معاونت مالی شرکت کیمیدارو در گفتگو با خبرنگار بورس نیوز با اشاره به اینکه اولین پیش بینی درآمد هر سهم "دکیمی" با احتساب درآمدهای حاصل از سرمایه گذاری لحاظ شده اظهار داشت: این شرکت در اصلاحیه آخرین گزارش عملکرد خود منتهی به 6 ماهه نخست سال جاری اقدام به حذف درآمدهای حاصل از سرمایه گذاری نمود که این امر منجر به تغییر پیش بینی درآمد هر سهم "دکیمی" از رقم یک هزار و 417 ریال به یک هزار و 197 ریال گردید که با این اتفاق میزان پوشش سود شرکت در6 ماهه نخست از 39 درصد به بیش از 48 درصد افزایش یافته است بطوریکه تا این لحظه 583 ریال از این رقم محقق شده است.
جمال شیرازی به برنامه های "دکیمی" در راستای افزایش صادرات محصولات دارویی شرکت فوق اشاره کرد و گفت: تا پایان سال جاری شرکت کیمیدارو مجوز صادرات داروهای تولیدی به کشورهای عراق، افغانستان و همچنین کشورهای آسیای میانه را دریافت خواهد کرد.
وی نرخ دلار پیش بینی شده برای صادرات محصولات شرکت کیمیدارو را دو هزار و 600 تومان بودجه برآوردی شرکت اعلام کرد و افزود: نوسانات اخیر قیمت دلار منجر به افزایش نرخ فروش محصولات "دکیمی" نمی گردد و شرکت فوق براساس پیش بینی اولیه بودجه خود اقدام به صادرات محصولات نهایی می نماید.
این مقام مسئول از مذاکرات "دکیمی" با شرکت پتروشیمی اراک در راستای تأمین خوراک واحد شیمیایی شرکت خبر داد و یادآور شد: با تأمین خوراک اولیه واحد شیمیایی شرکت کیمیدارو می توانیم تا پایان سال مالی جاری، شاهد تغییر سود مثبت قابل قبولی از محل مذکور باشیم.
وی در پایان خاطر نشان کرد: شرکت کیمیدارو تا پایان سال مالی جاری هیچگونه برنامه ای در راستای افزایش سرمایه و ایجاد طرح های توسعه ای جدید در دستورکار خود ندارد.
مساله از اینجا شروع شده است که در حال حاضر قیمت یک دست لباس زن بلوچ از درآمد متوسط خانواده بلوچ بیشتر شده است!!!
روایت کاملتر را با قلم نظامی عروضی، نویسنده قرن 6 هجری بخوانید.
روایت دیگر مصرع نخست این قصیده چنین است:
بانگ جوی مولیان آید همی
طرفداران این روایت میگویند جوی و رود معمولا بانگ دارند و نه بو. البته ضبط «بوی جوی مولیان» در بین مصححان دیوان رودکی مشهورتر است.
چنین آوردهاند که نصر بن احمد که واسطه عقد اهل سامان بود و اوج دولت آن خاندان ایام ملک او بود و اسباب تمتع و علل ترفع در غایت ساختگی بود، خزائن آراسته ولشکر جرّار و بندگان فرمانبردار زمستان به دارالملک بخارا مقام کردی و تابستان به سمرقند رفتی یا به شهری از شهرهای خراسان. مگر یک سال نوبت هری بود، به فصل بهار به بادغیس. که بادغیس خرمترین چراخوارهای خراسان و عراق است. قریب هزار ناو هست پر آب و علف که هم یکی لشکری را تمام باشد. چون ستوران بهار نیکو بخوردند و به تن و توش خویش بازرسیدند و شایستهی میدان و حرب شدند،نصر بن احمد روی به هری نهاد و به در شهر به مَرغ سپید فرود آمد ولشکرگاه بزد. و بهارگاه بود و شمال روان شد و میوههای مالن و کروخ در رسید که امثال آن در بسیار جایها به دست نشود و اگر شود بدان ارزانی نباشد.آنجا لشکری برآسود و هوا خوش بود و باد سرد و نان فراخ و میوهها بسیار و مشمومات فراوان. لشکری از بهار و تابستان برخورداری تمام یافتند از عمر خویش … زمستان آنجا مقام کردند و از جانب سجستان نارنج آورردن گرفتند و از جانب مازندران ترنج رسیدن گرفت. زمستانی گذاشتند در غایت خوشی.
چون بهار درآمد اسبان به بادغیس فرستادند و لشکرگاه به مالین به میان دو جوی بردند و چون تابستان درآمد میوهها در رسید.
امیر نصربن احمد گفت تابستان کجا رویم که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم.
چون مهرگان درآمد گفت مهرگان هری بخوریم و برویم و همچنین فصلی به فصل همی انداخت تا چهار سال برین برآمد زیرا که صمیم دولت سامانیان بود و جهان آباد و ملک بی خصم و لشکر فرمانبردار و روزگار مساعد و بخت موافق. با این همه ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست…دانستند که سر آن دارد که این تابستان نیز آنجا باشد.پس سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک استاد ابوعبدالله الرودکی رفتند و از ندمای پادشاه هیچکس محتشمتر و مقبولالقولتر از او نبود.گفتند به پنج هزار دینار تو را خدمت کنیم، اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کند که دلهای ما آرزوی فرزند همیبرد و جان ما از اشتیاق بخارا همیبرآید. رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته، دانست که به نثر با او در نگیرد، روی به نظم آورد و قصیده ای بگفت به وقتی که امیر صبوح کرده بود درآمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ برگرفت و در پردهی عشاق این قصیده آغاز کرد:
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی |
پس فروتر شود گوید:
ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی |
چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد وبیموزه پای در رکاب خنگ نوبتی در آورد و روی بخارا نهاد چنان که رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند، به برونه، و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ بازنگرفت و رودکی آن پنج هزار دینار مضاعف از لشکر بستد.
