همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

امام جمعه صومعه سرا:

آغاز امامت حضرت مهدی ( عج ) امتداد غدیر است

امام جمعه صومعه‌سرا گفت: سالروز آغاز امامت حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) در حقیقت امتداد غدیر و بلکه غدیرخم دیگری است.

 

حجت‌الاسلام اسماعیل صدیقی، امام جمعه صومعه‌سرا در گفت‌وگو با خبرنگار آوای گیلان در صومعه‌سرا اظهار کرد: امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) واسطه فیض الهی از بعد معنوی و معرفتی است که مسئله مهدویت و اعتقاد به امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) در بعد معنوی برای عموم مردم جامعه اسلامی و شیعیان نقش بسیار مهمی دارد.

 

وی با بیان اینکه شناخت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از وظایف ما در شرایط حاضر است، افزود: باید ابعاد زندگی این امام را مورد بررسی دقیق قرار دهیم.

 

امام جمعه صومعه‌سرا با بیان اینکه ما باید نسبت به امام زمان خود شناخت کافی داشته باشیم، گفت: هر میزان شناخت ما نسبت به امام عصرمان بیشتر شود در برابر معرفت و تواضع انسان افزایش می‌یابد.

 

حجت الاسلام صدیقی تصریح کرد: شیعیان و مسلمانان باید همیشه منتظر واقعی امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) باشند و برای تعجیل در فرجش همواره پرداخت صدقه و اقامه نماز را مورد توجه قرار دهند.

 

وی با بیان اینکه سالروز آغاز امامت حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) در حقیقت امتداد غدیر و بلکه غدیرخم دیگری است، خاطرنشان کرد: براساس تعالیم اسلامی یکی از وظایف مهم هر مسلمان، انتظار ظهور حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) است.

 

امام جمعه صومعه‌سرا با بیان اینکه نهم ربیع الاول وحدت بین شیعیان در تمامی نقاط و نواحی زمان و نابودی دشمنان دین است،اظهار کرد: آنچه که در زمان غیبت حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) مهم است عمل به حدیثی است که حضرت علی (علیه السلام) به نقل از پیامبر مکرم اسلام بیان فرمودند: انتظار فرج برترین عبادتهاست.

 

پایان پیام/

 

