نالوطی نارفیق عشق نامرد
دیدی چه بلایی به سر من آورد
رفتم که بچینم از انار لب هات
چشمان تو بادام برایم گسترد
به گزارش ایلام بلاگر، وبلاگ واران نوشت:
نالوطی نارفیق عشق نامرد
دیدی چه بلایی به سر من آورد
رفتم که بچینم از انار لب هات
چشمان تو بادام برایم گسترد
بحث داغ نفسم بود و طنابی که تویی
لطف قصاب ته جرعه ی آبی که تویی
من که کوهی بودم غصه تکانت ندهد
دست نامرد به نامرد نشانت ندهد
مثل دریا وسط آب و عطش بود و نبود
مرد این قصه اگر پیش زنش بود و نبود
حرف هاییست که آتش شده در پیرهنم
نعش سیمرغم و از قاف نگفتم به زنم
حرف هایی ست که با مشت به دیوار زدم
که نفهمیدی و تا خانه تورا زار زدم
گریه ام تا که مگر گریه به پایان برسد
که خیابان پس از تو به خیابان برسد
وحید نجفی