در بیانِ احوالِ شریفِ آن حضرت است در ایّام رضاع
در حدیثِ معتبر از حضرتِ صادق علیه السّلام منقول است که چون حضرت رسول صلّی الله علیه و آله متولّد شد ، چند روز گذشت که از برای آن حضرتِ شیری به هم نرسید که تناول نماید . پس ابوطالب آن حضرت را بر پستانِ خود می انداخت و حقّ تعالی در آن شیری فرستاد و چند روز از آن تناول نمود تا آنکه ابوطالب ، حلیمۀ سعدیّه را به هم رسانید و حضرت را به او تسلیم کرد .
و در حدیثِ دیگر فرموده که حضرتِ امیرالمؤمنین علیه السّلام دخترِ حمزه را عرض کرد بر حضرتِ رسول صلّی الله علیه و آله که آن حضرت او را به عقدِ خود درآورد . حضرت فرمود : مگر نمی دانی که او دخترِ برادرِ رضاعی من است ؟ زیرا که حضرتِ رسول صلّی الله علیه و آله و عَمِّ او حمزه از یک زن شیر خورده بودند .
و ابن شهر آشوب روایت کرده است که اوّل مرتبه ثُویبه آزاد کردۀ ابولهب آن حضرت را شیر داد و بعد حلیمۀ سعدیّه آن حضرت را شیر داد .
منتهی الآمال ، شیخ عبّاس قمی ، انتشارات پارسا منش ، چاپ اوّل ، 1380 ، ص 34
تصوّر کنید بابایی را که عالی ترین اثرِ ادبی و فکری و احساسی و تاریخی ، که با آن آشنا است ، « منتهی الآمال » است و عمیق ترین مسائل تحقیق اسلامی اش روشن شدنِ این حقیقت که : « البتّه ، در صحّتِ این روایت تردیدی نیست که حضرتِ رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم را حضرتِ ابوطالب شیر می داد و آن حضرت شیرِ ابوطالب را می خورد ، حال باید معلوم کرد که کدام « قول » در این باب اصحّ است ؛
آنکه می گوید : حضرتِ ابوطالب انگشتشان را در دهانِ آن حضرت می نهاد و آن حضرت از آن شیر می مَکید .
و یا آنکه می گوید : حضرتِ رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم ، از پستانهای حضرتِ ابوطالب شیر می خورد ؟ »
حالا ، چُنین آقایی و چُنین ذوقِ لطیف و روحِ نُکته سنجی ، به عنوانِ اینکه ، وارد به مسائل دینی است ، مقالۀ « مَعبد » را در کویر می خواند و نقد می کند !
مجموعه آثار 33 ، بخش دوم ، گفتگوهای تنهایی ، دکتر علی شریعتی ، انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، زمستان 1370 ، ص 1279
به جای آنکه بگوید : آمنه آن حضرت را بر پستانِ خود می انداخت ، می گوید : ابوطالب آن حضرت را بر پستانِ خود می انداخت . یعنی ؛ حقّ تعالی در پستانِ آمنه مادرِ پیامبر شیر فراهم نکرد ، در پستانِ ابوطالب عموی پیامبر شیر فراهم کرد !!
توهین به ساحت مقدس پیامبر اسلام در یک نشریه فرانسوی و ترور بعدی نویسندگان آن به گونه ای رقم خورد که متن زشت و تاسف بار توهین به پیامبر در برابر حاشیه ی زشت تر ترور، کم رنگ شد و در این بین باز هم پیامبر اسلام بود که مظلوم تر باقی ماند!
بنظرمن! بهترین روش برای پاسخگویی به این نوع هزل گویی و هجو سرایی ها (که مطمئناً در دایره ی نقد قرار نمی گیرند) همان رفتاری است که پیامبر(ص) در زمان حیاتشان با توهین کنندگان داشتند و آن نبود مگر، عفو، بخشش و بزرگواری کردن نسبت به کسی که توهین نموده و با بروز عملی اخلاق اسلامی، نه تنها نقدها، که توهین ها را بی مخاطب کرده و توهین کننده را نیزشرمسار می نمود.
در عصر حاضر نیز بهترین کار در دعوت به حق، نه با زبان دهان که زبان عمل است.