آثارتاریخی مصادیق عینی ساختار ذهنی وتجلی عینی هستند

شناخت تاریخ از راه شناخت اندیشه انسانی مقدور است.ملاک و معیار قیاس اندیشه های انسان ها را در تمدن و میراثی که خلق کرده اند می توان یافت.آثارتاریخی و اشیای مهم باستانی از راه‌های شناخت اندیشه‌ی انسانی، شناخت مصادیق عینی این ساختار ذهنی هستند. به عبارت دیگر تجلی عینی ذهن انسانی در منظر فرهنگی و به طور خاص در میراث فرهنگی و به طور خاص‌تر، در محوطه‌ها و بناهای تاریخی مشهود است.درسرزمین کهن و باستانی ایران که سابقه تاریخی طولانی دارد واز شمار کهن‌ترین تمدن و غنی‌ترین مرکز فرهنگ و هنر جهان به حساب می رود.این مصادیق عینی  فرراوان یافت می شوند.اقبال محققان مورخان باستان شناسان و حتی غارتگران گنجینه های تاریخی از این سرزمین بواسطه همین آثار و میراث ارزنده و غنی و پرشمار و بی شمار است.علی رغم دارا بودن هزاران هزار اثر تاریخی بناها و تپه‌های تاریخی ، محوطه‌های باستانی و تاریخی تا کنون  تعداد کمی از این آثار در میراث ملی و جهانی ثبت شده‌اند با این حال چه آن گنجینه هایی که ثبت ملی و یا جهانی شده اند و چه آنهایی که به حال خود رها شده اند  به محاق فراموشی سپرده شده و به مصیبت تخریب گرفتار آمده اند.این آثار تاریخی ریشه‌های مستند تاریخ این سرزمین وبخشی از هویت ملت ما و معیار و سنگ محک تلاش مردمان تاریخ ما می باشند.نابودی و تخریب این آثار جز خارج‌کردن نام ایران از فهرست کشورهای صاحب‌نام در تاریخ جهان و زوال اندیشه نسل جدید نتیجه ای به همراه نخواهد داشت.این ویرانی ها محو مصادیق عینی هستند که مردم باید نگران تخریب بناها و از بین رفتن آثار باشند چرا که هربنا و اثر بنای هستی و آثار وجودی آنها محسوب می شود مردم باید توجه داشته باشند آثار تاریخی بخش از زندگی و هویت و اعتبار جهانی آنها است مردم کشورها متوجه اهمیت حفظ و آموزش درباره نگهداری از آثار تاریخی و فر هنگی شده اند و برای آن حساب ویژه ای باز کرده اند.اما حسابی که ما گشوده ایم درهای تخریب بروی آثار و مواریث فرهنگی ما است.اکثر آثار تاریخی کشور ما به دست خود مردم از بین می روند بسیاری از محوطه های تاریخی مورد تخریب جدی قرار گرفته اند تا جایی که بسیاری از بافت های تاریخی به طور کامل از بین رفته اند.صد هاآثار تاریخی پس از شناسایی به علت حفاظت نشدن مورد تهدید جدی قرار گرفته اند این درحالی است که حفاظت از آثار تاریخی بایستی در درجه اول اهمیت قرار گیرد.مطمئنا بسیاری از مردم می دانندآثار باقیمانده از گذشتگان حاصل تجربه گذشتگان بوده، و از این نظر برای آنها هم ارزشمند است، همین آثار زمینه‌های عبرت برای آنها فراهم میآورد. باید سعی کرداز این آثار به نحوی نگهداری و مراقبت شود.میراث فرهنگی در واقع، آیینه جان، اندیشه و معنویت خود مردم است لذا نباید آئینه جان آنها در  معرض بی توجهی و نابودی قرار ‌گیرد.  آگاه‌سازی مردم به میراث‌های ارزشمند و برنامه‌ریزی‌های دقیق فرهنگی، جهت نگهداری  وپاسداری از میراث فرهنگی چه ملی و چه جهانی با مساعدن و همراهی  نهادهای مردمی امکان پذیر است برای نگهداری ازآنها باید تلاش نمود چرا که فردا ملتها برای گفتگو و هم‌اندیشی بیشتر نیازمند شناخت یکدیگر و از این رو تنها میراث فرهنگی و یادمانهای تاریخی هستند  که مهمترین ابزارمحک اندیشه های ملتها و ملیتها در بازارفرهنگ جهانی هستند

 

مهارت خود آگاهی

آیا تا به حال از خود سوال کرده اید که "من کیستم"، "چه ویژگی هایی دارم؟"، " چقدر خودم را دوست دارم؟"، "تا چه اندازه می توانم با سختی های زندگی کنار بیایم؟"، "چقدر نظر دیگران برای من اهمیت دارد؟"و ... اینها همه پرسشهایی هستند که افراد اغلب از خود می پرسند. لازمه  پاسخ به این پرسشها "خودآگاهی" است.

امام  علی (ع) در این زمینه می فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و به کجا خواهد رفت. این پرسش "من کیستم" را تعریف می کند که خود بزرگترین پرسش هستی است. پاسخ به این پرسش و درک مفهوم آن از الزامات زندگی سالم می باشد. آگاهی از خود و خصوصیات اخلاقی و رفتاری خویش به ما کمک می کند بتواند بهتر با دیگران ارتباط برقرار کنیم و روابط عاطفی سالم تری داشته باشد ،همچنین موجب پرورش روابط آنسانها با یکدیگر درمواجهه  با مشکلات و حل مناسب آنها می شود.

به منظور شناخت هر چه بهتر خود و افزایش سطح خودآگاهی تامل بر روی اجزای خوداگاهی ضروری به نظر می رسد. اما از آنجا که شناخت خود و مهارت خودآگاهی طیف وسیعی از مباحث را در بر می گیرد. این بخش فقط به بحث و گفتگو در خصوص برخی از مهم ترین اجزاء آن پرداخته است که عبارتند از :

*شناخت ویژگی ها

شناخت ویژگی های جسمانی که بعضی از آن ها را دوست داریم و برخی دیگر را دوست نداریم، براینمونه  قد بلندی داریم، چشم های درشت، بینی بزرگ و ...هر چقدر این ویژگی ها را عینی تر توصیف کنیم نشان دهنده این است که به خود توجه بیشتری داریم و دیگران هم بر این اساس بهتر ما را می شناسند.

شناخت چهار هیجان غم، شادی،خشم وترس. تجربه همه این احساسات امری طبیعی است اما آنچه مهم است چگونگی بروز آن می باشد. آیا وقتی عصبانی هستیم به خود اجازه می دهیم پرخاشگری کنیم و به دیگران آسیب برسانیم؟ یا خودخوری می کنیم و به خود آسیب می زنیم؟ واقعیت این است که بروز مناسب عصبانیت هنگامی است که نه به خود آسیب زده و نه به دیگری بلکه به شیوه ای مناسب و منطقی آن را بیان داریم.

