فرمانده انتظامی اصفهان:
به گزارش معبر سایبری ایران اسلامی،از اصفهان، سردار عبدالرضا آقاخانی دقایقی پیش در حاشیه مراسم تشییع پیکر شهدای گلپایگان در جمع خبرنگاران با اشاره به حضور پرشور مردم در مراسم تشییع شهدای نیروی انتظامی گلپایگان اظهار داشت: شهدایی که امروز تشییع شدند، شهدای کشوری بودند زیرا شهیدی که در برابر اشرار میایستد و جانفشانی میکند، در اصل جان خود را به نظام مقدس انقلاب اسلامی تقدیم کرده است.
وی افزود: روحیه مردم شهرستان گلپایگان، روحیه شهادتطلبی و ولایتمداری بوده که با حضور این جمعیت بینظیر در مراسم امروز، تبلور پیدا کرد.
فرمانده انتظامی اصفهان خاطرنشان کرد: امروز دیدیم که شهر و بازار گلپایگان تعطیل بود و این نشان میدهد مردم، شهدا و نیروی انتظامی را دوست داشته و پشتوانه همیشگی نیروی انتظامی هستند.
وی خاطرنشان کرد: این شهدا به مردم تعلق دارند و مردم ولایتمدار گلپایگان از لحظه اطلاع از خبر حادثه، در مقابل بیمارستان صف کشیدند تا برای اهدای خون به مجروحانی که در حادثه زخمی شده بودند، حاضر باشند و مردم از لحظات اول برای کمک به نیروی انتظامی داوطلب شدند که این روحیه ایثارگری در قلم نمیگنجد.
سردار آقاخانی بیان کرد: امروز صحنههای بسیار زیبایی مشاهده شد و گریه مادران، حضور کودکان و سالمندان در مراسم میداد مردم نظام، رهبری، دولت و شهدا را دوست دارند و این حضور، اهمیت بسیاری دارد.
وی ادامه داد: امیدوار هستم که ما با روحیه جنگندهتر و با کاملترین و حداکثر نیرو به ویژه پلیس تخصصی، بهتر از سایر عملیاتها در پیدا کردن عاملان این جنایت به نتیجه برسیم.
فرمانده انتظامی اصفهان افزود: از این موارد زیاد دیده شده که البته در مورد آخر، تعدادی به شهادت رسیدهاند و خون این شهدا به ما کمک میکند که هرچه زودتر، تحقیقات خود را به نتیجه برسیم.
وی اظهار داشت: این عملیات، کار بسیار سنگین و تخصصی بوده اما آثار نشان میدهد که بتوانیم به زودی و سریعتر از بقیه موارد به نتیجه برسیم.
سالگرد شهدای عملیات کربلای 4....یادشان گرامیباد
واقعا حق ما بود که خدا توی کاسه ما بگذاره...چون توکل فرمانده ها کم شده بود...فرمانده ها وقت توجیه عملیات برای نیروهاشون میگفتند.میریم...میزنیم...میگیریم...وتهش اگرفرصتی بود یک انشاءالله میگفتند...شاید جالبه بدونید.ما بچه های تخریب که خداییش هم سرشار از معنویت بودیم.برای اینکه بعد از عملیات بیرون شهر ابوالخصیب همدیگر رو پیدا کنیم آنقدر با تکبر روی نقشه هوایی محل قرار رو به هم نشون میدادیم که در عملیات های قبل سابقه نداشت.حتی گردانهایی که قرار بود در مناطقی عملیات کنند که مردم هم زندگی میکردند به شوخی از گرفتن غلام و کنیز حرف میزدند.
اجرای پروژههای بالای150میلیاردتومان توسط قرارگاه خاتمالانبیا/60درصد مساجد کشورفاقد روحانی هستند
فرمانده قرب کوثر قرارگاه خاتم الانبیا(ص) از اجرای پروژههای بالای150میلیارد تومان توسط قرارگاه خاتمالانبیا خبر داد وگفت: این نهاد آمادگی لازم برای احداث حوزه علمیه و مسجد در ماسال را دارد.
به گزارش خبرنگار آوای گیلان از ماسال، سردار سیدضیاءالدین حزنی، فرمانده قرب کوثر قرارگاه خاتم الانبیا(صل الله علیه و آله) عصر امروز(2دی) در مسجد میرمحله ماسال اظهار کرد: 70 هزار مسجد در سطح کشور وجود دارد که از این بین فقط 13 هزار مسجد فعال است.
وی با بیان اینکه 60درصد مساجد در کشور از وجود روحانی محرومند، افزود: تعداد زیادی از این مساجد در راستای سیستم گرمایشی و سرمایشی با مشکل روبهرو هستند.
فرمانده قرب کوثر قرارگاه خاتم الانبیا(صل الله علیه و آله) با بیان اینکه استانهای تهران و مازندران و گیلان با کمبود مساجد شهری مواجه هستند، گفت: در استان گیلان بسیاری از مساجد در روستاها فقط در ماه مبارک رمضان و محرم بازگشایی میشوند در صورتی که در همین استان با کمبود مساجد شهری مواجه هستیم.
حزنی با بیان اینکه قرارگاه خاتم امروزه بزرگترین پروژههای نفت، پتروشیمی و گاز را در سطح کشور انجام میدهد، تصریح کرد: این قرارگاه در هشت سال دفاع مقدس فرماندهی مهندسی جنگ را برعهده داشت.
