نقش تکنولوژی آموزشی در یادگیری تهیه کننده :ناصر رزم طلب
مقدمه :
امروزه وسایل کمک آموزشی ، اعم از ساده یا پیچیده ، به عنوان ابزاری برای ایجاد تسهیل در امر تدریس و یادگیری در نظامهای آموزشی به کار می روند . این وسایل از حیث اینکه تئوری و عمل را با هم ترکیب کرده ،باعث ماندگاری یادگیری و تنوع بخشی در کلاس درس شوند ، دارای اهمیت هستند . با توجه به پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی در عصر حاضر ، وسایل کمک آموزشی به عنوان یک رابطه توانسته اند نقش خود را به خوبی ایفا کنند . این امر زمانی تحقق می یابد که معلمان مهارتهای لازم را برای کاربرد این وسایل داشته باشند . سرچشمه تمام تحولات و نوآوری های آموزشی در جامعه ، تجارب و نتایج تحقیقات علمی و عملی دانشمندان و صاحبنظران علوم اجتماعی و علوم تربیتی است . در نگرش جدید آموزشی ، مدرسه برای شاگرد است ، نه شاگرد برای مدرسه . بنابراین توجه به رغبت و پرورش عواطف و استعدادهای کودک بسیار مهم تر از دانشی است که کودک باید یاد بگیرد . در این بین مدرسه مهم ترین مکان و شایسته ترین جایی است که نتیجه تجارب و یافته های دانشمندان مورد ارزیابی قرار می گیرد . در تمام نظام آموزشی ، معلم نقش کلیدی دارد . انتظار جامعه از مدرسه و معلم این است که نوجوانان را برای زندگی واقعی در جامعه فردا تربیت کند . امروزه نگرش اندیشمندا ن نسبت به اهداف ، فلسفه و مقاصد تربیتی به کلی دگرگون گردیده است . این تحولات و تفاوت اندیشه ها به سبب نتایج حاصل از کاربرد روشهای تعلیم و تربیت در گذشته ، نیازهای جامعه امروز و پیش بینی نیازهای جامعه فردا بوجود آمده است . یادگیری زمانی اتفاق می افتد که عوامل چیزی در کنار هم قرار گیرند از قبیل : فضای آموزشی ، محتوای آموزشی ، قوانین و مقررات ، وضع جسمی و روحی معلم و سایل کمک آموزشی . استفاده از وسایل کمک آموزشی در جریان تدریس باعث می شود که مطالب مطرح شده در ساخت شناختی شاگرد جا بگیرد و دانش آموزبه یادگیری معنی دار نائل شود .
این متن رو از یکی از گروههای اجتماعی ساکنین کانادا برداشتم و اینجا قرار میدم خوشحال میشم نظرتونو در موردش بدونم ..
کانادا کشور خیلی بدیه... یادتون باشه که فکر مهاجرت به این کشور رو نکنین. به این دلایل :
-اینجا یک نظام پزشکی داره که آدمها رو همین طور بی دلیل مجانی معالجه می کنه. مثلا اگر برین بیمارستان هزینه ویزیت دکتر، معالجات، عمل جراحی، اتاق بیمار، غذا و داروی بیمار و خیلی چیزهای دیگه رو دولت می ده. آخه جون من کدوم کشور یه همچین کار احمقانه ای می کنه. تازه تو اکثر اتاقهای بیمارستانها تلویزیون هست. برای بچه ها وسایل بازی هست. برای همراهان اتاق انتظار هست که گاهی وقتها هم توش قهوه و شکلات مجانی گذاشتن. از همه بدتر اینکه مریض چون قرار نیست پول بده می تونه آزادنه در محیط بیمارستان بچرخه. ساعت ملاقات هم به طرز احمقانه ای معمولا از صبح شروع میشه تا شب.
