در کربلا
تحریم ها را زمانی برداشتند که سرها را بریدند؛
خیمه ها را سوزاندند و اهل بیت (ع) را به اسارت بردند...
نهایت حماقت است اگر برخی فکر کنند یزیدیان زمان برای لغو تحریم ها
به کمتر از این راضی هستند.
عرصه عاشورا به گستره تاریخ است . . .
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار هزاران نفر از مردم قم:
اگر شرط برداشتن تحریم را چیزی عنوان کنند که غیرتتان اجازه ندهد، چه میکنید؟
انگیزههای خباثتآلود میخواهند مقاطع اثرگذار و مهم انقلاب را تحریف کنند یا از یادها ببرند. ۹دی یک حرکت مجاهدتآمیز بود و دشمن میخواهد فراموش شود
نسل سوم و جوانهای کشور بودند که حادثه عظیم ۹ دی را بوجود آوردند و آن سیلی محکم را به صورت کسانی که سعی داشتند مسیر انقلاب را با فتنه منحرف کنند، نواختند
هیچکس تصور نکند دشمن از خباثت و خصومت دست برمیدارد
حتی یک قدم عقب نشینی، پیش روی دشمن را به دنبال می آورد بنابراین باید فکری اساسی کرد و با تکیه بر ملت و نیروهای داخلی بگونه ای عمل کرد که اگر دشمن تحریم ها را هم برنداشت، ضربه ای به پیشرفت و رونق و رفاه مردم وارد نشود
ایجاد تفرقه و دودستگی در میان مردم، به هر عنوان و با هر توجیه، ضد منافع ملی و ضد آرمانهاست
دشمن فعلاً به صراحت با آرمانها کاری ندارد اما اگر عقب نشینی بشود بعداً سراغ آرمانها هم می آید بنابراین باید با هوشیاری، هدف «پیشنهادها، حرفها و اقدامات دشمن» را درک کرد
مسئولان کشور و دولت نباید به دست بیگانه چشم بدوزند
اگر چشم به دست دشمن بدوزید تحریم ها همچنان باقی خواهد ماند
من با مذاکره مخالف نیستم، اما معتقدم باید دل را به نقطه های امید بخش حقیقی سپرد نه به نقطه های خیالی
همه باید به دولت کمک کنند اما دولتی ها هم مراقب باشند حاشیه سازی نکنند و ضمن خودداری از بیان حرفهای غیرلازم، دو دستگی بوجود نیاورند و تلاش کنند وحدت و ایمان و همت ملت را مورد استفاده صحیح قرار دهند
(۱۳۹۳/۱۰/۱۷ - ۱۳:۵۸)
روزی روزگاری در یکی از روستا ها کدخدای زندگی می کرد که همیشه به مردم دیگه زور می گفت و از اون ها سوءاستفاده می کرد و هیچ خدایی رو بنده نبود.
از قضا توی این روستا مش حسنی زندگی می کرد که یک باغ سرسبز میوه داشت. اما کدخدای زور گو بخاطر اینکه چاه آب دستش بود، آب باغ مش حسن رو بسته بود.
مش حسن برای اینکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنه رفت پیش ناخدای باهوشی که توی اون روستا زندگی می کرد و ناخدا گفت بهتره تو باغ خودت چاه بکنی و محتاج کدخدای زورگو نشی.
اما مش حسن که حال و حوصله این کارهارو نداشت و میخواست هرچه زودتر به آب برسه به حرف ناخدای باتجربه و باهوش گوش نداد و رفت پیش کدخدای زورگو.
کدخدا که خودش باغ داشت و نمی خواست مش حسن رو دستش بلند بشه به مش حسن گفت مشکلی نیست اما دیگه نباید فلان میوه ها رو توی باغت داشته باشی و مش حسن هم قبول کرد.
اما کدخدای زورگو بیشتر طمع می کرد و هربار میوه دیگه ای رو هم حذف می کرد. تاجایی که به مش حسن فقط اجازه کاشت کلم و هویج سبزیجات رو داد و گفت به این شرط که این کره الاغ من هروقت که از کنار باغ تو رد شد باید بهش اجازه بدی تا از سبزیجات باغت بخوره.
اما این کره الاغ چموش هروقت از کنار باغ مش حسن رد می شد کلی از سبزیجات باغ مش حسن رو می خورد تا جایی که حتی همون سبزیجات هم دیگه چیزی ازش نموند و مش حسن به خودش گفت ای کاش به حرف ناخدا گوش می دادم...
این بود کل حقیقت مذاکره مش حسن با کدخدای زورگو. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
پ,ن : اگر به لحن صحبت های کشورهای مذاکره کننده قبل از فتنه 88 بر گردیم می بینیم که برد دست ما بود و اون ها به دنبال ما بودن اما بخاطر خیانت چند نفر همه چیز عوض شد. حالا هم به نوعی همه ما فریب خوردیم. نتیجه مذاکرات هرچیزی که باشه و فرض مثال تحریم ها برداشته هم بشه، ما از طریق حقوق بشر بدترین تحریم هارو متحمل خواهیم شد...