شناخت ویژگی های رفتاری برای نمونه خانم حسینی هر روز به موقع در محل کارش حاضر می شود، کارهای محوله را به موقع انجام می دهد، در کامپیوترش همه اطلاعات را به طور منظم طبقه بندی کرده است. آقای صنعتی با این که درآمد خوبی دارد اما از اینکه حساب بانکی اش پر از پول باشد لذت می برد. او خیلی کار می کند اما قسمت عمده پول هایش را پس انداز می کند.

به زندگی خود و رفتارهایمان فکر کنیم آیا بر این باوریم که برداشتی که ما از رفتارهای خود داریم همیشه مطابق با همان برداشتی است که دیگران از رفتارهای ما دارند؟

*دیگرآگاهی

همه ما ویژگی هایی داریم که برخی از آنها را دوست داریم و برخی دیگر را دوست نداریم بعضی از ویژگی هایی که دوستشان نداریم را به سختی می شود تغییر داد یا اصلا قابل تغییر نیستند اولین و بهترین گام در مواجهه با چنین ویژگی هایی دیدن و پذیرفتن آنهاست.

ما آدم ها با هم تفاوت هایی داریم و هرکدام از زاویه دید خود به دنیا نگاه می کنیم و به همین دلیل هم از پدیده های مشابه برداشت های متفاوتی داریم. اما اگر بتوانیم از جایگاه خود برای لحظاتی خارج شویم و ببینیم دیگری در کجا قرار گرفته و چگونه به موضوع نگاه می کند آن وقت می توانیم دیگران را بهتر فهمیده و آنها را راحت تر قبول کنیم و از بازی" حق بامنه و تو اشتباه می کنی" دست برداریم چون می پذیریم که هرکسی از دید خودش به موضوع نگاه می کند و دیدگاه ها با یکدیگر متفاوت است.

*شناخت گفتگوهای درونی

روانشناسان معتقدند بین افکار، رفتار واحساسات ارتباط وجود دارد. البته این ارتباط یک ارتباط خطی نیست بلکه یک ارتباط تعاملی است که هر یک بر دیگری تاثیر می گذارد.

                    * افکار *

*احساسات                              *رفتار

معمولا این چرخه با نوع فکر کردن ما شروع می شود و همین موضوع اهمیت افکار را در شکل گیری رفتار و احساسات روشن می کند. به عقیده متخصصان هرگونه نگرش، فکر یا انتظاری که موجب تشدید احساسات و رفتارهای منفی شود "افکار ناکارآمد" نامیده می شود. که ریشه آنها را باید غالب اوقات در این باور ناکارآمد پایه ای جستجو کرد که " همیشه- همه جا- همه افراد- باید صحیح رفتار کنند."

افکار ناکارآمد غالبا اتوماتیک وار و بدون این که ما بخواهیم هجوم آورده و رفتارها و احساسات ما را تحت تاثیر قرار می دهند. توانایی تشخیص و خنثی کردن آنها، مهارتی است که پیامد مثبت آن، کنترل احساسات و رفتار است.

*شناخت پیشرفت ها و تجربیات منفی

منظور از پیشرفت و موفقیت انجام یک سری کارهای معمول زندگی است برای مثال اولین باری که توانستیم از حق خود به شکل محترمانه دفاع کنیم، یا یک شغل خوب پیدا کنیم. شناخت واقعی پیشرفت های خود، آگاه بودن و به

حساب آوردن آنها بر اعتماد به نفس فرد اثری مثبت بر جای گذاشته و به فرد انگیزه حرکت می دهد.

شهامت دیدن ناکامی ها و پذیرش آنها پیش شرط لازم برای حرکت در مسیر خودآگاهی است واقعیت این است که دیدن پیشرفت ها و ناکامی ها به شکلی واقع بینانه به ما کمک می کند که بهتر بتوانیم به شناسایی نقاط قوت و ضعف خود بپردازیم، تجربیات منفی و ناکامی های موجود در زندگی مصداق های عینی و عملیاتی است که به ما نشان می دهد بخش عمده ای از نقاط قوت و ضعف ما در کجا قرار دارد و چگونه عمل می کند.

