معرفی 6 استراتژی برای افزایش تعلق به مدرسه:
1- خلق جریان تصمیم گیری که از طریق آن دانش آموزان،خانواده ها ، مشارکت اجتماعی ،موفقیت تحصیلی و دادن اختیار تام به کارکنان را تسهیل و بارور کنید .
2- فراهم کردن فرصت های آموزشی برای توانمند کردن خانواده ها به هدف درگیر شدن آنها در فعالیت ها و زندگی تحصیلی فرزندانشان.
3- آماده سازی دانش آموزان از طریق ایجاد مهارت های لازم اجتماعی ، تحصیلی و عاطفی برای درگیری فعال در امور مدرسه.
4- استفاده از مدیریت اثربخش کلاسی و روش های تدریس برای پرورش محیط مثبت یادگیری.
5- آماده ساختن پیشرفت و حمایت حرفه ای از معلمان و سایر کارمندان برای توانمند ساختن آنها در ملاقات و مشاوره در زمینه شناختی ،عاطفی و نیازهای اجتماعی بچه ها و بزرگسالان.
6- خلق رابطه پر از اطمینان و توجه که رابطه آزاد میان مدیر ، معلم ، کادر و خدمات ،دانش آموزان ، خانواده ها و جامعه را ترویج دهد.
در ٦ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه از مدرسه
در ١٢ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست
در ١٨ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... گرفتن گواهى نامه رانندگى
در ٢٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه
در ٣٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن
در ٤٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن
در ٥٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن
در ٦٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه
در ٦٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... تمدید گواهى نامه رانندگى
در ٧٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست
در ٧٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه
در ٨٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... کثیف نکردن شلوار
زمین گرده ...
برادر ندارم،کلاس که بچه ها ازغیرتی شدن داداش هاشون حرف می زدند،دلم میخواست کاش برادرداشتم وبعضی وقتا برام غیرتی میشد!؟"این شاید توجیه رفتاریست که الان غریبانگیر دانش آموزی شده که...
بهترین جا برای یافتن برادر"چت"بود،مشاورم میدونه چت چیه؟! تقریبا خوب:
بعدش با فردی آشنا شدم که یکسال از من بزرگتر بود،اول کار بهش گفتم:رابطه من با تو مثل خواهر وبرادر خواهد بود!؟واو هم قبول کرد.اول داستان هر چی بهمدیگه گفته بودیم دروغ بود جز سن که او17 سال داشت ومن یکسال کوچکتر...
بعد که بیشتر چت کردیم ناخودآگاه خودم را با تمام مشخصات معرفی کردم و اون هم تقریبا" چنین کرد رابطه کشید به مکالمه تلفنی و...خانواده اوفهمیدند که با من رابطه دارد ولی من بکسی نگفتم.
بعد چند ماه (6ماه)به این نتیجه رسیدم که دیگه به برادر نیاز ندارم مثلا چه بشه که بیام حرفام بزنم و...!!این رابطه من وقانع نمی کنه!باید حرفهایی میزدیم غیر از حرفهای معمولی همیشگی،بهش گفتم:بیا خواستگاری من و او در کمال تعجب گفت:چه جوری !؟من که سنی ندارم!شغل ندارم! و...!؟ادامه دادم نیای رابطه را باید قطع کنیم،گوشی را برای چند روز خاموش کردم ولی بعد چند روز وسوسه شدم نکنه اس داده باشه و... وباز اس ام اس و...الان موندم چه کنم!؟اگه پدرم بفهمد سکته میکنه چون همیشه میان حرفاش میگه:اگه روزی کاری کنی که به بی آبرویی منجر بشه ومن بشنوم حتما" می میرم!؟
نگرانم مشاور می فهمید!؟نمیدونم چه کنم!؟میخوام رابطه نباشه ولی نمیشه!؟
وابستگیها اینطور هستند خیلی وقتا مثل اعتیاد می مونند...بهتر قبل از چاره یافتن برای این مسئله علت یابی کنیم که واقعا"چرا برخی نوجوانان ما خودشون غریبانگیر روابطی میکنند که سرانجامی جز پشیمانی ندارد...