال 8 ق ، قریشیان پیمان خود را شکستند و شبانگاه بر طایفه‌ای که با مسلمانان هم پیمان بودند ، هجوم بردند . بدین سبب ، پیامبر (ص) با سپاهی انبوه قصد مکه کرد و شب هنگام بیرون مکه اردو زد . ابوسفیان ، بزرگ مشرکان به شفاعت عباس عموی پیامبر (‌ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام کرد و پیامبر (ص) خانة او را جایگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بی‌مقاومتی وارد مکه شد و پیامبر‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومی صادر کرد و خود به درون کعبه شد و خانه را از بتان پاک فرمود . آنگاه بر بلندی صفا نشست و همگی مردم با او دست بیعت دادند. هنوز 15 روز از اقامت پیامبر (ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان ناشدة جزیره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پیامبر (ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جایی به نام حنین رسید ، دشمنان که در دره‌های اطراف کمین کرده بودند ، به تیراندازی پرداختند . شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد ، گروهی اندک بر جای ماندند ، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ایشان را بشکستند.

در تابستان سال 9 ق ، به پیامبر (ص) خبر رسید که رومیان لشکری ساخته اند و قصد حمله به مدینه دارند . پیامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوک رسیدند ، ولی جنگی رخ نداد و پیامبر (ص) پس از عقد پیمانهایی با قبایل آن حدود به مدینه بازگشت. پس از این ماجرا که به غزوة تبوک شهرت یافت ، اسلام در همه جای جزیره العرب روی به گسترش نهاد . از این پس همواره هیاتهای نمایندگی قبایل گوناگون به مدینه می‌آمدند و به اسلام می‌گرویدند . عملاً همة سال 10 ق را که « سنه الوفود » خوانده شد ، پیامبر (ص) در مدینه بود و فرستادگان قبایل را می‌پذیرفت . هم در این سال پیامبر (ص) با مسیحیان نجران پیمان بست ، به حج رفت و در بازگشت در جایی به نام غدیر خم ، علی بن ابی طالب (ع) را « مولا» ی مسلمانان پس از خود اعلام کرد.

در اوایل سال 11 ق ، بیماری و رحلت پیامبر (ص) پیش آمد . چون بیماری پیامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند ، یا حلال کند و اگر کسی را آزرده‌ام اینک برای تلافی آماده‌ام. وفات پیامبر (ص) در 28 صفر سال 11 ق ، یا به روایتی در 12 ربیع الاول همان سال در 63 سالگی روی داد . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) کسی زنده نبود . دیگر فرزندانش ،از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر‌(ص) به دنیا آمد ، همگی در گذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی (ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانه‌اش ـ که اینک داخل در مسجد مدینه است ـ به خاک سپردند .

در وصف رفتار و صفات پیامبر (ص) گفته‌اند که اغلب خاموش بود و جز در حد نیاز سخن نمی‌گفت . هرگز تمام دهان را نمی‌گشود ، بیشتر تبسم داشت و هیچ گاه به صدای بلند نمی‌خندید ، چون به سوی کسی می خواست روی کند ، با تمام تن خویش بر می‌گشت . به پاکیزگی و خوشبویی بسیار علاقه‌مند بود ، چندانکه چون از جایی گذر می‌کرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوی خوش ، حضورش را در می‌یافتند . در کمال سادگی می‌زیست ، بر زمین می‌نشست و بر زمین خوراک می‌خورد و هرگز تکبر نداشت . هیچ گاه تا حد سیری غذا نمی‌خورد و در بسیاری موارد ، به ویژه آنگاه که تازه به مدینه در آمده بود ، گرسنگی را پذیرا بود . با اینهمه ، چون راهبان نمی‌زیست و خود می‌فرمود که از نعمتهای دنیا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم عبادت کرده است . رفتار او با مسلمانان و حتی با متدینان به دیگر ادیان‌، روشی مبنتی بر شفقت و بزرگواری و گذشت و مهربانی بود . سیرت و زندگی او چنان مطبوع دل مسلمانان بود که تا جزئی‌ترین گوشه های آن را سینه به سینه نقل می کردند و آن را امروز هم سرمشق زندگی و دین خود قرار می‌دهند .

پیام بنیادی اسلام ، بازگشت به هدف مشترک پیامبران ، یعنی توحید و یکتا پرستی بود ؛ باوری که ایمان بدان در آموزه‌ای مشهور از پیامبر اکرم ( ص) مایة رستگاری انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنین تفکری ، همراه با اقامة « قسط» که یکی از اهداف اصلی پیامبران الهی است ( نک : حدید 57/25 ) ، همة امتیازات بشری همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمایه‌ای برای شناخت مردمان از یکدیگر دانسته شده ، و آنچه ملاک و میزان برتری دانسته شده ، فقط « تقوا» است ( نک : حجرات / 49 / 13) . پیامبر اسلام (ص) برای تحقق این جنبه از رسالت خویش ، در شهری کوچک حکومتی مبتنی بر اصل توحید و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوی اتحاد و تشکیل « امت واحده » رهنمون شد ( نک : انبیاء / 21 / 92 ) که به منزلة بازگشتی به این پیشینة قرآنی بود که همگی مردمان نخست امتی یکپارچه بوده اند و پیامبران همواره کوشیده اند تا یگانگی امت را باز گردانند و قوام بخشند ( بقره / 2/ 213 ) . پیام رسالت آن حضرت ، هر چند که نخست می‌بایست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز می‌کرد ( نک : انعام /6/ 92 ) ، از آغاز پیامی جهان شمول بود ( یوسف / 12/ 104 ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستیز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حمیت اعراب پیش از اسلام را « حمیه الجاهلیه » خوانده است ( نک : فتح / 48 / 26 ) ، اما در برخورد با رسوم پسندیده و گاه مبتنی بر تعالیم آسمانی ، نقش اسلام جهت بخشی توحیدی و تصحیح انحرافها بود .