*شناخت نقاط قوت و ضعف

همه ما توانایی هایی داریم که موجب رشد و پیشرفت ما می شود اما توانایی های انسان محدود است همه ما در برخی موقعیت ها ضعیف عمل می کنیم اشتباه کردن و داشتن نقطه ضعف هایی در هر فرد کاملا عادی و طبیعی است نکته مهم این است که افراد قادر به شناسایی نقاط قوت و ضعف خود باشند و بتوانند آنها را بپذیرند. تجربه نشان داده است کسانی که از دیدن نقاط ضعف خود می ترسند و به دنبال راهی می گردند که هرگز اشتباه نکنند مطمئنا با این طرز فکر مانع رشد و پیشرفت خود می شوند ، چرا که داشتن نقطه ضعف ودیدن اشتباهات ، به خودی خود بد نیست، بلکه تمرین ایستادگی است.

 آنچه اشتباه و داشتن نقطه ضعف را زشت و نکوهیده می کند ماندن در اشتباه و فکر نکردن به دلایل آن است.برخی افراد با دست کم گرفتن خود و بزرگ نمایی ضعف هایشان فرصت تجربه پویایی، تحرک، نشاط، خودباوری و لذت بردن از زندگی را از خود می گیرند و شاید در هر دو گروه باور ناکارآمد بنیادی ای که پشت این دفاع ها و خودکم بینی ها نهفته است این باشد که "همیشه، همه جا، همه افراد باید صحیح رفتار کنند".

*شناخت هویت جمعی یا گروهی

آنچه تا به اینجا در خصوص آن صحبت کردیم معرف هویت فردی ما بود. اما از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و در جمع زندگی می کند علاوه بر هویت فردی، هویت جمعی هم دارد که این هویت محصول عضویت ما در گروه و معرف "مفهوم ما" است.

گروه عبارت است از دو یا چند نفراز افراد که با هدف مشترکی به هم وابسته اند و با تعاملات اجتماعی خود بر یکدیگر اثر می گذارند.

*فشار گروه

واقعیت این است که همه ما تمایل داریم گروه  ما را بپذیرد و طرد شدن از گروه و تنها ماندن احساس ناخوشایندی است و همین تمنای پذیرش گروه موجب می شود ما با گروه همرنگ شده و بعضا رفتارهایی را انجام دهیم که خودمان دوست نداریم. به عبارت دیگر تمنای پذیرش گروه ما را مجبور به انجام رفتارهای ناخواسته  وبرخلاف نظر حقیقی خودمان می کند و در پاره ای امواقع آگاه نیستم که برای بودن در گروه چه رفتارهایی از ما سرمی زند و چگونه داریم به دیگران آسیب می زنیم. اما همیشه فشار گروه منفی نیست و در برخی مواقع موجب رشد و شکوفایی ما می شود از سوی دیگر اینکه گروه چه قدر می تواند بر اعضا خود فشار وارد کند و این که افراد چقدر تحت تاثیر این فشارها قرار می گیرند به عوامل مختلفی بستگی دارد.

نوع شخصیت فرد: افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند بیشتر به فشار گروه تن می دهند.

احساس امنیت فرد: هر چقدر فرد از اعتبار بیشتری در گروه برخوردار باشد بیشتر می تواند مخالفت کند و در نتیجه کمتر تحت تاثیر فشار گروه قرار می گیرد.

تعداد موافقان با یک ایده: در یک گروه هر چه قدر تعداد موافقان با یک ایده بیشتر باشد مخالفان آن عقیده یا رفتاربیشتر تمایل به همرنگی با جمع دارند.

ترکیب گروهی که اعمال فشار می کند :هرچقدر این افراد از تخصص و آگاهی بیشتری برخوردار باشند و هرچقدر اهمیت این افراد برای گروه بیشتر باشد فشاری را هم که ایجاد می کنند بیشتر خواهد بود.

شناخت گروه هایی که عضو آن هستیم و چگونگی احساس تعلق ما به آن

واقعیت این است که هر یک از ما عضو گروه های مختلفی هستیم اما احساس تعلق ما به همه یکسان نیست. به برخی بیشتر احساس تعلق می کنیم و به برخی کمتر. احساس تعلق به عوامل مختلفی بستگی دارد که عبارتند از:

- داشتن هدف مشترک

- داشتن روابط صمیمانه و عمیق

- داشتن احساس مفید بودن و مثمر ثمر بودن

- داشتن این احساس که گروه فرصت رشد و شکوفایی به اعضایش می دهد

*شناخت نقش

هریک از ما در گروه نقش هایی را ایفا می کنیم که به خاطر آن نقش، دیگران از ما انتظاراتی  دارند، اما خود ما هم از نقشی که ایفا می کنیم و رفتارهایی که باید انجام دهیم برداشت هایی داریم. هر چقدر انتظاراتی که دیگران از ما دارند با برداشتی که خود ما از آن نقش داریم همپوشی بیشتری داشته باشد، فشار روانی کمتری تجربه می کنیم اما هرچقدر این همپوشی کمتر باشد فشار بیشتری را احساس خواهیم کرد که به این فشار، فشار روانی ناشی از نقش گفته می شود. بنابراین ،باید به خود و توانایی های خود اعتماد داشته باشیم و خود را باور کنیم و خویشتن حقیقی خود را بیابیم، یعنی فارغ از هر نوع برچسب همچون شهرت، تحصیلات، کسب و کار، ثروت، پست و نژاد و خصوصیات فردی خود را در نظر داشته باشیم.

من و تو آن قدر ارزشمندیم که برای شناخت هیچ گاه دیر و بی فایده نیست....

 

در این شرایط ازدواج نکنید!

 
 
سلام

 

با تشکر از خانم غلامی که این مطلب رو واسم ایمیل کردند

منبع اصلی :سایت خبری تحلیلی جوان امروز http://javantoday.mihanblog.com/post/265

افراد در هنگام انتخاب همسر در شرایطی قرار می گیرند که نمی توانند فکر کنند و درست انتخاب کنند. باورتان نمی شود؟ در اینجا می خواهیم شما را با 10 وضعیت خطرناک برای انتخاب همسر آشنا کنیم. گاهی اوقات زن و شوهرهایی را می بینیم که هیچ تناسبی با هم ندارند، مشکلات زیادی در زندگی مشترک شان دارند و به نظر می رسد از همان اول، ازدواج شان نادرست بوده است. 

در این مواقع با خودمان می گوییم چطور آنها همدیگر را انتخاب کرده اند؟ مگر از همان اول متوجه نبودند که تا این حد با هم اختلاف دارند؟ شاید فکر کنید که آنها در زمان انتخاب، آگاهی و منطق درستی نداشته اند، یا اساسا آدم های عجیب و غریبی هستند که توانسته اند دست به چنین انتخابی بزنند! اما بیشتر مواقع این طور نیست! 


مساله این است که در خیلی از موارد، افراد در هنگام انتخاب همسر در شرایطی قرار می گیرند که نمی توانند فکر کنند و درست انتخاب کنند. باورتان نمی شود؟ در اینجا می خواهیم شما را با 10 وضعیت خطرناک برای انتخاب همسر آشنا کنیم که اگر خود شما هم در چنین شرایطی قرار بگیرید ممکن است ندانسته مرتکب همان اشتباهات آشکار شوید.

1 – زیبایی خیره کننده

شما دختر زیبایی هستید و هم خودتان و هم اطرافیانتان انتظار دارید همسری که انتخاب می کنید به اندازه خودتان زیبا باشد؛ شما پسر خوش تیپ و خوش هیکلی هستید و دوست دارید همسری داشته باشید که از این لحاظ هم سطح خودتان باشد؛ شما به تازگی با فردی آشنا شده اید که بسیار زیباست و واقعا شما را مجذوب خودش کرده است؛ همین جا بایستید: شما به شدت در معرض خطر انتخاب نادرست قرار دارید!

شکی نیست که همه ما زیبایی را دوست داریم و به سمت آن جذب می شویم، اما وقتی نقش زیبایی در انتخاب ما بیشتر از حد معقول باشد، دردسرهایمان هم شروع می شود. بهتر است قبل از اینکه کسی را برای خودتان انتخاب کنید، اولویت هایتان را مشخص کنید: با اینکه زیبایی برایتان اهمیت زیادی دارد، اما چه چیزهایی هست که برایتان از زیبایی اهمیت بیشتری دارد؟ چه معیارهایی را حاضرید فدای زیبایی کنید و از چه معیارهایی به هیچ وجه حاضر نیستید بگذرید؟ آیا اگر این فرد این همه زیبا نبود، بازهم او را انسان خوبی می دانستید.


2 – پرستیژ و موقعیت اجتماعی ویژه

می گویند لازم نیست خانم ها نصف عمرشان را درس بخوانند و زحمت بکشند تا بشوند خانم دکتر، همین که همسر یک دکتر شوند، همه آنها را «خانم دکتر» صدا می زنند!