" امام صادق علیه السلام:
کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم ، لِیَرَوا مِنکُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاةَ وَالخَیرَ ، فَإِنَّ ذلِکَ داعِیَةٌ.
مردم را با غیر زبان خود [به مذهب خویش] دعوت کنید، تا پارسایى و سخت کوشى و نماز و خوبى را از شما ببینند؛ زیرا اینها، خود [بهترین] مبلّغند."
مخاطب قرار دادن جوانان غربی توسط رهبری کاری لازم، بزرگ و شایسته است اما کافی نیست. امروز، بهترین راه تبلیغ و حمایت از اسلام و نبی مکرم آن، پیاده نمودن سیره ی عملی آنان در حکمرانی، تادیب، اخلاق و در یک کلام تشکیل ِجامعه دینی است. لذا اگر هزاران بار از رحمت و مهربانی او بگوییم اما حکومتی که بنام دین تشکیل می شود، به نام خدا و به نام دین اش، بکشد و اجازه تفکر و آزادی به منتقدین ندهد و ... نه تنها فایده ای ندارد که بدلیل تعارض میان نظر و عمل، دروغگویمان می خوانند! حال می خواهد نام این حکومت ها داعش باشد یا حکومت پادشاهی عربستان و یا جمهوری اسلامی پاکستان یا ... .
(در پرانتز بگویم! وقتی این جمله ی آیت الله جوادی آملی را خواندم شوکه شدم؛
"غرب یک باغ وحش منظم است و گرنه غربی ها با این همه پیشرفت علمی اگر مریخ را هم فتح کنند در آنجا جنگ جهانی به راه خواهند انداخت"
تاجر "موریس میتر" در حال نمایش بومیان امریکای جنوبی
در باغ وحش بین المللی پاریس فرانسه، 1889
ممکن است حرف آیت الله جوادی را با توجیهات فلسفی و غیر فلسفی توجیه کنیم و بگوییم که مربوط به حاکمان غربی است والا منظورش مردم غرب نیستند اما یادمان باشد که مردم! خیلی ساده به عمق حرفمان پی می برند و برای فهم اساس سخن، نیازی به دانستن فلسفه ندارند.
تجربه نشان داده که افکار عمومی در غرب، در مقایسه ی دو کلام رهبری و آیت الله جوادی، گرچه در ابتدا دچار حیرت و سکوت می شوند اما در نهایت، قضاوت کلان خود را خواهد کرد! بی اعتمادی به گفتار عالمان و نظر به عمل اجتماعی و نحوه ی حکمرانی آنان.
نتیجه آنکه بی اعتماد می شوند و برعکس ما که نسبت به شنیدنِ دروغ عادت کرده ایم و نسبت به دروغگو، بی تفاوت شده ایم، اما همان حیوانات درون باغ وحش، نسبت به دروغ و دروغگویی حساس اند و از ما و دینِ ما و خدای ما می رمند.)
نکته ی قابل عرضِ من، در مورد عکس العملی است که معترضان ایرانی- تهرانیِ نشریه فرانسوی انجام دادند و با حمیتی مثال زدنی! تابلوی "نوفل لوشاتو" را به زیر کشیده، مشت محکمی بر دهان فرانسه و استکبار زدند!!!!
طرفه مطلبی بود که در سایت تابناک با عنوان " نصیحت جالب ده نمکی به حملهکنندگان به تابلو خیابان نوفل لوشاتو"منتشر شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
فضیلت صلوات فرستادن بر پیامبر و حضرت زهرا سلام الله علیها
دلیل دیگرى که «ولیةاللَّه» بودن حضرت صدیقه زهرا سلاماللَّهعلیها را اثبات مىکند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و کیفیت زیارتش، که همانند صلوات بر پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین و زیارات آنان است؛ یعنى همانگونه که به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زیارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا نیز در این موارد، همگان مأمور و ماجورند. فاطمه علیهالسلام که مشمول آیهى تطهیر و از اهلبیت پیامبر اکرم- یعنى آلمحمد است- کیفیت صلوات بر او را رسول خدا بصراحت چنین بیان داشته است:
«لا تصلوا على الصلوة البتراء، فقالوا: و ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولون اللهم صل على محمد و تمسکون، بل قولوا: اللهم صل على محمد و آلمحمد». (1)
«بر من صلوات بتراء (ناقص، دم بریده و بریده شده) نفرستید. سوال شد: یا رسولاللَّه صلوات بتراء (بریده شده) چیست؟ فرمود: اینکه (بر من صلوات بفرستید و بگویید «اللهم صل على محمد»، ولى دربارهى آل من (2) ساکت باشید. شما باید بگویید اللهم صل على محمد و آلمحمد».