-اکثر پیاده روها و خیابونهای شهرها پر از چمنه. آدم حالش بهم می خوره اینقدر سبزی می بینه. اَه. آخه اینم شد کار. بدتر اینکه هی شهرداری میاد سر این چمنها رو می زنه و مرتبشون می کنه. تازه اینجا این قدر پارک و بوستان هست که آدم نمی دونه کدومشون رو بره. این یکی که خیلی بده. آخه آدم گیج میشه و گیجی هم برای سلامتی مضره.
-اینجا مدرسه ها مجانیه. تازه تو این مدرسه های مجانی تو هر کلاس معمولا بیشتر از ۲۰ تا شاگرد نیست. تا دلتون بخواد در اختیار این بچه ها وسایل بازی و امکانات آموزشی گذاشتن. . آخه فکر نمی کنین چقدر بچه ها فاسد میشن وقتی فکرشون آزادنه کار می کنه و می تونن از خودشون ابتکار به خرج بدن. بدتر اینکه خیلی از بچه ها تو مدرسه دو تا زبون یاد می گیرن و وقتی دیپلمشون رو می گیرن دو تا زبون انگلیسی و فرانسه رو عین هم صحبت می کنن و می نویسن.
-دولت برای اینکه مردم رو خر کنه به اونهایی که بچه دارن هرماه یه پولی می ده. احمقانه اینه که اگر کسی در آمدش کمتر باشه پول بیشتری می گیره.
-بیشتر راههای کانادا اتوبانه. آخه تو رو خدا یکی نیست بگه اتوبان باعث میشه آدم راحت تر باشه و این خیلی بده. بدتر اینکه اکثر این اتوبانها عوارضی ندارن و همین طور مجانی می ری توشون. تو رو خدا می بینی مالیاتی که از ما میگیرن رو صرف چه بریز و بپاشهایی می کنن.
-تو این کشور عجیب و غریب خدمات آزمایشگاهی مجانی؟. آخه آدم این رو به کی بگه. وقتی میری آزمایشگاه نه تنها خون و ادرار و اونی که نمیشه اسمش رو گفت مجانی آزمایش می کنن نتیجه آزمایش رو مستقیم می فرستن برای دکترت که مریض به زحمت نیفته. این دیگه قابل تحمل نیس.
-بدترین چیز اینه که تقریبا همه اتوبوسهای مدارس اینجا به یک شکلن. همه به رنگ زرد آخه فکر می کنن اگه رنگ اتوبوس زرد باشه بهتر دیده میشه و خطر تصادفش کمتره و بچه ها جونشون بیشتر در امانه. از اون احمقانه ترش اینه که وقتی سرویس مدرسه وا میسته که بچه ها رو سوار یا پیاده کنه کلی چراغهای عجیب غریب دور و ورش روشن میشه و همه ماشینها در هر طرف خیابون که باشن وامیستن تا بچه ها با امنیت کامل تو خیابون تردد کنن. آخه چه اهمیت داره که چندتا بچه در طول سال به خاطر تصادف بمیرن که اینا این همه مردم رو به زحمت میندازن.
-اگه بخوای تو کانادا یه کار جدید راه بندازی اینقدر بهت اطلاعات مجانی میدن که دیگه بالا میاری. از وب سایتهای دولتی بگیر تا مشاورای حضوری که همین طور پول مالیات رو به عنوان حقوق بهشون میدن تا به یه عده که می خوان ایجاد کار بکنن کمک کنن. آخه اینم شد کار. چرا باید از آدمهایی که طرحهای خوب تو کلشونه حمایت کرد. چرا دولت تا ۲۵۰ هزار دلار به این جور آدمها وام میده. چرا شهرداریها از این آدمهای مبتکر حمایت می کنن. این دیگه چه وضعشه بابا.
