شهرستان سجزی ( سگزی - سیستانی)
سجزی : شهری است در بخش مرکزی اصفهان شهرستان اصفهان استان اصفهان ایران. این شهر در ۳۵کیلومتری اصفهان قرار دارد..
یک کاروانسرا ویک حمام از زمان صفوی دراین شهرباقیماندهاست.
این شهر دارای ۲۸ نفر شهید، ۵ نفر آزاده سر افراز، ۴۰ نفرجانباز و یک نفر جاوید الاثر میباشد.
اما به استناد ادبیات تاریخی و پسوندهای فامیلی دانشمندانی چون ابوسعید سجزی – معین الدین حسین سجزی – امیر حسن علاء سجزی دهلوی – نشان از محل زندگی آنهاست که سیستان فعلی میباشد دلیل بر اینکه افرادی که اقدام به آبادانی محل مذکور نمودهاند یا جمعیت اولیه از محل سیستان بودهاند. اما سجزی یا سگزی هر کدام یک کلمهای بیش نیست و آنچه در پی خواهد آمد آغاز و شروع محلی بنام سجزی فعلی نیست بلکه چشمهای از تاریخ پر از فراز و نشیب سرزمین ما ایران و قطعهای کوچک از آن است که میراث گرانبهای ایران اسلامی است. عهد صفوی یکی از دوران ترقی و پیشرفت ایران به ویژه اصفهان که پایتخت است را تبلور حکومت ایران میتوان دانست. حضور آنتونی و رابرت شرلی دو برادری که به عنوان مشاور شاه عباسی در مملکت ایران به گشت زنی پرداخته و نقاط مهم را شناسایی و ثمرات و محصولات آن محل را به عرض شاه رسانده از صفحه تاریخ نادیده نیست. به دلیل اینکه قسمتی از حوزه آبریز منطقه از مورچه خورت، میمه، حبیب آباد و سپس ارتفاعات زفره به طرف دشت سجزی بودهاست آبهای سطحی در این محل تلاقی پیدا کرده به ویژه سیلابهای فصلی که باعث ایجاد برکه و باتلاق سجزی که مملو از درختان تاغ و گز بوده و به دلیل بالا بودن آبهای سطحی که در لایه اول زمین وجود دارد و بسیار شور است شورآبی وسیع بوجود آمده که عبور از آن بسیار مشکل بودهاست. برادران آنتونی و رابرت شرلی بعد از عبور از قهاب و گلون آباد و عبور از جنگل و بیشه زار تاغ به قصبهای کوچک در ماهور گچی و نمکزار رسیده که با دیدن شوره زار نمک، سجزی را تلفظ کردهاند وجود درختان و بیشه زارها باعث مخفی ماندن محل از دید دیگران بودهاست. برادران آنتونی و رابرت شرلی از سجزی به طرف ورتون حرکت کرده و از آنجا به آبگرم رفته به دلیل اینکه قبلاً شاه عباس در محل آبگرم از درد قولنج رهایی یافته و از راه کمشچه وحبیب آباد به اصفهان عبور نمودهاند راه جدید را کوتاهترین راه برای دسترسی به آبگرم ورتون تلقی کردهاند. بعد از گذشت یک سال و احداث جاده از میان بیشه زارهای ذکر شده، شاه عباسی عزم سفر جهت آب درمانی به ورتون مینماید که از مسیر جدید عازم میشوند. کدخدای محل در آن زمان فردی به نام کیکاووس برادر کدخدای زفره کلوم بودهاست که با استفاده از راهنمایی برادران شرلی اقدام به تزئین محل سجزی مینماید تا آن زمان یک رشته قنات تأمین کننده آب شرب و کشاورزی محل بودهاست محل ورود شاه عباسی آبپاشی و آذین بندی میشود. شاه صفوی که قبلاً دستور ساخت ۹۹۹ کاروان سرا، حمام و مسجد را به کارگزاران داده بود که جهت رفاه مسافرین و قافلهها بر روی جادههای کشور احداث نماید لذا احداث جاده در باتلاق، کویر و بیشه زاری که حدود سه فرسخ مسیر آبگرم ورتون به اصفهان را کاهش داده نظر شاه عباسی را جلب نمود.