وی با بیان اینکه این قرارگاه در عرصههای مختلف سازندگی برای حفظ آمادگی نیروها فعالیتهای فراوانی انجام داده است،خاطرنشان کرد: قرارگاه خاتم رقیب بخش خصوصی نیست و پروژههایی که توسط این نهاد انجام میگیرد خارج از توان فنی و اقتصادی بخش خصوصی است.
فرمانده قرب کوثر قرارگاه خاتم الانبیا(صل الله علیه و آله) سپاه با بیان اینکه پروژههای بالای یکصدو 50میلیارد تومان توسط این قرارگاه عملیاتی میشود، اظهار کرد: همین قرارگاه در خارج از کشور پروژهای بالای یک هزار میلیارد تومانی را اجرایی میکند.
حزنی با اشاره به اینکه تمام سود این قرارگاه در مناطق مرزی و محروم کشور برای امور عام المنفعه هزینه میگردد، افزود: این نهاد آمادگی لازم برای احداث حوزه علمیه و مسجد در ماسال را دارد.
وی گفت: برای احداث حوزه علمیه و مسجد نخست باید مجمع خیرین ماسال جمع گردند و سپس این نهاد مساعدتهای لازم را مبذول کند.
فرمانده قرب کوثر قرارگاه خاتم الانبیا(ص) سپاه تصریح کرد: اولویت ساخت مساجد این قرارگاه در روستاهای فاقد مسجد است.
پایان پیام/
چه رازی بود، خدا میدانست. اما هرچه بود، راز بود. چیزی مثل حساب احتمالات نبود که بگوییم طبیعی ست. در این گُردان و شاید همۀ گردانها، بچه هایی که صدای خوب داشتند، نمیماندند. هرکس یکبار روضۀ امام حسین میخواند، بچه ها سر عملیات مطمئن بودند که دیگر برنمیگردد. گردان هیچوقت مداح ماندنی نداشت. همۀ مداحهای گردان ابتدا در جای خلوتی معلوم میشد صدای خوبی دارند، در جای شلوغی گل میکردند و در جای خلوتی پرپر میشدند و بعد هم در مراسم ترحیمِ مداحها، که همیشه حال و هوای خاصی داشت، حتماً کسی یا کسانی در سوگ مداح از دست رفته میخواندند، گل میکردند و تجربه ای حزنآلود، تکلیف پرپر شدنشان در جایی خلوت را معلوم میکرد و همین سیر مداح و شهید مانع شده بود که بعد از آتش بس، گردان مداح داشته باشد. بعد از آتش بس فرمانده از کسانی که مرخصی میرفتند، خواسته بود تا اگر مداحی پیدا کردند، به جبهه بیاورند.
*
ارمیا میگفت و فرمانده و بچه ها و حتی روستایسهایی که تا حالا تهران نیامده بودند، گریه میکردند. مداح، که نه پاسدار بود و نه بسیجی و نه رزمنده، بلند شد. با خود گفت:"به این هم میگویند مجلسِ مداحی؟ پسرۀ دیوانه اراجیف میگوید، اینها هم گریه میکنند. حالا من بروم چکار میکنند؟"
دیگر پای میکروفن رسیده بود. میکروفن را برداشت. بی مقدمه شروع کرد:" خدا خودت گفتی اشک جوان را خجالت میکشی ببینی. دِ زار بزن جوان، حق هم داری."
نفسش را میکشید تهِ گلویش وهق هق میکرد.
- امام زمان! اینها سربازهای تو هستند. دارند گریه میکنند که بیایی. فرمانده ندارند. بدبختند. دِ پاشو جوان. دم بگیر. یا مهدی، یا مهدی، عجل علی ظهورک.
بچه ها بلند شدند. اگر حسینیه روشن بود همه همدیگر را به علامت تعجب نگاه میکردند. آنجا هیچکس خود را به این وضوح سرباز امام زمان نمیخواند. غلامیِ غلامانِ امام زمان بالاترین افتخاری بود که ممکن بود نصیب کسی شود. اما سرباز بودن فرای آن بود و تواضع در حسینیه، غرور را کشته بود.
مداح داد میزد. عرق کرده بود. اما صدای بچه ها کمتر میشد که بیشتر نمیشد. میکروفن را به دهانش آنقدر نزدیک کرده بود که صدای خش خش ناخوشایند برخورد ریشهایش با آن، همه را میآزرد. دیگر داد میزد:" یا مهدی، یا مهدی، عجل علی ظهورک"مداحی به دل بچه ها نمی نشست. صدای مداح بیشتر میشد و صدای بچه ها کمتر. ناگهان ارمیا در حالیکه نیم تنۀ بالایش محیط دایره ای را می پیمود شروع کرد.
- یا مهدی، عجل علی ظهورک. بیا. ظهور کن. زودتر بیا. نه نیا. کجا میآیی؟ کسی منتظر ظهورت هست؟ اگر یک قوطی کنسرو کمتر به ما بدهند، ظهور تو را که هیچ، خدا را هم فراموش میکنیم. چه کسی منتظر ظهورت است؟ کی؟ چرا بیخودی داد میزنیم؟
همه آنقدر بلند ضجه میزدند که هیچ کس صدای مداح را نشنید که آرام گفت:" شما که خودتان مداح داشتید، ما را برای چی آوردید توی این خاک و خل؟"
ارمیا ادامه میداد:" آقا کجا میآیی؟ میآیی مصطفی را از قبر در بیاوری؟ نه نیا، او از من خسته شده بود. نیا، اگر آدم بودیم، ما میآمدیم پیش تو. اگر آدم بودیم الآن پهلوی مصطفی بودیم. آقا نیا، بیایی گردنم را میزنی. ولی بیا، زجرش کمتر است. اینجوری دارم زجرکش میشوم."