صلواتى که شامل على، فاطمه و حسنین علیهمالسلام نباشد، مقطوع و بریده و مورد قبول خدا و رسولش نمىباشد. لذا حضرت صدیقهى زهرا همردیف و برابر افرادى است که جمیع مسلمین باایمان جهان- از شیعه و سنى- هر شبانه روز در تشهد نمازهاى پنجگانه بر او درود مىفرستند؛ و او در این مقام، همتاى محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسنین علیهمالسلام است؛ و همین لزوم صلوات بر فاطمه علیهاالسلام در هنگام اقامهى نماز یک منقبت و فضیلت ساده نیست، بلکه نشانگر مرتبهى اعلى و منصب والاى آن حضرت است که این چنین در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون تردید باید فاطمه خود ولیةاللَّه و داراى مقام ولایت بوده باشد، تا همردیف و همتاى اولیاء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جمیع مؤمنین جهان در هر زمان و مکان باشد.
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرماید:
«من صلى علیک یا فاطمة غفر اللَّه له والحقه بى حیث کنت من الجنة». (3)
«یا فاطمه هرکس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او درگذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند».
چنانکه در موضوعهاى قبلى مشروحا بیان شد، مقصود از تعبیرات «همدرجه شدن با رسولاللَّه»، یا «ملحق شدن به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در بهشت»، و یا «همسایه بودن با آن حضرت» که در روایات مکرر بکار رفته است، جمع شدن مؤمنین در مرتبهى «درجة الایمان» است که جامع تمام آن کسانى است که با عقائد درست، و باایمان به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است، از جهان رفتهاند. در آن درجه همهى مؤمنین یکسانند و در کنار هم مىباشند؛ ولى جاى هیچگونه تردیدى نیست که مراتب و درجات دیگر که شمار آنها برابر تعداد بشر و بسیار متفاوت است، کاملإ؛66ّّ ملحوظ بوده، و مقام هرکس مخصوص به خود او مىباشد.
در روایتى حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم یکى از فضائل حضرت فاطمه را چنین بیان مىفرماید:
«... اتانى الروح؛ قال: ان فاطمه اذا قبضت و دفنت یسالها الملکان فى قبرها: من ربک؟ فتقول: اللَّه ربى. فیقولان: فمن نبیک؟ فتقول: ابى. فیقولان: فمن ولیک؟ فتقول: هذا القائم على شفیر قبرى على بن ابىطالب؛ الا و ازیدکم من فضلها؟! ان اللَّه قد و کل بها رعیلا من الملائکه یحفوظنها من بین یدیها و من خلفها و عن یمینها و عن شمالها و هم معها فى حیاتها، و عند قبرها و عند موتها یکثرون الصلاه علیها و على ابیها و بعلها و بنیها.
فمن زارنى بعد وفاتى فکانما زارنى فى حیاتى، و من زار فاطمه فکانما زارنى، و من زار على بن ابىطالب فکانما زار فاطمه، و من زار الحسن والحسین فکانما زار علیا، و من زار ذریتهما فکانما زارهما...». (4)
«... جبرئیل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامى که فاطمه قبض روح مىشود و دفن مىگردد، دو ملک در قبر از او سؤال مىکنند: پروردگار تو کیست؟ مىفرماید: اللَّه پروردگار من است. سپس مىپرسند پیامبرت کیست؟ در پاسخ مىفرماید: پدرم. آنگاه سؤال مىکنند ولى تو کیست؟ در جواب مىگوید: على بن ابىطالب، همین کسى که در کنار قبرم ایستاده است. (سپس پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مىفرماید): آیا باز هم فضائل دیگر زهرا را بیان کنم؟ (شاید پیامبر اکرم مىخواهد به این وسیله تذکر دهد که: در این عالم، فاطمه تنها کسى است که پدرش «رسولاللَّه» و همسرش «ولى اللَّه» است. پیامبر اکرم در ادامهى سخن خویش مىفرماید):
همانا خداى تعالى یک دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و این ملائک در حال حیات، و هنگام مرگ او، و کنار قبرش پیوسته در خدمت او هستند، و کارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست. (یعنى در منطق ملائک و لسان فرشتگان صلوات بر پیامبر اکرم و على و حسنین همواره باید با صلوات بر فاطمه علیهاالسلام توام باشد، و در این منقبت نیز آن حضرت برابر و همردیف آن چهار وجود مقدس دیگر مىباشد. سپس پیامبر اکرم چنین به سخن ادامه مىدهد):
هرکس مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مثل این است که مرا در حال حیات زیارت کرده است؛ و کسى که فاطمه را زیارت کند، گویى مرا زیارت نموده است؛ و هرکس على را زیارت نماید مثل زیارت کردن حسنین است؛ و آن کسى که زیارت کند ذریة آنان را، همانند زیارت خود آنان است...».
لذا زیارت حضرت عبدالعظیم را در شهر رى، با زیارت حسین بن على در کربلا همانند دانستهاند، (5)و این مطلب را (که صلوات بر اهلبیت پیامبر برابر با صلوات بر پیامبر است) علماى عامه هم عنوان کردهاند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلاماللَّهعلیها را، چنانکه سهیلى در کتاب الروض الانف در ذیل مطلبى مىنویسد:
«و من صلى علیها فقد صلى على ابیها». (6)
«هرکس بر فاطمه صلوات فرستد، در حقیقت بر پدر او صلوات فرستاده است».
از حدیثى که نقل شد نیز ولیهاللَّه بودن حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها استنباط مىشود.
1ـ الصواعق المحرقه ص 225، ینابیع الموده ص 295، رشفه الصادى ص 29.
2ـ علماى عامه اتفاق دارند که منظور از آل محمد: على و فاطمه و حسنین است.
ابن حجر در صواعق مىگوید: یقینا لفظ آل، همسران پیامبر را در بر نمىگیرد... (الصواعق المحرقه ص 225).
مامون در محاورهاى که بهمراهى علما با امام رضا علیهالسلام داشته است از حضرت پرسید: آیا عترت پیامبر همان آل پیامبر است؟ حضرت فرمودند: بلى. مامون گفت: در احادیث پیامبر آمده است که پیامبر فرمودند: «امت من همان آل من هستند»، و صحابه هم مىگویند: «آل محمد، امت او هستند». حضرت رضا علیهالسلام از مامون و حضار پرسیدند: آیا بر آل پیامبر صدقه حرام است؟ گفتند: خیر. امام رضا علیهالسلام فرمودند: تفاوت میان آل پیامبر و امت همین است.... (امالى صدوق ص 422، عیونالاخبار ج 1/ 180، تحفالعقول ص 426، بحارالانوار ج 25/ 221).
در همین محاوره حضرت رضا علیهالسلام از مامون عباسى و علما پرسیدند: در آیهى (یس- و القرآن الحکیم- انک لمن المرسلین- على صراط مستقیم (یس/ 1- 4) منظور خداوند از (یس) کیست؟ علما گفتند: (یس) محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم است و هیچکس در این موضوع شکى ندارد. حضرت رضا علیهالسلام فرمودند: پس خداوند متعال به محمد و آلمحمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم فضلى عطا نموده است که کسى به حقیقت آن پى نخواهد برد مگر اینکه آن را (بخوبى) درک نماید، خداوند بر احدى سلام نفرستاده است مگر بر انبیا، چنانکه مىفرماید: (سلام على نوح فى العالمین (الصافات/ 79»، و مىفرماید: (سلام على ابراهیم (الصافات/ 109»، و مىفرماید: (سلام على موسى و هارون (الصافات/ 120». خداوند در قرآن نفرموده است «سلام على آلنوح»، و نفرموده است «سلام على آلابراهیم» و نفرموده است: «سلام على آلموسى و هارون بلکه فرموده است: (سلام على آلیاسین (الصافات/ 130» یعنى سلام بر آلمحمد. (امالى صدوق ص 426، 427، عیون الاخبار ج 1/ 185، تحف العقول ص 433، بحارالانوار ج 79/ 229).
