خانمی طوطی ای خرید. اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت این پرنده صحبت نمی کند. صاحب مغازه گفت: آیا در قفسش آینه ای هست؟ طوطی ها عاشق آینه هستند، آن ها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند. آن خانم یک آینه خرید و رفت.
روز بعد باز آن خانم برگشت. طوطی هنوز صحبت نمی کرد. صاحب مغازه پرسید: نردبان چه؟ آیا در قفسش نردبانی هست؟ طوطی ها عاشق نردبان هستند. آن خانم یک نردبان خرید و رفت.
اما روز بعد باز هم آن خانم آمد.
صاحب مغازه گفت: آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد؟ نه؟ خب مشکل همین است. به محض این که شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش تحسین همه را بر می انگیزد. آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت.
وقتیکه آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملأ تغییر کرده بود. او گفت: "طوطی مرد."
صاحب مغازه شوکه شد و پرسید: آیا او حتی یک کلمه هم حرف نزد؟ آن خانم پاسخ داد:" چرا، درست قبل از مردنش با صدای ضعیفی گفت آیا در آن مغازه غذایی برای طوطی ها نمی فروختند؟"
بای بسم الله
در ادمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود کهنیاساید و ارام نیابداین خلق به تفصیل در هر پیشه ایی و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب وغیر ذلک می کنند و هیچ ارام نمی گیرند,زیرا انچه مقصود است به دست نیامده است.پس به غیرچون ارام و قرار گیرد؟
این جمله خوشی ها و مقصودها چون نردبانی است و چون پایه های نردبان,جای اقامت و باشنیست.از بهر گذشتن است.خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد,تا راه دراز بر او کوته شود و در این پایه های نردبان عمر خود را ضایع نکند.
نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان افتادنی ست
احمق انکه بالاتر نشست
استخوانش هم سخت تر خواهد شکست
فیه مافیه,مولانا جلال الدین محمد بلخی