همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

* بمب ساعتی *

* بمب ساعتی*

یــاری مهـــدی زهـــــرا ( ص)

این بمب در عرض 24 ساعت آینده منفجر خواهد شد .... 

برای اینکه بدانید چه خیانتی بزرگی داره صورت میگیره 

امام زمان همان دجال است؟!!!!؟

کپی کنید و به اشتراک بزارید...همه رو باخبر کنید باید به گوش همه ادم ها  برسه پس هر 

دم دستتون از وبسایت گرفته تا وبلاگ و صفحات مجازی ، پر کنید از این پیام...

تا همه بدونند 

 ایندفعه هم مثل همیشه تو معرفی امام زمانمون و امام حسین (ع) تو جهان اول بشیم 

مگه ما شیعه ی  12 امامی نیستیم؟

در عرض 24ساعت میخواهم این کلیپ مثل بمب منفجر شه...!

 امام زمان داعشی نیست.سر مردم بی گناه رو نمیزنه..

داعش که مسلمان نیست ...

باید چهره ی یه مسلمون واقعی رو به همه نشون بدیم

 تا حالا چه قدمی برای امام زمانمون برداشتیم؟ 

مگه ما همونایی نیستیم که واسه امام حسین علیه السلام تو محرم اشک میریزیم و لعن و نفرین بر قاتلان اقا میکنیم؟

چی شده؟ چرا خودمون مثل مردم کوفه ی آن زمان  حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه رو تنها گذاشتیم؟

پس هر چه در توان  داریم تلاش کنیم

که فردا یقمون گیر نباشه 

پیش شهدا و امام شهدا روسفید باشیم

بسم الله

بمب را از همینجا منفجر کنید . 

اگر نشد از اینجا

خاطره اولین روز کارورزی

بسم الله الرحمن الرحیم

 گزارش روز اول

مدرسه: ………….:

کارآموز : ………………

استاد : ………

 

روز …. مورخه .....  با یک دنیا امید و آرزو و سرشار از هیجانی نگفته همراه با احساسی جدید از جنس معلمی  جهت رفتن به مدرسه آماده شدم. در ساعت .... پس از صرف صبحانه همراه یکی  از دوستان به راه افتادیم تا به مدرسه رسیدیم.

چون برای اولین بار بود که به مدرسه ........... واقع در ...........می رفتیم. با کمی تاخیر به مدرسه رسیدیم که آن هم داستان خودش را دارد در اینجا بیان نمی کنم.

ورود به مدرسه

با ورود به مدرسه و دیدن هیاهوی بچه ها و تماشای شور وحال بچه ها، انرژی و انگیزه ای دو چندان به من داده شد. بچه ها که در حیاط مدرسه که به صف ایستاده بودند  با دیدن ما توجهاشان جلب شد و از همان ابتدا نشان دادند که برایشان حضور ما در مدرسه جالب می باشد.

به صف شدن دانش آموزان و شعارهایی با نگاهی ایدئولوژیک ، هیجانی خاص به محیط مدرسه می داد.

بعد از صحبت های مدیر و مراسم معمول ، معاون آموزشگاه از ما خواست که اسما هایمان را در دفتر حضور و غیاب بنویسیم و امضا کنیم و بعد هر کدام را به اختیار خودمان یک کلاس را انتخاب کنیم. .دانش آموزان به سمت کلاس های خود رفته و ما هم به اتفاق همکاران به طرف کلاس رفتیم. زنگ اول کلاس چهارم و معلم ای کلاس آقای .... بود.

ورود به کلاس

ورود به کلاس و شروع روز اول :که همان ورود به دنیای زیبا بود و تداعی خاطرات گذشته و نشستن پشت نیمکت هایی که الان خیلی برای من کوچک شده است البته در ظاهر کوچک بود!اما همین جا است که امکان پرورش انسان و تعالی او به سمت کمال میسر می گردد....

زنگ اول  زنگ ریاضی بود، برپا!

با صدای برپای نماینده کلاس و سلامی هماهنگ و ادای احترام به معلم و کاروز تازه وارد،  یک نوع ارتباط دوستانه با معلم خود و اخترامی که به بنده گذاشتند ،  شور و شوقم دوبرابر شد. همه ی این صحنه ها خاطره انگیز و جذاب بود ، بعد از معرفی من به کلاس توسط معلم ، آقای ....   از من خواستند تا خود را بیشتر  معرفی کنم که این شد اولین ارتباط کلامی من با دانش آموزان...

شروع تدریس:  معلم و سکوتی همراه با شادابی در کلاس موقع تدریس جالب توجه بود اما در عین حال به محض سوال پرسیدن کلاس گویی منفجر می شد...هیاهوی بچه ها و انگیزه ی آنها ستودنی بود...! هنگام حل تمرینات و کار در کلاس بچه های آخر کلاس از من کمک می خواستند و من به آنها کمک می کردم و ......................

