همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

قابلیت DXDP چیست؟

این واژه معادل Digital Extra Port یعنی از یک خط با دو عدد گوشی دیجیتال پاناسونیک دو شماره داخلی مجزا داشته باشیم.
طراحی شیک و کاربری آسان تلفن های دیجیتال و IP پاناسونیک و کارایی بالای آن ، موجب استقبال خوب کاربران از این گوشی ها شده است. قابلیت افزایش تعداد تلفن سانترال دیجیتال با سیستم DXDP از نمونه امکانات منحصر به فرد گوشی های دیجیتال پاناسونیک می باشد.

∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞

 

خدمات سانترال گروه فنی مهندسی ارتباط (نمایندگی سانترال پاناسونیک)

 

** فروش دستگاه سانترال کم ظرفیت و پرظرفیت و IP پاناسونیک

** خرید سانترال و فروش سانترال های پاناسونیک

** نصب سانترال و تعمیر سانترال پاناسونیک

** فروش تلفن سانترال و تلفن های بیسیم پاناسونیک

** برنامه ریزی سخت افزاری و نرم افزاری سانترال پاناسونیک

** آموزش سانترال و نحوه برنامه ریزی آن

 

شماره تماس :02188941000

 

با این روشهای ساده حافظه خود را تقویت کنید

روز بیشتر مردم است ، حتما برای شما هم پیش آمده است که فراموش کرده اید کلیدهایتان را کجا گذاشته اید، نام دوست دوران کودکی تان چه بوده است و یا شماره تماس محل کار همسرتان را فراموش کرده اید و...

حتما برای شما هم پیش آمده است که فراموش کرده اید کلیدهایتان را کجا گذاشته اید، نام دوست دوران کودکی تان چه بوده است و یا شماره تماس

محل کار همسرتان را فراموش کرده اید و... تمام ما در روز با چنین اتفاقاتی روبرو هستیم،اگر گاهی چنین مسائلی برایتان اتفاق می افتد، کاملاً طبیعی است، ولی اگر مرتب دچار این قبیل مشکلات می

شوید، باید به درمان آن بیشتر توجه کنید.

دستگیری 31 معتاد پر خطر در آستارا

سرهنگ رحیم مهدی زاده گفت: به منظور برخورد با تهیه و توزیع کنندگان مواد پرخطر ، ماموران انتظامی طرح ارتقای امنیت اجتماعی و پاکسازی مناطق آلوده و جرم خیز را در شهرستان آستارا اجرا کردند.

وی افزود: ماموران انتظامی با تشکیل تیم های تلفیقی موفق شدند محل های حضور معتادان را شناسایی و 31 معتاد پر خطر را دستگیر کنند.

وی اظهار کرد: دستگیری چهار سارق ، پلمپ پنج واحد صنفی و در مجموع توقیف 86 دستگاه موتور سیکلت و خودروی متخلف از دیگر اقدامات پلیس در راستای اجرای این طرح در یک هفته اخیر بوده است.

مهدی زاده در ادامه گفت: نیروی انتظامی با تمام قوا و 24 ساعته با شماره تماس 110 جهت ارائه هر گونه خدمات در خدمت شهروندان است.

وی یادآور شد: همچنین شهروندان می توانند از طریق تماس با شماره 197 هرگونه انتقاد و پیشنهاد خود را از عملکرد پلیس ارائه دهند.

مواظب باش! مورچه ها می آیند

دوست ندارم

تو را غمگین ببینم

پرده ها را کنار بزن

بگذار آفتاب 

درونت را روشن کند!

 

وقتی تلفن زنگ میزند

یعنی از یاد نرفته ای

حتی اگر به اشتباه شماره ات را گرفته باشند

ببین دوست من!

در این دنیا

خیلی از آدم ها هستند که

شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود...

 

اگر خوب گوش کنی

پرنده برای تو خواهد خواند

اگر خوب نگاه کنی

گل برای تو زیبا خواهد شد

 

از اعماق خودت بیرون بیا!

گیتاری که بر سینه دیوار آویزان است

منتظر دست های توست!

