کسانی که در جهت عقربه های ساعت امضاء می کنند، افرادی منطقی می باشند.
کسانی که بر عکس عقربه های ساعت امضاء می کنند ،دیر منطق را قبول می کنند و معمولاً غیر منطقی هستند.
کسانی که از خطوط عمودی استفاده می کنند لجاجت و پافشاری در امور دارند.
کسانی که از خطوط افقی استفاده می کنند انسانهای منظمی هستند.
کسانی که با فشارامضاء می کنند ، در کودکی سختی کشیده اند.
کسانی که پیچیده امضاء می کنند آدمهای شکاکی هستند.
کسانی که در امضای خود اسم و فامیل می نویسند خودشان را در فامیل برتر می دانند.
کسانی که در امضای خود فامیل می نویسند دارای منزلت هستند.
کسانی که اسمشان را می نویسند و روی اسمشان خط می زننداحتمالاً شخصیت خود را نشناخته اند.
کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء می کنند ، کسانی هستند که می خواهند به قله برسند.
نامه ای از یک فرزند منتظر
منبع: انجمن نجات مرکز اراک| شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ چاپ
سلام پدرم !امید وارم که حالت خوب باشد من چندین سال است که شما را ندیدم اگر بخواهم بگویم زمانی که بچه ای بیش نبودم شما ما را ترک کردی . بگذریم که من از بچگی تا به حال که برای خودم مردی شدم بدون شما چه سختیها که نکشیدم و همیشه حسرت بی پدری را می کشیدم و با خودم می گفتم پس من چه زمانی می توانم پدرم را ببینم . قبل از اینکه به سن بلوغ برسم نمی دانستم که شما کجا هستید و چکار می کنید الان در حال حاضر من دارم کار آزادی شما را دنبال می کنم و برایم روشن شده است که در چه دامی افتاده ای در فرقه رجوی مثل برده از شما کار می کشند شما را تبدیل به رباط کرده اند که فقط دستورات آنها را پیش می برید و خودتان اراده ای از خود ندارید که برای خودتان تصمیم بگیرید فرقه قرون وسطایی رجوی به جای اینکه رو به جلو حرکت کند بر عکس رو به عقب حرکت می کند و فکر می کند که دنیا به این بزرگی در فرقه خودش خلاصه می شود و خودش را مالک شما می داند . به چه دلیل زن و بچه هایت را رها کردی و پیش کسانی رفتی که فقط برای قدرت طلبی خودشان چندین سال عمر شما را به تباهی کشیدند . بعد از چندین سال چکار کردید و کجا را گرفتید . هم خودت را از بین بردی و هم ما را در حسرت بی پدری گذاشتی هر چند که چهره ات یادم نیست با این وجود می توانم کارهای مربوط به آزادی شما را انجام دهم و من و تمام فامیل همچنان منتظر آمدنت هستیم از طرفی اهل فامیل هر موقع مرا می بینند سراغ شما را می گیرند و جویای احوال شما هستند . امیدوارم که هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردی و زندگی جدید و آزاد را شروع کنی به امید آن روز .
پسرت محسن .
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی
شب یلدا که در زبان شیرین خودمون چیله گئجه سی می گوییم، یکی از مراسمی است که در روستای شنگل آباد مثل مناطق دیگر آذربایجان شرقی برپا می شود. در این شب مردم روستا با جمع شدن در منزل یکی از اقوام -معمولا بزرگ فامیل- سعی می کنند این طولانی ترین شب سال را به بهترین شکل ممکن بگذرانند. معمولا وقتی عده ای دور هم جمع می شوند یکی از سرگرمی هایشان خوردن تنقلات و میوه است... که البته در بین خوراکی های این شب «چیله قاپیزی» از اهمیت بسزایی برخوردار است! و در واقع سمبل این شب به شمار می رود.
در این شب رسم بر این است که برای نامزدها «خوانچه» می برند. به این صورت که عده ای از فامیل در خانه پدر داماد جمع می شوند و هدایایی را نیز با خود می برند. این هدایا و هدایایی که خانواده داماد تدارک دیده اند را به همراه میوه، شیرینی، آجیل و البته «چیله قارپیزی» در طبق هایی قرار می دهند و به خانه عروس می برند.
بنده مختصری درباره این شب نوشتم... اما خوشحال می شوم هم روستایی های عزیز نیز نظر خود را درباره این شب بیان کنند و به رسومات دیگری که مختص این شب است اشاره کنند... اگر خاطره ای دارند برایمان تعریف کنند... یا حتی اگر برایشان مقدور است تصاویری از مراسم شب یلدای روستا تو وبلاگ قرار بدن...