در همان زمان جهت اینکه شاه را متقاعد نمایند که محل جمعیتی زیاد دارد و استحقاق ساخت کاروان سرا، حمام و مسجد را دارد از والی زفره، ورتون، شور آباد و فشارک درخواست میشود که اهالی روستاهای تحت امر را در محل سجزی تجمع نمایند تا شاه بادیدن این جمعیت دلش به رحم آید و دستور عمران و آبادانی و ساخت کاروان سرا را صادر نماید. شاه عباسی هنگام مراجعه به محل سجزی، با استقبال گرمی روبرو میشود و دستور احداث کاروان سرا، حمام، مسجد و همچنین حفر دو رشته قنات که یکی متعلق به محله شور آباد (مزرعه شور) و دیگری با همت ساکنین محلهقلعه درویش که از مالکان صحرای نقی آباد بوده آغاز شد و در حال حاضر هر دو قنات دائر و از طولانی ترین قناتهای سجزی محسوب میگردند. بالاخره عمران محل آغاز شده و از روستای محصور و مخفی، محلی علنی با برج و بارو و امن جهت مسافرین و قافلهها به وجود میآید لازم به ذکر است آثار به جای مانده قلعه درویش در جنوب شرقی مزرعه نقی آباد موجود است. در حال حاضر. کاروانسرا در حال تخریب و ویرانی بوده و هیچگونه اقدامی در جهت مرمت و باز سازی آن صورت نگرفتهاست. آب انبار موجود پس از سالها استفاده مردم بلا استفاده رها شد که با پیگیریهای شهرداری، توسط میراث فرهنگی استان باز سازی شد. این چهار اثر تاریخی هسته اولیه تشکیل شهر سجزی میباشد که محله جنب سقاخانه جزء اولین محلات شهر سجزی میباشد. سجزی با همه فراز و نشیب تاریخ همراه بوده و در تمام صحنههای تاریخی و سرنوشت ساز از حمله اعراب تا مسلمان شدن و از حمله مغول تا شهادت جوانان در هشت سال دفاع مقدس همراه و همگام بودهاست..
با تصویب هیئت دولت در مورخ ۲۲/۲/۱۳۷۷ نقاط جغرافیایی سجزی – مزرعه شور و مجتمع مسکونی ایستگاه راه آهن از توابع بخش کوهپایه شهرستان اصفهان ادغام و به شهر تبدیل و با عنوان شهر سجزی شناخته شد.
مساحت شهر سجزی بالغ بر ۱۳۴ هکتار میباشد فاصله تا مرکز استان: شهر سجزی در فاصله ۳۵ کیلومتری شرق اصفهان بزرگ و در کنار جاده ترانزیتی اصفهان – نایین و در حاشیه کویر مرکزی ایران(کویر لوت) قرار گرفتهاست. ارتفاع از سطح دریا: ارتفاع شهر سجزی از سطح دریا ۱۵۳۰-۱۵۶۰ متر میباشد.
به گزارش فرهنگ نیوز، دهه پایانی ماه صفر که میشود، زائران پیاده، دلشان هوای طوس میکند و با گامهای دلبسته و امیدوار؛ باران چشمهایشان را به سمت و سوی حرم امام هشتم (ع) پیشکش میکنند، این روزها زائران از کوچههای شهر دلشان گذر کردهاند تا دیدگان آنها را به دریای دلفریب معنویت امام رئوف پیوند بزنند.
این زائران به قصد عزاداری در روز رحلت جانسوز پیامبر مهر و مهتاب، حضرت محمد مصطفی (ص)، شهادت امام جود و سخا، امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امام هشتم (ع) راهی این سرزمین شدهاند تا بیخیال عالم و آدم در پناهگاه واماندگیها مأوا بگیرند و مویهکنان با قدمهای زلالشان پا به جاده عشق و دلدادگی بگذارند.
* زائرانی که با بقچهای نان و پنیر دل به جاده سپردهاند
خیلیهاشان از روزها و هفتههای قبل با بقچهای نان و پنیر، بدون کفش و با یک تسبیح در دست دل به جاده سپردهاند و به پهنای صورت اشک میریزند، آنان با نفسهای اهورایی در به در دنبال حریم سبز سخاوت میشوند؛ سرگشته کوچههای غربت و دلدادگیاند.
