نخستین قبرستان حیوانات خانگی در جهان:
«قبرستان سگها»، محلی برای دفن سگها و دیگر حیوانات خانگی در منطقه «آسنیر سور سن» فرانسه است که به نخستین قبرستان عمومی حیوانات خانگی جهان شهرت پیدا کرده است. این قبرستان در سال ۱۸۹۹ افتتاح شد و علت اصلی آن نیز قانونی بود که انداختن حیوانات مرده را در میان زبالهها یا رود سن منع کرده بود. این قبرستان که امروزه به یکی از جاذبههای توریستی پاریس تبدیل شده، محل دفن حیوانات زیادی است که یکی از آنها ستاره بسیاری از فیلمهای هالیوودی بوده است.
بزرگراه جهنمی:
این قبرستان که در ایالت کانزاس آمریکا قرار دارد، یکی از ترسناکترین قبرستانهای جهان شناخته میشود. حتی برخی این قبرستان را یکی از ۷ دروازه ورود به جهنم نامیدهاند. این قبرستان در اساطیر و داستانهای مربوط به ارواح، جادوگران و نیروهای ماوراء طبیعی نیز نقش مهمی ایفا میکند. آوازه «بزرگراه جهنمی» تا جایی پیش رفت که «پاپ ژان پل دوم» در سفر خود به کلورادو در سال ۱۹۹۵ میلادی، مانع عبور هواپیمای حامل خود از روی این قبرستان شد و آن را «زمین نامقدس» نامید.
چند آدم بدبخت
«پنج ستاره» غافلگیرکننده است. بر خلاف ظاهر دم دستی فیلمنامه اش، موفق می شود ایده یک خطی خود را به خوبی گسترش دهد. آدم هایی را معرفی کند که شناختنشان کار زیاد سختی نیست و مسائل و مصائبی را پیش بکشد که درد بسیاری است. پس «پنج ستاره» قادر به جلب درک مخاطب نسبت به قصه و آدم هایش است و این نکته برای مهشید افشارزاده که این نخستین فیلم اوست، گوهر گرانبهایی است.
او بی مقدمه اضافی، سراغ اصل قصه می رود و از همان ابتدا نخستین چالش قهرمان را به بهانه ای برای ورود به دنیای چند آدم گرفتار و بدبخت تبدیل می کند و در ادامه بحران را از راه می رساند و اوضاع را اندکی -و فقط اندکی- دگرگون. بحرانی که پیکانش آبروی همان چند آدم بدبخت را نشانه رفته. خوبی فیلم در این است که پایش را از این سادگی قصه و البته رِقت بحران فراتر نمی گذارد. نه می خواهد از آن چند آدم بدبخت قدیس بسازد و نه از شخصیت منفی قصه ابلیس. فیلم نمایش روند ایجاد، گسترش و خاتمه این بحران است و در این لابلا نقبی هم می زند به زندگی دردمندانه آدم هایی که با هر نقص و عارضه ای می کوشند تا به هر قیمتی از آبروی خود نگذرند. همین.
وگرنه «پنج ستاره» نه حائز دست آوردی فرمالیستی است و نه قصه ای منقلب کننده را تعریف می کند. بلکه تنها یک فیلم عادی است که این روزها فقدانش در سینمای نیمه جان ایران بسیار احساس می شود. بله، فیلم عادی، با قصه ای عادی که در ریتم و ضرباهنگی مناسب (با سپاس از کار تحسین آمیز واروژ کریم مسیحی در مقام تدوینگر) بتواند مخاطبش را تا به انتها با خود همراه کند. به دور از جاه طلبی اطواری و یا نگاهی اندرزگو و نسخه پیچ.!!!
چه بسا اگر نام فیلمساز اسم و رسم داری پای «پنج ستاره» بود تا کنون جوایزی هم می گرفت و در محافل و جراید بیشتری به بحث و نظر گذاشته می شد. چه حیف که این بی التفاتی را نیز باید به سترونی این روزهای سینمایمان افزود.....
آرش سیاوش
فیلمولوژی-دی 93