چهار مقاله (مجمع النوادر)
جعفر شعار و حسن انوری در کتاب «گزیدهی اشعار رودکی» ماجرای بالا را به زبان امروزین چنین نقل کردهاند:
«علت سرودن این شعر را چنین نوشتهاند که نصر بن احمد سامانی در زمستان در بخارا اقامت میکرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان میرفت. در سالی که به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمتها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدینسان اقامت او چهار سال طول کشید. سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد. رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پردهی عشاق آغاز به خواندن کرد. چون به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامهی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد»
دولتشاه سمرقندی در کتاب «تذکرةالشعرا» ضمن بیان حکایت فوق با نگاه دقیق خود چنین مینویسد:
«… گویند امیر را این قصیده به خاطر چنان ملایم افتاد که موزه در پای ناکرده سوار شد و عزیمت بخارا نمود و عقلا را این حالت به خاطر عجیب مینماید که این نظمی ساده و از صنایع و بدایع و متانت عاری. چه اگر در این روزگار سنخنوری مثل این سخن در مجلس سلاطین و امرا عرض کند، مستوجب انکار همگنان شود»
در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ...
او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.
و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ...
یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
کفاش گفت روزی سه درهم
تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ...
کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...!
از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ...
تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ،
کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت :
بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده .
*
*
پول، همیشه خوشبختی به همراه ندارد و هر چیزی به حد و اندازه اش برای انسان خوب است.
به گزارش آوای گیلان، محمد باقر نوبخت، معاون برنامه ریزی و نظارت راهبری رئیس جمهور در زمانی که دولت از مردم خواستار انصراف از یارنهها شد، گفت: علت اینکه دولت از مردم درخواست داشت اگر می توانند این یارانه ها را نگیرند و برای هدف های بزرگتر عمومی استفاده کنند ، این است که ما مقید هستیم در سال 1393 در جهت بهبود بهداشت و درمان، وضع حمل و نقل عمومی، بهبود وضع محیط زیست، کاهش آلودگی هوا و کمک به واحدهای تولیدی اقداماتی را انجام دهیم.
حال که چند ماه از این موضوع میگذرد بیایید کمی با هم بنشینیم و همه چیز را از نو بررسی کنیم.
دولت همه جا شعار با شیب ملایم را داد که این موضوع باید در خاطر همگان باشد، دولت امد و شعار بهبود بهداشت ودرمان را در کشور به راه انداخت آیا مصرف روزانه نان ربطی به سلامت افراد جامعه ندارد؟
اگر یادتان باشد نوبخت گفت: هر مقدار که از محل انصراف بتوانیم درآمد بیشتری داشته باشیم به همان میزان می توانیم اصلاح قیمت ها را با شیب کندتری انجام دهیم ، اصرار دولت این است زیرا دولت به هیچ وجه علاقه مند نیست که در سال جاری، هیچ یک از خدمات و کالایی را که دولت عرضه می کند ، افزایش قیمت داشته باشد.
وی اضافه کرد: دولت به دنبال کاهش نرخ تورم است به همین علت این انتخاب درست مردم یعنی کسانی که می توانند بدون یارانه ها زندگی خود را بگذرانند، انصراف دهند، انصراف آنها فرصتی را برای دولت ایجاد می کند که بدون افزایش قیمت های با شیب تند بتواند خدمات بیشتریرابهجامعهارائهکند.
حال چه شده که دولت تمام حرفهای خود را فراموش کرده و تورم در بحث نان را به دو و نیم برابر رسانده است.
وقتی قیمت نان افزایش یافت کسی پرسید کسانی که جز طبقات پایین جامعه هستند چگونه باید زندگی خود را بگذرانند؟
هیچگونه حسابرسی کردند که اگر هر فرد روزی دو نان استفاده کند در ماه فقط 60 هزار تومان هزینه نان وی میشود، در صورتی که یارانهای که دولت به هر فرد میدهد فقط 45 هزار تومان است؟
دولت اصلا به این موضوع فکر کرده است فردی که زندگی خود را با مشقت میچرخاند چگونه باید به خرج و مخارج مابقی زندگی خود برسد؟
با نیم نگاهی به جامعه متوجه خواهیم شد، تغییرات حتی اندک در قیمت نان بعنوان محصولی استراتژیک، اساسی و پرمصرف در سبد مصرفی ایرانیان حساسیت های ویژه ای در جامعه ایجاد خواهد کرد، شاید اظهار نظر چند روز پیش یک عضو کمیسیون بهداشت مجلس در خصوص تاثیر فراوان افزایش قیمت نان در زندگی اقشار آسیب پذیر جامعه دلیل روشنی بر این ادعا باشد.
شاید افزایش قیمت نان در شهرهای بزرگ کشور به لحاظ فعالیت بیشتر نانوایی ها به صورت آزادپز و نیز به تناسب درآمد در این شهرها برای مردم آنها احساس نشود ولی در شهرستانهای کوچک و کم درآمد کوچک ترین افزایش در این کالای استراتژیک حساس و سیاسی موجب وارد شدن ضرر به قشر محروم خواهد شد.
چرا از نظر دولت یازدهم فقط زندگی در کشور مختص افراد غنی و طبقات بالا دست جامعه است یعنی افراد پایین دست حق زندگی خوب ندارند؟
هر چند که ما برای دفاع از حقوق اقشار کم درآمد ملت محترم ایران منتظر توهینهای بیشتری از طرف دولت یازدهم به منتقدان از بی سواد، متهجر، امل و به جهنم و تازه به دوران رسیده تا هر چیز دیگر هستیم.