مادر و پدر، دختر و پسر، پیر و جوان، همه و همه در راهند تا خود را به طوس، به دیار غریبانه امام آهودلان برسانند تشنگی دیدار، سرمای هوا را از خاطر برده است؛ مادری که نوزاد 6 ماههاش را در این سفر با خود همراه کرده خوب میداند، تفسیر عشق را... وقتی به عمق نگاهش خیره میشوی، نبض دردهایش را حس میکنی، این مادر تنهای تنها با طفل 6 ماههاش قصد زیارت کرده است.
مریم محبی میگوید: یک هفته است که به همراه کاروان از اسفراین در راهیم، دلم برای دیدن حرم ضامن آهو یک ذره شده، مدتها بود که بیطاقت شده بودم بار سفر بستم تا در روز رحلت پیامبر اکرم(ص) و وفات امام هشتم (ع) در مشهد باشم باورتان میشود؛ این دومین باری است که میخواهم به این شهر و حرم امام رضا (ع) بروم، به خدا که اگر خودش نمیطلبید رفتن به زیارت حرمش بار دیگر قسمتم نمیشد؛
دو هفته پیش خیال این زیارت هم برایم محال بود، اما اکنون که چشم دل باز میکنم، میبینم در جاده هستم و چند گام بیشتر تا حرم آقا نمانده.
*«تا وقتی به حرم نرسم، کفشهایم را نمیپوشم»
وقتی نگاهم به انتهای کاروان میافتد، میبینم که مادر، پدر، کشاورز، غریبه و آشنا و هزاران نفر دیگر در هر مقام و منصبی دست از کار کشیدهاند و با پای برهنه، عزم را جزم کردهاند تا با قامتی شکسته و عزادار روانه جادههای منتهی به شهر مشهد میشوند.
در این کاروان سهیلا کامرانی در زمره دلدادگانی است که از کاشمر آمده و نذر کرده تا وقتی به حرم نرسیده، کفشهایش را نپوشد. اعتقاد دارد که تربت مشهد دل کندن را برای زائر غیرممکن میسازد.
هر سال در دهه پایانی ماه صفر قراری با خود گذاشتهام تا راهی طوس شوم، میدانم روزی که بخواهم از این شهر بازگردم، دل کندن برایم سخت و دشوار است، اما شیرینی زیارت به همین چیزهایش است. دلخوشم به همین حال و هوای زیارت، وقتی به این سفر میآیم، غم و غصهها پر میکشند، هوا سرد است و در این روزها بسیاری از هم کاروانیهایم همانند من سرمای هوا را احساس کردهاند اما خوب شوق رسیدن به چیزهای بزرگ، این سختیها را دارد.
عباس جویا هم که یک کشاورز است، در این کاروان پیاده حضور دارد، این مرد رفتن به مشهدالرضا (ع) و بودن در زیر سایه خورشید هشتم (ع) را سعادتی بزرگ میداند و معتقد است: این سفرها آدمی را به جاده تنهایی و سرمای تردیدها میکشاند، اما اگر اهل دل باشی، خواهی فهمید که سرزمین طوس، پایتخت و پناه همه واماندگیهاست؛ من هر سال به قصد نوشیدن جرعهای از آب سقاخانه و پرواز در ملکوتیترین نقطه زمین، با پای دل به پایتخت معنوی روانه میشوم.
امسال هم پیش خودم حساب کرده بودم چند روزی کوله بارم را بردارم و بیخیال عالم و آدم بیایم مشهد و بازهم با قلبی از نفس افتاده رو به بارگاه نورانیاش بایستم و بگویم آقا مخلصت هستم از اینکه باری دیگر مرا به خانهات دعوت کردی دلم میخواهد هر چه زودتر به مقصد برسم. آنگاه پیالهای آب از سقاخانه بر دارم و به نیت شفای روح و جان بنوشم.
*نذر کردهام تا با پای برهنه به این ساحل آرامش بیایم
نه بیمارم و نه مشکلی در زندگی دارم، اما هر سال نذر میکنم تا پا برهنه دل را به دریا بزنم و به این ساحل آرامش بیایم.