-از سیستم بد اداری اینجا هر چی بگم کم گفتم. بیشتر کارهای اداری اینجا یا از طریق اینترنت انجام میشه و یا از طریق تلفن. برای اینکه نکنه کارمندهای تنبلشون بخوان با ارباب رجوع سر و کله بزنن بیشتر کارها رو از راه دور و در اسرع وقت انجام می دن. این دیگه نوبرشه والا.
-اینترنت تو کانادا سانسور نمیشه. اینم شد کار.. من که اصلا سر در نمیارم
-تو خیلی از شرکتهای بزرگ وقتی کارمندها میرن سر کار اصلا کارت نمی زنن. اصلا کسی ازت نمیپرسه کی اومدی کی رفتی. این دیگه چه وضعشه. اون وقت با این وجود اکثر کارمندها به موقع میان و به موقع میرن
-اینجا تقریبا هر کس هر جوری دلش بخواد لباس می پوشه و دین هم آزاده و هر کسی هر دینی که بخواد داره. کسی اصلا ازت سوال نمی کنه که دین و ایمونت چیه. یا اصلا دین و ایمون داری یا نه. این دیگه انتهای بی شعوریه
-نظام بانکی اینجا حال آدم رو بهم می زنه. بیشتر کارها اتوماتیک انجام میشه. پرداخت قبضهات رو میتونی اتوماتیک کنی. دریافت حقوقت اتوماتیکه. خیلی از کارها رو از طریق اینترنت انجام می دی. دستگاههای خود پرداز همه جا ریخته که بتونی راحت پول بگیری یا کارهای بانکیت رو انجام بدی. کارتهای اعتباری و خطهای اعتباری و غیره و غیره تو رو از اینکه به دوستان و آشنایانت برای گرفتن پول مراجعه کنی بی نیاز می کنه. همینه که آدمها از هم فاصله می گیرن. چون هیچ کس از کسی طلبکار نیست کمتر به هم دیگه تلفن می زنن
-آدم از پلیس کانادا نمی ترسه. بابا پلیس باید ابهت داشته باشه نه اینکه به آدم احترام بذاره. همینه که رقم جرم و جنایت اینجا کمه دیگه. لابد مردم از پلیس خجالت می کشن. چون مطمئنم که از پلیس می ترسن. کشور کم جرم و جنایت که کشور نیست.
-رقم تورم تو کانادا کمتر از سالی ۳ درصده. معمولا این رقم حدود ۲ درصد نگه داشته میشه. اعصاب آدم خرد میشه از بس که قیمتها زیاد نمیشن. احساس می کنی که هیچ تحرکی تو اقتصاد این کشور نیست.
اگه بخوایم از بدیهای کانادا بگیم این لیست سر به فلک می کشه ولی همین چند مورد کافیه. دیگه به اینکه فروشنده ها خوش برخوردن، پلیس از آدم رشوه نمی خواد، مردم به هم احترام می ذارن و خیلی چیزهای بد دیگه اشاره نمی کنیم...
✖آل امیر دیوان: شاه فرج الله مشهور به امیر دیوان از نوادگان امام زین العابدین (ع) و جد اعلای سادات دشتی است.اجداد وی در زمان خلافت مامون عباسی و به دعوت امام رضا (ع) از مدینه به شوش آمده بودند مقبره وی در تنگه ای از کوه درنگ در نزدیکی روستای جاشک قرار دارد. در جنوب شهر جاشک جاد ه ای فرعی و صعب العبور از جاده اصلی بوشهر- کنگان منشعب شده پس از طی حدود شش کیلومتر به آن امامزاده می رسد.در گذشته جاده آن آسفالت گردیده است.
√ سید بهمنیار فرزند علی اکبر حسنی بردخونی متخلص به مفتون.شاعر بلند آوازه دشتی است.وی در بردخون در گذشت و جنازه اش به عتبات عالیات منتقل شد.مفتون شاعری دوبیتی سرا که بیشتر شهرت و آوازه او مرهون همان دوبیتی است.اما در غزل و قصیده و مثنوی و دیگر قالب های شعری نیز طبع آزمایی کرده است.