 

هنوز از یاد نرفته ای

که مورچه ها کاری به کارت ندارند

اما از یاد خواهی رفت

اگر دنیا و آدم ها را از یاد ببری!

 

(رسول یونان

لحظات سخت-ترین امتحانات ...

 



 

 

  لحظات سخت-ترین امتحانات ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم 

 

 تلفن خانه به صدا در آمد. سیم گوشی را با انگشت شصت گرفتم و به طرف گوش خود کشیدم. مردی، بعد از سلام و احوالپرسی، مودبانه شماره و فامیل صاحب خانه را شناسایی کرد!. توضیح داد که تغییر شماره را از طریق مخابرات پیگیری کرده ام. «گوشی خدمتتون، صحبت کنید!.» مردی دیگر بدون احوالپرسی و معرفی خویش، با صدایی کلفت، معجونی از لهجه شهرضایی با تغییراتی مربوط، گفت: «منزل... در خونه ما به مادرم بگید بیاد پشت تلفن!»
بی اختیار و بدون درنگ؛ ذهنم، فرزند اسیر همسایه کوچه-ی پایینی را تجسم کرد!. صدای کلفت و شری که بارها در کوچه حین دعوا و داد و قال شنیده بودم. پرسیدم ... پسر ...آغایی؟. نام مادرش، را با پسوند آغا که به دلیل سیادت شهره اهل محل بوده و هست. جواب داد: «بله، بی زحمت بهش بگید بیاد پشت تلفن» همین که شروع به توضیح دادم. گفت: «گوشی را میدم، به این آقا بگید.»
برای او توضیح دادم که ما حدود هشت سال است از آن محل به محلی دیگر رفته-ایم. شماره های تلفن چهار رقمی یک دهه-ی پیش با اضافه شدن عدد دو، پنج رقمی شده است. از روی تجسس و حساسیت موضوع از او پرسیدم از ایران یا خارج از ایران تماس می گیرید؟ وقتی جواب داد: «از ایران تماس می گیرم» خطاب به وی گفتم: من جانباز قطع نخاع جنگ و از وضعیت ایشان در حین اسارت اطلاع دارم. جواب داد: «الان در ایران است و در حال بازجویی. اگر برای صحبت با مادرش راهی به نظرتان می رسد اقدام کنید». خطاب به وی گفتم ده دقیقه ی دیگر دوباره زنگ بزنید. همین که تلفن را قطع کردم. مادر پرسید، کی بود؟! گفتم: پسر ...آغا. باورش نمی شد!.
شماره-ی تلفن خانه ی یکی از فامیل را در محل قدیم گرفتم. عمه ام گوشی را برداشت. خطاب به وی گفتم: خیلی زود دو کوچه پایین تر، درب خانه ...آغا بروید و او را به منزل خویش بیاورید. ده پانزده دقیقه دیگر پسرش زنگ می زند تا با او صحبت کند!. گفت: «دروغ نگو!» انگار باورش نمی شد!. عجله و تماس فوری جهت خبر بودن یا نبودن او را سفارش کردم. نزدیک به ده دقیقه بعد تلفن ما به صدا در آمد. نمی توانستم بدانم کدام یک زنگ می زنند. گوشی را برداشتم. عمه خبر داد: «آرام، ...اغا اینجاس. زود با من آمد». انگار نمی-خواست بیشتر توضیح دهد. گفتم، منتظر بنشینید. دقایقی دیگر زنگ می زند.
دو سه دقیقه ای گذشت. باز تلفن ما به صدا درآمد. الو، سلام و احوالپرسی مجدد، عذرخواهی از مزاحمت. به اقای تماس گیرنده توضیح دادم، مادر او اکنون در خانه ای حوالی همان محل، با این شماره ... منتظر تماس است. تشکر فراوان کرد. قول تماس فوری داد.