یک تذکر: در خصوص قرائت آیهى (سلام على آلیاسین) تحریفات بسیارى صورت گرفته است و در آنها سعى شده واژهى «آلیاسین» بگونههاى دیگرى قرائت شود. نقطهى اوج این تحریفات این است که ابن خالویه در کتاب مختصر فى شواذ القرآن ص 128 مىگوید: «قرائت ابن مسعود (سلام على ادراسین)، و قرائت ابى بن کعب ( سلام على یاسین) بوده است». یعنى در این کتاب ادعا شده که در قرائت ابى اصلا کلمهى «آل» وجود ندارد! این تحریفات حتى در دورههاى معاصر نیز ادامه یافته است، بعنوان مثال سیوطى در درالمنثور از کتاب این ابىحاتم و طبرانى و ابن مردویه نقل کرده است که ابن عباس قرائت آیه را بصورت «آلیاسین» خوانده است ولى در کتاب معجم کبیر طبرانى- که در بیروت (دار احیاء التراث العربى) بطبع رسیده است- محقق کتاب (حمدى عبدالمجید سلفى) عبارت ابن عباس را تحریف نموده و آن را بصورت «الیاسین» ضبط کرده است. خوانندگان محترم مىتوانند متن درالمنثور ج 5/ 286 را با متن معجم کبیر طبرانى ج 11/ 56 مقابله نمایند و خود قضاوت بفرمایند.
3ـ بحارالانوار ج 43/ 55، ج 97/ 194.
4ـ بشاره المصطفى ص 139، بحارالانوار ج 43/ 58.
این حدیث را جابر بن عبداللَّه انصارى روایت نموده است و از آنجائیکه اصل روایت نسبتا مفصل است و حاوى مناقب بسیارى از حضرت فاطمهى زهرا علیهاالسلام مىباشد لذا ما متن کامل حدیث را با ترجمهى آن در تعلیق شمارهى 7 آوردهایم.
5ـ روایتى در کتاب کامل ابن قولویه مندرج است که متن آن چنین است:
«حدثنى على بن الحسین بن موسى بابویه، عن محمد بن یحیى العطار، عن بعض اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسکرى، فقال: این کنت؟ فقلت: زرت الحسین بن على علیهاالسلام. فقال: اما انک لو زرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین علیهالسلام». (کامل الزیارات ص 324). مرحوم علامه امینى توضیحى دربارهى این حدیث دارند که در حاشیهى کامل الزیارات ص 307 و 324 آمده است.
6ـ الروض الانف ج 2/ 196.
بسم الله الرحمن الرحیم
عشق و علاقه حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله) به نماز و عبادت
حضرت محمد صلی الله علیه و آله عشق و علاقه بسیار زیادی به نماز داشت. هرگاه اندوهگین میشد، به نماز برمیخاست. آن حضرت ساعتهای طولانی شبزندهداری میکرد و به نماز و مناجات میپرداخت؛ ازاینرو، به رسول گرامی خطاب شد:
یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلاّ قَلیلاً، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً، أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً. (مزمل 1 ـ 4)
ای گلیم به خود پیچیده! شب را برخیز مگر اندکی. نیمی از شب یا کمی کمتر یا مقداری بیشتر از آن را به عبادت پروردگارت قیام کن و قرآن را شمرده شمرده بخوان.