√ حاج سید علینقی دشتی فرزند حاج سید محمد فرزند سید علی اکبر در سال 1345 ه.ق در روستای میانخره در خانواده ای روحانی و اهل تقوی متولد شد.و از فضلا و شعرای مشهور دشتی است که صفات عالی و مهمانوازی و کمک به نیازمندان برخوردار بود.ایشان در لغت و صرف و نحو تسلط کامل داشته و ادبیات عرب و قواعد و شواهد آن به طور جامع و کامل میدانست.
√ سید مصطفی بهزادی فرزند سید محمد طاهر از سادات ادب دوست و فرهنگ پرور دشتی بود که در روستای منقل از توابع دشتی می زیسته و با تمام بزر گان از جمله کبگانی مجالست داشت . جد ایشان سید حسین صاحب کرامات و آرامگاه ایشان در روستای منقل زیارتگاه عموم است . خانه ایشان محیطی پر از صفا وصمیمیت برای تمام بزرگان دین و ادب بود . …ایشان به حدی در علم و ادب دوستی شهره بودند که با توجه به نفوذ معنوی خویش اولین مدرسه غیر دولتی را در خورموج تأسیس کردند و این مدرسه به نام مصطفی بود که بعدها به ادب تغییر نام یافت و به خاطر خدمات ایشان و با توجه به تخلص نام برده هم اکنون مدرسه ای به نام مصطفوی در خورموج دایر است .
✖ آل ورآوی: در مورد وراوی آمده است که آنان از اشکنان" که شهریست در نزدیکی لار به سوی شهرستان مهر رفته و روستایی را بوجود آورده به نام وراوی و بعد تعدادی از آنان کوچ کرده و به سوی شهرستان دشتی آمدند و در دشتی سکنا گزیدند.در مورد وجه تسمیه ورآوی آمده است که یعنی کوچ کرده از اشکنان" و بعضی از وراوی های که در شهرستان مهر در وراوی ساکن هستند گفته اند که خان اشکنان آنان را به زور از اشکنان بیرون کرده و الان در پی پس گیری زمینهای خود هستند. ✍ مآخذ: برگرفته از کتاب تاریخ دشتی™
http://gezderaz100.blogfa.com
یه ذره دلخوری، خوب باشه. این همه زیبایی تو دنیا هست، حتما میشه یه لبخند زد و از ته دل آرزو کرد. میشه فقط بلند شی و کمی حرکت کنی بعدش فقط تماشا کنی که چطور کارها خود به خود درست میشن.
انگار همین دیروز بود که دست مادرو گرفته بودی و می رفتین واسه ثبت نام مدرسه. هنوزم طعم اون زردآلوی شیرین و رسیده ای که خانوم ناظم مهربون مدرسه فقط و فقط به تو داده بود رو تو دهنت مزه مزه میکنی. میبینی چه زود گذشت؟ درست به اندازه یه خواب کوتاه به نظر میاد. آره یکمی سخت بود و یکمی هم گریه کردی ولی هر طوری بود وایسادی. از این به بعدش هم میگذره ممکنه هر چیزی پیش بیاد، اما تو سرسختانه وایسا و سربلند به زندگی نگاه کن، با غرور. آروم آروم پیش برو و عجله نکن، این فقط یه لحضه کوتاهه که فقط یه بار میتونی احساسش کنی، فقط یه بار بشنوی و فقط یه بار برسی.
پس سعی کن باشکوه باشی، هرچند کوچیک ولی با ارزش.
رفاقتمون از زمان بچگیمون بود،بچه محل بودیم بدجوری هوا همو داشتیم اگه کسی چپ نگامون میکرد دهنشو صاف میکردیم مثل کوه پشت هم بودیم.رفتیم مدرسه تو یه نیمکت میشستیم کسی تو مدرسه جرات نداشت چپ نگامون کنه..