دکتری را بشناسیم که ناز میخرد، منّت مریضش را میکشد و همیشه دم دست است. دکتری همه تخصّصها را با هم دارد، آنقدر حرص مریضهایش را میخورد که بهش میگویند داری خود را میکُشی؟!
وبگاه "ذره" نوشت:
هرچه یادمون میاد همیشه مریض ها دنبال دکترها بودن و هستن.
همیشه مریض ها هستن که ناز دکتر ها رو می خریدن و منتشون رو می کشیدن.
وارد دهمین سال فعالیت وبلاگ روانی ها شدیم.
از روانی ها2 تا حالا که روانی ها7 هستیم.فیلتر شدیم ، سایت زدیم ، باز فیلتر شدیم عدد به وبلاگ اضافه کردیم و ...
گذشته از ده سال وبلاگ نویسی ما که در این اواخر کاملا ناپیوسته بودم و من حضور نداشتم و مهدی یار وبلاگ رو سرپا نگه میداشت یه بحثی داشتم و اونم این که چرا من وبلاگ رو نمی نوشتم.
من گله دارم از شما مخاطبان ، از شما دوستان وبلاگ نویس ، از شماهایی که هیچوقت خودتون رو جای ما نذاشتید.
من همیشه به این دلیل وبلاگ مینوشتم که بتوانم مخاطبان را لحظه ای شاد کنم و البته یکسری حرفهای زیر پوستی هم انتقال بدم.نمیدانم چقدر به هدفم تونستم برسم اما برخورد خیلیها تو این مدت فقط ناراحتی و دلسردی برایمان گذاشت.
این اواخر من خیلی اخلاقم بد شده بود و برایش هم دلیل وجود.داشت دو دلیل بزرگ که من رو رنجونده بود.
یکی از حرف هایی که پشت سرم میزدن و واقعیت نداشت.من همیشه دوست داشتم از حاشیه ها و گروه بندی های وبلاگی به دور باشم.برای همین تو این سالها سعی میکردم اصلا هیچ میتینگ و گردهمایی نرم با اینکه زیاد دعوت میشدیم و نمیرفتیم اما باز پشت سرمون خیلی حرف ها بود و به خصوص من که همیشه بد میگفتند.شاید چون مثل بقیه نخواستم سو استفاده کنم از دیگران ، برای اینکه برای هدفم ارزش قائل بودم و تو هیچ بازی خاله زنکی شرکت نمیکردم و همین شد که یکسری پشت سرم کلی دروغ در آوردند و باعث شد که دوستهای قدیمی وبلاگی هم در مورد من بد برداشت کنند.
این حرف های رو نزدم که کسی برگرده ، این حرف ها رو زدم تا بگم شماهایی که پشت سرم بد گفتید رو با اینکه گله دارم ازتون ولی میبخشمتون.اما امیدورام به جای حسادت و خاله زنک بازی و دروغ گویی و تخریب دیگران یاد بگیریم صادقانه با هم رفتار کنیم.
اما گله دوم من از خانم هایی هست که هرزگاهی پیدا میشند و ایجاد مشکل میکنند.این فقط من نیستم و شاید برای دیگران هم اتفاق بیفتد اما من صریح میگم.نه مغرورم و نه جوگیر اما گفتن این حرف ها لازمه که خانم عزیزی که شاید از مطالب من (یا هر شخص دیگری ) خوشت میاد لطفا نیا و نگو عاشق شدی !!!!
تو این 10 سال خیلی از این موضوع ضربه خوردم.جواب نه بدی کلی فحش و توهین و حرف میزنند بهت و اگه جواب مثبت بدی میشی یه دروغگو که با احساس دیگران بازی کردی.
البته فقط بحث دخترای کم سن نیست بلکه خانم هایی هم بودند که شوهر و بچه هم دارند و مشکل ساز میشند.
عشق کلمه مقدسیه ، نباید به هر احساس سطحی بگیم عشق.اگر هم به کسی علاقمند شدیم و اون شخص علاقه ای به ایجاد رابطه مجازی و واقعی نداشت خواهشا نرید پشت سرش بد و بیراه بگید.
هر چند من عاشق همتونم ، همه شماهایی که از قدیم و جدید میایید این وبلاگ.از اولین نظر وبلاگم که ده سال پیش یه همچین شبی به نام "علی" ثبت شد و تا حالا که به طور مجموع چند میلیون بازدید داشتیم ، بزرگترین هدفم رضایت و شادی بازدید کننده های این وبلاگ بود و هست.بدون هیچ چشم داشتی و برای همین بود تو هیچ بازی و دسته بندی وبلاگی قاطی نشدم چون هدفم چیز دیگری بود.
