اَلحَمدُ لِلِه وَ الصَّلوةُ عَلی اَبِی مُحمَّدٍ وَ آلِهِ الطیّبِینَ الاَخیارِ اَمّا بَعد: یا اَهلَ الکوُفَةِ ، یا اَهلَ الخَتلِ وَ الغَدرِ ، اَتبکُونَ فَلا رَقَاَتِ الدَمعَةُ ، وَ لا هَدَاَتِ الرِنَّة ، اِنَّما مِثلُکُم کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَت عَزلَها مِن بَعدِ قُوَةٍ اَنکاثاً ، تَتَّخِذونَ اَیمانکُم دَخلًا بَینَکُم ، اَلا وَ هَل فِیکُم اِلّا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ وَ الصَّدرُ الشَّنَفِ ، وَ مَلقُ الاِماءِ ، وَ غَمزُ الاَعداءِ اَو کَمَرعیً عَلی دِمنَةٍ ، اَو کَفِضَّةٍ عَلی مَلحُودَةٍ ، اَلا ساءَ ما قَدَّمَت لَکُم اَنفُسَکُم ، اَن سَخِطَ اللهُ عَلَیکُم وَ فِی العَذابِ اَنتُم خالِدون.
اَتَبکُونَ وَ تنتَحِبُونَ ، اِی وَاللهِ فَابکُوا کَثیراً ، وَاضحَکُوا قَلیلاً فَلَقَد ذَهَبتُم بِعارِها وَ شَنارِها وَ لَن تَرحَضُوها بِغَسلٍ بَعدَها اَبَداَ وَ اَنّی تَرحَضُونَ قتلَ سَلِیلِ خاتِمِ النُبُّوَةِ وَ مَعدِنِ الرِّسالَةِ ، وَ سَیِّدِ شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ ، وَ مَلاذِ خِیَرَتِکُم وَ مَفزَعِ نازِلَتِکُم وَ مَنارِ حُجَّتِکُم ، وَ مَدرَةِ سُنَّتِکُم ، اَلا ساءَ ما تَزِرُونَ ، وَبُعداً لَکُم وَ سُحقاً ، فَلَقَد خابَ السَّعیُ وَ تَبَّتِ الاَیدِی وَ خَسِرَت الصَّفقَة وَ بُــؤتُم بِغَضَبٍ مِنَ الله ، وَ ضُرِبَت عَلَیکُم الذِّلَةُ وَ المَسکَنَة ، وَ تِلکُم یا اَهلَ الکُوفَة ! اَتَدرُونَ اَیَّ کَبَدٍ لِرَسوُلِ الله فَرَیتُم ، وَ اَیَّ کَریمَةٍ لَهُ اَبرَزتُم ، وَ اَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکتُم وَ اَیَّ حُرمَةٍ لَهُ انتَهَکتُم ، وَ لَقَد جِئتُم بِها صَلعاءَ عَنقاءَ سَواءَ فَقماءَ (و فی بعضها) خَرقاءَ ، شَوهاءَ کَطِلاعِ الاَرضِ اَو مِلاءَ السَّماءِ ، اَفَعَجِبتُم اَن مَطَرَتِ السَّماءُ دَماً ، وَ لَعَذابِ الاخِرَةِ اَخزی وَ اَنتُم لا تَنصِروُنَ ، وَ لا یَستَخِفنَّکُم الَمَهلُ فَاِنَّهُ لا یَحفِزُهُ البِدارُ ، وَ لا یَخافُ فَوتُ الثّارِ وَ اِنَّ رَبَّکُم لَبِالمِرصادِ.
ترجمه:
ستایش مخصوص خداست، و درود بر پدرم محمد و فرزندان پاک و برگزیده ی او باد ، اما بعد:ای مردم کوفه! ای نیرنگ بازان و بی وفایان، به حال ما گریه نکنید ، اشکتان خشک مباد ، و ناله ی شما فرو ننشیند، مثل شما مثل آن زنی است که رشته های خود را پس از تابیدن ، باز می کرد ، چه فضیلتی در شما هست ؟ بجز لاف و گزاف و آلودگی و سینه های پر کینه ، به ظاهر همچون کنیزان تملق گو ، و در باطن همانند دشمنان سخن چین ، یا مانند سبزیهای هستید که در لجنزار ها روییده و یا نقره ای که با آن قبر مرده بیارایند ، بدانیدکه برای آخرت خود ، کردار زشتی از پیش فرستادید ، به خشم خداوند گرفتار ، و در عذاب جاوید خواهید ماند.