فکر و ذهنم ادامه ی ماجرا را پیگیری می کرد!. حقیقت اینکه عزم جزم کرده بودم اگر تلفن خانه فامیل جواب نداد، وسیله ای برای آوردن مادر وی از آن محل به خانه ی خودمان تهیه کرده و اقدام نمایم. اما راه اول، دور از پیگیری مستقیم من، جواب داد. عکس العمل مادری با حس مادرانه، نسبت به فرزندانی که تضاد(پارادکس) افتخار و شرمندگی را برایش ایجاد کرده بودند، دیدنی بود!. شهادت یک فرزند و وادادگی فرزند دیگر حین اسارت، برای مادری با حس مادری، بسیار سخت است!.
زمان حضور فرزندان وی در جبهه های جنگ تنها ما و یکی دو خانواده ی ساکن در محل دارای تلفن بودیم. ایشان و برخی از جوانان محل که به جبهه یا خدمت سربازی و چند نفری که برای کار به کشور کویت رفته بودند، از طریق تلفن منزل ما با خانواده های خویش تماس می گرفتند. نکته جالب اینکه وی بعد از نزدیک به نه سال اسارت نام و شماره قدیم ما را به یاد داشته بود. وی در دوران اسارت تاب مقاومت نداشته و به همکاری با نیروهای عراقی پرداخت. با پایان جنگ و مبادله-ی اسرا، او همراه آزادگان به وطن باز نگشت!. زمزمه-ی پناهندگی وی به عراق یا پیوستن به سازمان منافقین شنیده می- شد. تا اینکه شش هفت ماه بعد از ورود آزادگان تلفن خانه ما به صدا در آمد و ...
 حس کنجکاویم، گذران دقایق را برایم سخت می نمود!. نیم ساعتی تحمل کردم. به خانه ی عمه زنگ زدم. تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشت. پرسیدم تماس گرفتند؟. با لحنی خوشحال گفت: «بله خدا روشکر با هم حرف زدند. اینجا نشسته اند» صدای آرزوی عاقبت بخیری و التماس دعای وی را از دور می شنیدم. گفتم بعد از رفتنش با من تماس بگیرید.
دقایقی بعد تلفن ما به صدا درآمد. بدون مقدمه از عمه پرسیدم، وقتی درب خانه آنها، به مادرش خبر دادی چه کرد؟ گفت: «امان احولپرسی به او ندادم. همین که گفتم بیا قرار است پسرت زنگ بزنه!. مشت به سینه کوفت، گریه کرد. چادری به سر کشید و با دمپایی همراهم آمد. گریه می کرد و می پرسید؟!. به دنبالش دخترانش نیز همراه شدند!. گریه می کرد و آنها را از آمدن منع می کرد. گریه و درد و دل می کرد تا تلفن به صدا در آمد. همین که گفت با او صحبت کنید گوشی را به ...اغا دادم. لحظاتی فقط اشگ می ریخت و زار می زد!. دقایقی با اشگ و قربان و صدقه از سلامتی وی پرسید؟ قرار شد در روزهای اینده با همین جا تماس بگیرد...».
چند روز بعد به طور اتفاقی به گلستان شهدای شهرمان رفته بودم. تویوتا استیشنی توقف کرد. جند نفر از ان پیاده شدند. یک نفر کیفی به دست داشت. به جز جوان کیف به دست، بقیه سوار شده و رفتند. چشم به وی دوختم. خیلی زود او را شناختم. در کمال ناباوری همان اسیر، همان طرف تماس گیرنده چند روز قبل بود!. سخت تعجب کرده بودم!. به طور حتم او نیز مرا شناخت. اما انگار هیچکدام جسارت گفتگو با هم را نداشتیم. نگاهی کرد و از کنارم گذشت!. زود به طرف محله ی قدیم- مان، محل خانه ی انان رفتم. دو نفر در حال نصب دسته لامپ و پلاکاردی بودند. بدون استقبال عمومی اما بهرمند از همه-ی خدمات و تسهیلات آزادگی به خانواده رجوع کرد ...
 

پی نوشت:
بی ارتباط است، من از این ضرب المثل «شتر خوابیده از خر گنده تره» بسیار خوشم آمده است. 

 

 

  تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی