پدر من بر اثر سکته فلج شد و سپس مرد. کاش من چیزی در باره این نوع کمک های اولیه می دانستم . هنگامی که حمله صورت می گیرد مویرگها به تدریج در مغز پاره می شوند. هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند:
1- سوزن یا سنجاق را روی آتش استریل کنید بعد با آن سر هر 10 انگشت مریض را خراش دهید.
2- این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری است روی سر انگشتان. 3- خراش بدهید تا خون خارج شود.
4- اگر خون خارج نشد، با انگشت خودتان سر انگشت مریض را فشار دهید.
5- وقتی از هر 10 انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.
6- اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند.
7- بعد هر لاله گوش را دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود. بعد از چند دقیقه قربانی باید هشیاری خود را بدست بیاورد. منتظر بمانید تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خود را بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاورد.
سپس او را به بیمارستان برسانید. حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شود.
علائم سکته : رنگ پریدگی، اختلال در تکلم و کج شدن دهان.
اگر همه ما این روش را به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه نجات زندگی را شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد. اگر ممکن است لطفاٌ این متن را پس از مطالعه برای دیگران بفرستید شاید به نجات زندگی یک نفر کمک کند.
من دو سال است به این راهپیمایی میآیم، من شفایم را از آقا گرفتم، سالها دچار سرطان بودم، تومور داشتم، پس از زیارت امام حسین(ع) دیگر نیاز به دارو و شیمیدرمانی پیدا نکردم، فقط برای آخرین بار، یک ماه پیش پس از مدتها برای چکاپ نزد پزشکم رفته بودم، باور نمیکرد که من همان بیمار مبتلا به سرطان هستم، اصلاً راهپیمایی برای بیمار مبتلا به سرطان سم است در حالی که برخی از همراهان کاروانمان با خودرو مسیری را میآیند ولی من تمام مسیر را پیاده میروم».میزبانی،
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد:
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی.
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
لس باگ نام بیماری اهل کولورادو است که 40 سال پیش دو دست خود را در تصادف از دست داد او در بیمارستان هاپکینز مور عمل جراحی قرار گرفت و با این دو دست مصنوعی توانست قادر به انجام کارهای روزانه خود شود.
این سیستم به گونه ای طراحی شده که هر زمان بیمار در ذهنش تصمیم به حرکت دودست در هر جهتی رابگیرد می تواند. برنامه حرکت دستان این بیمار بر کامپوتر نصب می شود و شخص قادر خواهد بود از طریق این کنترل مرکزی دست خودش را کنترل نماید.