کلمه ها
کلمه ها شعر می شوند
کلمه ها جاویدند
خاطره می شوند
در تن عابرهای خسته ی که از دل روزگار زخم خورده اند
گاه کلمه ها دل آدمیان را شکستن
محکوم شدن به هوس رانی
ومرحم عاشق هایی شدن ،شکسته دل درسکوت شب
کلمه ها می نوازند،
ترانه می سرایند
و زخمه می زنند ،بر سازهای مست
گهی شاد و گهی غمگین
می رقصاند
کولیان و فاحشه های شهر
کلمه ها شاهدند
کلمه ها ترسی ندارند
از جان الفبای خویش می گذرند
تکه تکه می شوند
در برگه های ورق خورده ی تاریخ
اما
زنده می مانند
زندگی می کنند
در میان نفس ها،تپش ها
در ذهن
کودکانی که تازه مکتب رفته اند
و پیرسال های مکتب نرفته ی ،
در سینه هایشان نقل ها و حکایت ها ساختن نسل ها
کلمه ها ریایی ندارند
در دنیای رنگی ها ،دو رنگ نشده اند
رشوه نمی خواهند
می گویند
بی باک و بی پروا
با پیکر خاموش شده ی قلم ها
از آن روزی که نوشتی دلتنگی هایت را
آن روزی که شقایق ها را سوگند دادی
کلمه ها حاضرند
در محضر دسته گل های پرپر شده
نرگس ها و یاس های پژمرده
کلمه ها صادق اند
محکوم می کنند
نوشته های آن روزی که تو
ازعشق دم زدی ...
28فروردین1392
اینم از کاردستی های خودم تقدیم همه ی دوست های خوبم
سال نو میلادی مبارکتون
برید ادامه !!
تامی نوئل کادو داره واسه هموتون
تب بالای خوانندگی در میان جوانان ملت گل کرده و هرکسی خود را درقامت هنرمندی محبوب در خیال به تصویر می کشد که دلبرکان فراوان گرداگردشان را گرفته واز ایشان امضا و عکس یادگاری می خواهند وایشان هم با لبخندی ملیح پاسخشان را میدهند اما بااحترام به قشر معدودی که دغدغه موسیقی به معنای واقعی کلمه دارند باید گفت افراد جدیدالورود به سه دلیل وارد موسیقی فارسی شده اند:
اول اینکه مایه دار بوده و پول فراوانشان را نمی دانند چه کنند وپس از مدتی که دیدند دردی جز شهرت ندارند و هرجور شده باید سری مابین سرها دربیاورند لاجرم وارد عرصه موسیقی شده وبه زور دلار صدایشان را به بازار قالب می کنند مهم برایشان این است که اسمی دربیاورند وگرنه بهره اقتصادی برایشان الویت ندارند اینها معمولا بهترین استریوهای شهر را دراختیار گرفته وبلبل وار چهچه میزنند!
دوم افرادی هستند که شکست عاطفی خورده اند و به نوعی به پریشانی روحی رسیده اند در اصطلاح عوام افرادی هستند که از پدرومادر یا دیگر وابستگان شرعی وغیرشرعی قهر کرده و ناگهان فیلشان یاد خوانندگی می کند! مثلا بنده بایکی از ایشان صحبت می کردم می گفت دوست دارم اولین ترانه غمگینش را نامزد بیوفایش گوش کند و غبطه اش را بخورد و...
و سوم هم افرادی هستند که کوچکترین تحسین دیگران را به معنای مقبولیت عام تلقی می کنند مثلا یک نفر با دوستان در کوه یا مهمانی ست ودمی می اید وچندنفری به جد یا شوخی می گویند تو واقعا داری تلف میشوی! وهمین مشوق ورودش به عالم موسیقی میشود!
القصه اینکه بااین دلایل حیرت انگیز خوانندگی در موسیقی فارسی چشممان آب نمی خورد این موسیقی نماینده شایسته ای برای جامعه متکثرالزبان ایرانی باشد حال لحظه ای بیاندیشید به موسیقی غنی نواحی و مناطق مختلف که بسیار ارزنده وگرانقدر روی زمین افتاده وکسی دستش را نمی گیرد کاش لااقل جوانان اقوام ومناطق مختلف قدر کیمیایشان را دانسته و سعی شان را بر موسیقی زبانی شان قرار دهند شاید ازاین رهگذر اسمی درمیان اسما شدند!
دربهار آزادی جای شهدا خالی ست
|
|
شهید بابایی در منزل یک تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید داشت . دکتر روحانی ، جانشین فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا (ص) از این موضوع آگاه بود . ایشان به منظور ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابایی در زمانی که ایشان در خانه نبودند ، یک دستگاه تلویزیون رنگی به منزلشان می فرستد . فرزندان بابایی با دیدن تلویزیون رنگی خوشحال می شوند ، ولی همسر ایشان علی رغم اصرار بچه ها از باز کردن کارتن تلویزیون خودداری می کند . چند روز از این ماجرا می گذرد و شهید بابایی از مأموریت بازمی گردد . بچه ها با ورود پدر خبر خوش رسیدن تلویزیون رنگی را به او می دهند و ایشان ماجرا را از همسرش جویا می شود . شهید بابایی از این که خانمش بدون اجازه او تلویزیون را قبول کرده ناراحت می شود . چون بچه ها منتظر بودند تا پدر از راه برسد و اجازه باز کردن کارتن تلویزیون رنگی را بدهد ، شهید بابایی با شگرد خاصی ، سر بچه ها را گرم می کند و در اوج بازی و خوشحالی ،از آنها می پرسد : بچه ها بابا را بیشتر دوست دارید یا تلویزیون رنگی را ؟ بچه ها دسته جمعی می گویند : بابا را . سپس شهید بابایی به آنها می گوید : فرزندانم ! در این شرایط ، خانواده هایی هستند که پدرانشان را از دست داده اند و تلویزیون هم ندارند . چون خداوند به شما نعمت پدر را داده ، پس بهتر است این تلویزیون را به بچه هایی بدهیم که پدر ندارند . شهید عباس بابایی منبع : ,وبلاک راما المدینه آقای ورپشتی - خاطرات خواهر شهید ( خانم اقدس بابایی ) |