نماز و دعا و ناله سحر بهترین شاهد برای اخلاص و صفای قلب و صدق ایمان است. پیامبر خدا هرگاه به نماز میایستاد، از خوف خداوند، رنگ چهره مبارکش دگرگون میشد.(1) شیفتگی وی به عبادت و نماز بهگونهای بود که هنگام نماز تنها به خداوند توجه میکرد و از هر چیزی غافل میشد. یکی از همسران رسول اللّه صلی الله علیه و آله میگوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که سرگرم گفتوگو بود، چون وقت نماز میرسید، چنان حالش دگرگون میشد که گویا نه او ما را میشناخت و نه ما او را».(2)
شوق عبادت و نماز از سیمای آن جناب ظاهر بود. همواره چشم به راه رسیدن وقت نماز و بانگ اذان بود و بخشی از وقت خود را در خانه به عبادت اختصاص میداد.(3) شهید ثانی در اینباره نقل میکند:
پیامبر برای وقت نماز انتظار میکشید و شوقش به عبادت افزون میشد و چشم به راه رسیدن وقت نماز بود. نماز و عبادت را بسیار دوست میداشت و میفرمود: «جُعِلَ قُرَّةُ عَینِی فِی الصَّلاةِ وَ الصَّومِ؛ روشنایی چشم من در نماز و روزه قرار داده شده است».(4)
پیامبر گرامی اسلام، نماز را محبوب خداوند میدانست. روزی در پاسخ به ابن مسعود که از محبوبترین کارها نزد خداوند متعال پرسیده بود، فرمود: نمازِ به وقت. وی میگوید: عرض کردم پس از آن چه؟ حضرت فرمود: «نیکی به پدر و مادر.»(5) ایشان چهره دینداری را در نماز میجست و میفرمود: «لِکُلِّ شَیْءٍ وَجْهٌ وَ وَجهُ دِینِکُمُ الصَّلاةُ؛ هر چیزی چهرهای دارد و چهره دین شما نماز است.»(6) ایشان در وصیت خود به ابوذر، تشبیه بسیار زیبایی درباره نماز دارد:
مادُمْتَ فِی الصَّلاةِ فَإِنَّکَ تَقْرَعُ بابَ الْمَلِکِ الجَبّارِ وَ مَنْ یُکثِرْ قَرْعَ بابِ المَلِکِ یُفْتَحْ لَهُ.(7)
تا زمانی که در حال نماز هستی، درِ خانه پادشاهی مقتدر را میکوبی و هر که در خانه پادشاه را بسیار بکوبد، (سرانجام) آن در به رویش باز میشود.
باید دانست رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، نمازی را ارزشمند میداند که با شرایط زیر همراه باشد:
1.لایَقْبَلُ اللّهُ صَلاةَ عَبْدٍ لایَحضُرُ قَلبُهُ مَعَ بَدَنِهِ.(8)
خداوند، نماز بندهای را که را دلش با بدنش همراه نباشد، نمیپذیرد.
2. مَنْ لَمْتَنْهَهُ صَلاتُهُ عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنْکَرِ لَمْیَزدَدْ مِن اللّهِ إِلاّ بُعْدا.(9)
هر که نمازش، او را از کار زشت و ناپسند باز ندارد، جز بر دوری او از خدا افزوده نشود.
3.لا صَلاةَ لِمَنْ لایَتَخَشَّعُ فِی صَلاتِهِ.(10)
کسی که در نمازش خشوع ندارد، نمازش، نماز نیست.
4.مَنِ اغْتابَ مُسلِما أَو مُسْلِمَةً لَمْیَقْبَلِ اللّهُ تَعالی صَلاتَهُ وَ لا صِیامَهُ أَرْبَعینَ یَوما وَ لَیْلَةً إِلاّ أَن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ.(11)
هر که از مرد یا زن مسلمانی غیبت کند، خداوند تعالی تا چهل شبانهروز، نه نمازش را میپذیرد و نه روزهاش را، مگر اینکه غیبت شونده او را ببخشد.
5.رَکعَتانِ خَفیفانِ فیِ التَّفَکُّرِ خَیرٌ مِن قِیامِ لَیْلَةٍ.(12)
دو رکعت نماز ساده و سبک، ولی همراه با تفکر، بهتر است از شبی را تا به صبح نماز گزاردن.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله به ابوذر غفاری میفرمود:
ای ابوذر! خداوند، نماز را محبوب من ساخته است همچنانکه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب شخص تشنه. گرسنه هرگاه غذا بخورد، سیر میشود و تشنه با نوشیدن آب سیراب میگردد، ولی من از نماز سیر نمیشوم.(13)