آیا گریه می کنید؟ و فریاد به گریه بلند کرده اید؟ آری به خدا بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید، که دامن خود را به عار و ننگ ، آلوده نموده اید که هرگز نمیتوانید آن را بشویید ، چگونه می توانید خون پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را بشویید؟ خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش آمدهای ناگوار شما ، و چایگاه رفیع حجت شما ، و بزرگ و رهبر قوانین شما را.
ای مردم کوفه! بدانید که کار زشتی را انجام می دهید ،از رحمت خدا دور می باشید و نابود گردید ، که کوششها به هدر رفت و دستهای شما از کار بریده شد و در سودای خود زیان دیدید ، و گرفتار خشم خدا گشتید ، و سکه ی خواری و بدبختی بنام شما زده شد.
وای بر شما ای مردم کوفه ! آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا را بریدید ؟ و چه پرده نشینی را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی را از او ریختید ؟ و چه احترامی را از او هتک کردید؟
مسلما کاری بس بزرگ و زشت ، سخت ، ناروا ، خشونتبار ، و شرم آور به لبریزی سراسر زمین و گنجایش آسمان انجام دادید.
آیا برای شما شگفت آور است که آسمان در این جریان خون بارید؟ همانا شکنجه جهان آخرت ، ننگین تر است ، و کسی شما را یاری نکند و از مهلتی که به شما داده شد استفاده نکنید که پیشی گرفتن شما ، خدا را شتابزده نمی کند ، و از فوت انتقام (کنونی) نمی هراسند که پروردگار در کمین گاه ما و شما است.
منبع : کتاب سوگنامه آل محمد (ص)
دیسکاوری شبکهسی 2014-جو ایلینده دسامبرین 7-سینده «دیری اودولماق» آدیندا بیر مستند آنتنه یوللادی. بو شبکه چوخاندان ایدی بو مستند اوچون تبلیغ ائدیردی. قرار ایدی «پل روزالی» بیر آناکوندا ایلانی طرفیندن اودولوسون و بیر ساعت اونون قارنیندا قالسین.
آناکوندا ایلانلاری دنیانین اَن بؤیوک ایلانلاری کیمی تانینیرلار و معمولاً شکارلارینی اودماقدان اوّل بوغارلار.
روزولینین بوغولماماسی اوچون بوتون حاضرلیقلار گؤرولموشدو. متخصصلر اونون اوچون کربن فیبریندن، نفس آلما و ارتباط سیستمینه مجهز اولان مخصوص پالتار حاضرلامیشدیلار کی ایلانین قارنیندا اؤلمهسین و ائشیکله دانیشا بیلسین.
روزالی دئییر: بیز بو سیستمین منیم اودولماغیمدان سونرا ایشلهجگیندن مطمئن دئییلدیک. بونونلا بئله الیمیزدن گلن قدر امین اولماغا چالیشدیق.
او آرتیریر: بیز 60 گون بویوندا آمازونون پرو اؤلکهسینده اولان بؤلومونده مناسب آناکوندا آختاردیق. تاپدیغیمیز ایلک آناکوندانین 7.5 متر اوزونلوغو و تقریباً 135 کیلو آغیرلیغی واریدی. آما اونو تلهیه سالانمادیق. سونرا بیر 6 مترلیک دیشی آناکوندا تاپدیق. ایلان اوّلده منی اودماق ایستهمهدی و قاچماق نیّتینده ایدی آما اونو تحریک ائلهیندن سونرا منیم اوستومه یوگوردو و اودماغا چالیشدی.
روزالینین محافظ پالتاری حیوان قانینا بلشیلمیشدی کی آناکوندا اونو یئمگه هوسلنسین.
روزالی، ایلانین گوجلو حلقهلری آراسیندا گرفتار اولدو و آز قالیردی قوللاری و سومکلری اوغولسون. اؤزونو ایلانین چنبرهسینده گرفتار گؤرن روزولینی قورخو بورویور. ایلان اونو اودماق اوچون آغزینی آچیر. آما بو آندا روزولی قورخوسونا مغلوب اولور و اوردان قورتورولماسینی ایستیر.
او، قورتولاندان سونرا اؤزو قورخوسونو توجیه ائلهمک اوچون دئییر: ایلانین انگینین گوجونو محافظ بؤرکومده حسّ ائلهدیم و آغزینین سویونون سسینی ائشیتدیم. ائله بیل ایلانین بوتون گوجو، منیم بیر قولوم اوستونده متمرکز اولموشدو. بیر آندا ائله بیلدیم قولوم اوغولور.