حرفهای این مرد کشاورز هم که تمام میشود، چشمم به کودکانی میافتد که دستهای کوچکشان را به دست پدران و مادرانشان سپردهاند و میخواهند در گوشهای از حرم، زیر گنبد مینایی ضامن آهو بایستند و پرواز کبوترهای طوس را به تماشا بنشینند.
کمی نزدیکتر مرد دیگری از تبار فریمان، صورتش را با دستهای سرد و یخ کردهاش پوشانده و بیصدا میگرید. دوست دارد تا دخیل امیدش را به درگاه ضامن آهو ببندد و حکایت ناتمام دلش را نزد امامش بازگو کند.
تمام قد ایستاده و با خواندن زیارتنامهای که در دست دارد، سکوتش را میشکند در حالی که تسبیح را آهسته در دست میچرخاند، نگاهش به سمت افق پرواز میکند. به قول خودش عاشق این است تا پروانهوار دور ضریح علی بن موسیالرضا (ع) بچرخد و سر بر ساحل آستان دوست بساید.
پیش از اینکه دست از گفتن آرزوهایش بردارد، زیارت نامه را باز میکند و با اشتیاق میخواند «اللهم الیک صمدت من ارضی و قطعت البلاد رجاء رحمتک فلا تخیبنی و لا تردنی بغیر قضاء حاجتی و ارحم تقلبی علی قبر ابن اخی رسولک صلواتک علیه و اله بابی انت و امی یا مولای .....»
هرکس را که در این کاروان بنگری، روایت شوریدگی و شیدایی را از زبان حال خویش معنا میکند؛ یکی تشنه رفتن به حوض اسماعیل طلایی و سقاخانه و دیگری شیفته پاشیدن دانه برای کبوترهای حرم است اما دیگرانی هم هستند که واله و دیوانه شوریده حالیاند. جوانی در دل جمعیت ایستاده و چای تعارف میکند امیر تبرایی عشق زیارت را به همین کارها میداند.
وی اضافه میکند: مدتها بود که انگار چیزی را در درون خود گم کرده بودم به همین دلیل نذر کردم برای چهل و هشتم و وفات امام رضا (ع) پیاده بروم طوس. گفتند حالت خوب میشود؛ اکنون حالم بهتر شده و ایمان دارم وقتی به صحن و سرای خورشید هشتم پا بگذارم، بهتر هم خواهم شد.
*چه سوزی دارد صدای حاج حسین وقتی گام به گام و لحظه به لحظه در اوج میخواند
در اینجا صدای مداحی، نوحهخوانی و سینهزنی بلند است یکی از مردان میانسال کاروان، چنان نوحهای خواند که آدم تا ته دلش آتش میگیرد، چه سوزی دارد صدایش وقتی گام به گام و لحظه به لحظه در اوج میخواند، این نوحه خوان که نامش حاج حسین است، گفت: غریب و تنها از قوچان به سوی حرم رهسپارم؛ هر سال با خانوادهام میآمدم اما امسال عزمم را برای سفری تنها جزم کردم و به اندازه همه عزاداران دیگر، شوق آمدن داشتم و حالا هم خوشحالم که توفیق سینهزنی و حضور در بین این کاروانهای پیاده را دارم.
در گوشه و کنار این کاروانها مردان و زنانی هم با دستان مهربان و پرسخاوت برای زائران غذا میآورند و التماس دعا میگویند؛ در این میان مردی میانسال از اهالی مشهد با اخلاص غذای نذری توزیع میکند، همه زائران محو نگاه آسمانیاش میشوند و سپس با جمله خدا قبول کند، به قلب این مرد دردمند جان تازهای میبخشد.
محمدعلی عباسی سه سال است که در روزهای پایانی صفر به جادهها میآید و برای زائران غذای نذری میآورد؛ دلش برای خدمت به زائر پر میزند و میخواهد تا زمانی که زنده است این عادت خوب را ترک نکند.
*«سلام بر تو ای آشنای غریب»
تا چند روز دیگر این زائران با گامهایی خسته و مهربان به تربت طوس میرسند و زیر لب میگویند؛ «سلام بر توای آشنای غریب»...