امیدوارم هنوزم بتونم به هدفم ادامه بدم و پایدار و مانا در کنار هم باشیم و دوستان خوبی باشیم که همیشه باعث شادی هم شویم.
دوست دار شما : دوکتور حامد از ایالت خودمختار روانی ها...
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
امروـز سالــروز تولد توست ـو من برایت هدیه ای نخریده ام
آنچه خریدنی است بی شک ٬ لایق تو نیست.
نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم” را برایت انشا کنم
اما کاملتر از این چیزی ندارم
دوستت دارم ، تولدت مبارک♥
هوووووووراااا
کیا میدونن ۲۰ مرداد چه روزیه؟؟؟؟؟
بعلههههه تولد بهتریییین و با احساس ترین
خواننده دنیا:
بدو بیا شمعاروفوت کن
ایشالا۱۰۰۰ ساله بشے
ای بهترییییین
بزن به افتخارش
قلبم رو تکـــــراره♥⇨♥⇨♥همیــــشهـ دوستت دارهـ
نگاهت روشن تراز خورشید...دلت پاک تراز آسمان
وصدایت ارام بخش تر از نسیم بهار
تولـــد آسمانیت مبارک★★★
این حرکتو فقط ے کے از خونواده خاص
انجام میده...مگه نه؟؟
حقیقت شییییییرین!
و اینمــــــ هدیه من!!!
میدونم ارزشت بیشتراز اینهاست
بــــا آرزویه سلامتی...
دوستت داریم تا ابــــــــــد. . .
یاد تو همیشه اینجاس
ریشه کن یه لحظه تنهاس
با تو حس خوبی داریم
وقتی اسمتو میاریم
وقتی اسمتو میاریممممممممممممممممممممممممم
تو دنیا تو همیشه ای
مثل ریشه ای
عجب گلی زدهای باز گوشهی مـویت
تو ای همیشه برنده ! شمارهات چند است؟
به توپِ گرد دلم باز دست رد نزنی
مگر « نود » تو ندیدی عزیز من « هَند » است!
همین که میزنیاَش مثل بید میلرزم
کلید کُنتر برق است یا که لبخند است ؟
نگاه مست تو تبلیغ آب انگور است
لبت نشان تجاری شرکت قند است
بِ .. بِ .. ببین که زبانم دوباره بند آمد
زی .. زی .. زی .. زیرِسر برق آن گلوبند است
چرا اهالی این شهر عاشقت نشونــد ؟
چنین که عطر تو در کوچهها پراکنده است
هزار « قیصر » و « قاسم » فدای چشمانت
بُکُش! حلال! مگر خونبهای ما چند است ؟
نگاه خسته عاشق کبوتر جَلدی است
اگر چه مــیپرد امــا همیشه پابند است
نسیم، عطر تو را صبح با خودش آورد
و گفت : روزی عشاق با خداوند است
رسیدی و غزلم را دوباره دود گرفت
نترس – آه کسی نیست - دود اسفند است ...
امروز صبح با خستگی بیدار شدم از مری پرسیدم خوب خوابیدی گفت نه حالم خوب نیس خودمم خوب نبودم
سعی کردیم بهتر باشیم و با آنی صبونه خوردیم همون زمان فسقلی و مهربان همسر رسیدن همه رفتیم بیرون تا حالمون خوب بشه و مری کمی سوغاتی خرید بعدش اسباب بازی فروشی که فسقلی خرید کنه بعدش رفتیم کافی شاپ و به یاد روزای امتحان یه شیر کاکائو خوردیم و شیرینی مورد علاقه مری رو خریدیم و کمی گشتیم و برگشتیم پیش آنی تا عصر با هم بودیم و حالمون خیلی بهتر شد مری هم حالش خیلی بهتر شده بود کمی لبخند میزد و میخندید خدارو شکر بعد ناهار از آنی و خانوادش که همیشه مدیونش خواهیم بود خداحافظی کردیم و رفتیم بدرقه مری که اول اون بره بعدش ما کمی دلگیر بودیم اما خب چاره نبود و امیدوارم دیدار بعدی منو مری خوشحال کنده باشه و اتفاق این بار دیگه تکرار نشه خاطره این بار برای همیشه واسمون دلگیر کننده ثبت شد در حالیکه کلی برنامه ریزی کردیم خوش باشیم اما نشد در هر حال بازم خدارو شکر
غروب رسیدیم خونه و کمی به کارای خونه رسیدم و رفتم سر وقت درس و مخشای فسقلی که فردا ایشالله باید کلی بهش درس بدم تا جبران این چند روز نبودم باشه سر شب مری هم خبر داد که رسیده امیدوارم هر چه زودتر کاراش ردیف شه