هر حالدا دیسکاوری کانالی ادعا ائلهدیگی مستندی نمایشه قویمادی. بو شبکه بو برنامهنین تبلیغینده بیر گون قاباق انسانین بیر ساعت بویوندا ایلانین قارنیندا قالدیغینی و زمان درکینین ایتیدیردیگینی ادعا ائلهمیشدی.
بو برنامهدن قاباق و سونرا حیوانلاردان حمایت انجمنی، ایلانی اذیت ائلهمگه گؤره بو برنامهدن انتقاد ائلهمیشدی.
در این شش و بش بودم که خواب گرمهگرمه ربودم، آی مار، ماری ماری دیدم دراز و باریک از سوراخسمبهها سر بیرون کشید و نرمهنرمه آمد و آمد تا میان اتاق نیمهتاریک چمبه زد، سفید بود مانند دمبه، از جا پریدم! کجا میگریزی، بنشین، ببین درها بسته و بیرون هم همهجا مار نشسته، باز همان بهتر که از جایت برنخیزی، بسیار خوب، اینهم که از این، نشستیم!
قسمت این بود و همین،
قرعهٔ ما مار افتاد
آخر ای مار مرا با تو سر و کار افتاد
زهرها ریخت به جانم بزنی یا نزنی
بکشم یا نکشم زندگیم زار افتاد وحشت افتاد
در این خانه چه روزش چه شبش بروی یا نروی وحشت بسیار افتاد
من از ترسم میخواندم و مار از طرب سوتش را میزد، چه سوتی، بهتر از هر فلوتی، کمکم بجنبید و سوتزنان میرقصید، استاد بود، استاد، به مادام هولیود درس میداد. آرتیست ایستاد! سوتش افسون رقصش سحر گاه افسانه گاهی شعر فریبش مرا به مرور گرفت چنانکه اصل خطرم از یاد برفت، عجب، هرچه اندوخته بودم همه بر باد برفت دیگر او نیست فریبی که فریبائی بود...............
مار نه، دختر لختی، زن زیبائی بود
پر از آتش و نشاط ای بد ذات!
ما ز دیدار تو شادیم ولیکن چه کنیم
ذکر خیرت به لب مردم بیعار افتاد ای فدای تو و سوت تو،
بزن، سوت بزن که از این سوت تو سوت خطر از کار افتاد
اُه چه گیرا نفسی داشت گرفتار شدم
هرکه را زد نفست گیر و گرفتار افتاد
من که تسلیم شدم مژدهات ای زن، تسلیم
تا ببینیم ز ما با که خدا یار افتاد
خانم خرامانخرامان به سویم آمد و رویم جست و چسبید، آی مار، به دادم برسید که به پاهایم پیچید. ولی دیر شده بود و دیگر مارپیچ و اسیر شده بودم. تن گرم و نرمی داشت مانند گربه سرش را روی صورتم گذاشت اما نگزیدم، میلیسید و همین طور میپیچید تا کارش به فشار کشید، هی خود را میفشرد و بیشتر میفشردم، ده دست وردار، من هم کیف میبردم از این فشار، بهبه، و از زور درد میخندیدم قهقه، قاهقاه که لذت استخوان درد بهترین لذتهاست و فشارش دواست. هرچند وهن است ولی نمیبینید خانمها کتک خورهشان پهن است؟! باری ناگهان با وحشت دیدم در آئینه که شدهام ماری، ریخت انسانیم ریخته و ماری با ماری گلاویخته! از تو بیزارم و از ضجه و جیغت محظوظ بـفـشـارم، بـچـلان، لـذتم آزار افـتاد؟! بگزم، باز بگز، باز، پدرسوخته باز تف به چشمت، ده بگز، نیش تو خوش هار افتاد؟! پس چرا باز شدی، بیشرف، اُخ زهرت ریخت؟! میروی هرزه؟! به کی وعدهٔ دیدار افتاد؟! به راه افتاد و رفت توی سوراخ! خورد شدم، درد دارم، آخ! ............ سست و بیحال از خواب پریدم، چه خوابی دیدم!
هنوز هم من هنوز در هیر و ویرم
بگیرم زن، بگیرم یا نگیرم؟
این یه دسته از شعر نو هستش،از دکتر تندر کیا.ولی چون اهل سنت ازش خوششون نیومده بود،سر به نیست کردنش.
این یه نثم هستش و شعر نو ی غیر نیماییه.
+من که خوشم اومد!!!!