 و ساعت بعد ی ورزش بود که نشاط خاص خود که هر انسانی را به وجد می آورد.صف شدن دانش آموزان و آماده شدن برای ورزش و نرمش و تقسیم بندی برای بازی فوتبال و... .

ساعت سوم درس علوم تجربی..........................

و ساعت چهارم علوم اجتماعی....................

و در پایان زنگ پنجم که با خورد زنگ گویی کلاس منفجر شده و همه با همهمه فراوان و زور و فشار از درب کلاس و مدرسه می رفتند تا به آغوش خانواده بازگردند.

.و این پایان اولین روز تحصیلی من به عنوان یک کارورز در سال 1393 بود.

 

خاطره اولین روز کارورزی

بسم الله الرحمن الرحیم

 گزارش روز اول

مدرسه: ………….:

کارآموز : ………………

استاد : ………

 

روز …. مورخه .....  با یک دنیا امید و آرزو و سرشار از هیجانی نگفته همراه با احساسی جدید از جنس معلمی  جهت رفتن به مدرسه آماده شدم. در ساعت .... پس از صرف صبحانه همراه یکی  از دوستان به راه افتادیم تا به مدرسه رسیدیم.

چون برای اولین بار بود که به مدرسه ........... واقع در ...........می رفتیم. با کمی تاخیر به مدرسه رسیدیم که آن هم داستان خودش را دارد در اینجا بیان نمی کنم.

ورود به مدرسه

با ورود به مدرسه و دیدن هیاهوی بچه ها و تماشای شور وحال بچه ها، انرژی و انگیزه ای دو چندان به من داده شد. بچه ها که در حیاط مدرسه که به صف ایستاده بودند  با دیدن ما توجهاشان جلب شد و از همان ابتدا نشان دادند که برایشان حضور ما در مدرسه جالب می باشد.

به صف شدن دانش آموزان و شعارهایی با نگاهی ایدئولوژیک ، هیجانی خاص به محیط مدرسه می داد.

بعد از صحبت های مدیر و مراسم معمول ، معاون آموزشگاه از ما خواست که اسما هایمان را در دفتر حضور و غیاب بنویسیم و امضا کنیم و بعد هر کدام را به اختیار خودمان یک کلاس را انتخاب کنیم. .دانش آموزان به سمت کلاس های خود رفته و ما هم به اتفاق همکاران به طرف کلاس رفتیم. زنگ اول کلاس چهارم و معلم ای کلاس آقای .... بود.

ورود به کلاس

ورود به کلاس و شروع روز اول :که همان ورود به دنیای زیبا بود و تداعی خاطرات گذشته و نشستن پشت نیمکت هایی که الان خیلی برای من کوچک شده است البته در ظاهر کوچک بود!اما همین جا است که امکان پرورش انسان و تعالی او به سمت کمال میسر می گردد....

زنگ اول  زنگ ریاضی بود، برپا!

با صدای برپای نماینده کلاس و سلامی هماهنگ و ادای احترام به معلم و کاروز تازه وارد،  یک نوع ارتباط دوستانه با معلم خود و اخترامی که به بنده گذاشتند ،  شور و شوقم دوبرابر شد. همه ی این صحنه ها خاطره انگیز و جذاب بود ، بعد از معرفی من به کلاس توسط معلم ، آقای ....   از من خواستند تا خود را بیشتر  معرفی کنم که این شد اولین ارتباط کلامی من با دانش آموزان...

شروع تدریس:  معلم و سکوتی همراه با شادابی در کلاس موقع تدریس جالب توجه بود اما در عین حال به محض سوال پرسیدن کلاس گویی منفجر می شد...هیاهوی بچه ها و انگیزه ی آنها ستودنی بود...! هنگام حل تمرینات و کار در کلاس بچه های آخر کلاس از من کمک می خواستند و من به آنها کمک می کردم و ......................

 و ساعت بعد ی ورزش بود که نشاط خاص خود که هر انسانی را به وجد می آورد.صف شدن دانش آموزان و آماده شدن برای ورزش و نرمش و تقسیم بندی برای بازی فوتبال و... .

ساعت سوم درس علوم تجربی..........................

و ساعت چهارم علوم اجتماعی....................

و در پایان زنگ پنجم که با خورد زنگ گویی کلاس منفجر شده و همه با همهمه فراوان و زور و فشار از درب کلاس و مدرسه می رفتند تا به آغوش خانواده بازگردند.

.و این پایان اولین روز تحصیلی من به عنوان یک کارورز در سال 1393 بود.