موقعیت اجتماعی یکی از مواردی است که احتمال خطای ما در انتخاب همسر را به شدت بالا می برد. عناوین و موقعیت های چشمگیر به راحتی می توانند سایر خصوصیات فرد را تحت تاثیر قرار دهد و به عبارتی چشم ما را به روی خیلی چیزها ببندد. در این صورت ما با موقعیت طرف مقابل ازدواج می کنیم، اما با «خود» او زیر یک سقف می رویم – شما در داخل خانه دیگر «خانم دکتر» نخواهید بود!

اگر در چنین شرایطی قرار گرفتید، فرد را بدون شغل و موقعیت خاصش تصور کنید: آیا اگر چنین موقعیتی را نداشت بازهم برایتان انسان قابل قبولی بود؟ غیر از موقعیت خاص، چه ویژگی های دیگری دارد که شما را به خود جذب می کند؟

 


3 – شیفتگی و عشق بی اندازه

مسلما عشق یکی از لازمه های ازدواج است، اما قطعا برای ازدواج کافی نیست. اگر فقط از روی عشق ازدواج می کنید، منتظر باشید که روزی فقط به خاطر نفرت از هم جدا شوید!

یکی از خطرناک ترین شرایط انتخاب همسر زمانی برای شما پیش می آید که «عاشق» می شوید. در این حالت شما آن قدر تحت تاثیر هیجانات و احساسات هستید که نمی توانید درست ببینید و درست تصمیم بگیرید. قبول این مساله برای کسانی که در اوج عشق هستند بسیار سخت است. مغز در حالت هیجان زدگی نمی تواند به طور طبیعی فعالیت کند. بنابراین ما به جز خوبی چیزی نمی بینیم. 

اگر نخواهیم از اصطلاح «عشق کور» در این مورد استفاده کنیم، می توانیم بگوییم مغز عاشق، همه چیز را از پشت عینک عشق می بیند و از پشت این عینک هم همه چیز بهتر از آنچه که هست دیده می شود مگر بد است؟ نه. فقط مشکل اینجاست که ما نمی توانیم همیشه با این عینک به دنیا نگاه کنیم چه بخواهیم چه نخواهیم این شیفتگی و این هیجانات دیر یا زود فروکش می کند.

اگر عاشق هستید، بهتر است مدتی صبر کنید و از رابطه فاصله بگیرید تا این تب در شما فروکش کند و بتوانید با دخالت بیشتر عقل، درمورد زندگی آینده تان تصمیم گیری کنید.


4 – احساس تنهایی شدید

تنهایی های دوران مجردی گاهی برایمان تحمل ناپذیر می شود. وقتی دوستان متاهل دور هم جمع می شوند اما ما به دلیل مجرد بودن نمی توانیم در جمع شان باشیم. وقتی با جمعی از بچه های فامیل به مسافرت می رویم و همه با همسرشان هستند به جز ما. وقتی همکارانمان آخر وقت در حالی به خانه شان برمی گردند که همسرشان با یک غذای گرم در انتظارشان است اما ما به خانه ای می رویم که در و دیوار منتظرمان است و...، ته دلمان به این فکر می کنیم که چرا من باید این قدر تنها باشم؟ و درست همین جاست که زنگ های خطر به صدا درمی آید.

تنهایی مفرط ساده تر از آنچه فکرش را بکنید می تواند شما را در معرض انتخاب اشتباه قرار دهد. وقتی در تنهایی به حال خودتان تاسف می خورید، کسی پیدایش می شود که می تواند شما را از دست این غول تنهایی و این همه غم و غصه نجات دهد و ادامه داستان!

افراد تنها به راحتی می توانند تنهایی شان را با دوستان و آشنایان تا حدی برطرف کنند و به فکر حل این مساله از طریق ازدواج نباشند. بعد از اینکه از عمق تنهایی ما کاسته شد، می توانیم تصمیمات بهتری برای خودمان بگیریم.



5 – عجله

«برای من دیگر دارد خیلی دیر می شود.» آیا چنین ندایی را از دوستان می شنوید؟

شما آخرین فرزند خانه هستید که مجرد مانده، تنها پسر مجرد فامیل در طیف سنی خودتان هستید، همه دوستانتان ازدواج کرده اند. چشم مادربزرگ و پدربزرگتان به شماست که نوه شان را ببینند. شما خواهر بزرگ تر هستید و ازدواج خواهر کوچکترتان در گرو ازدواج شماست و آخرین آرزوی مادر و پدرتان برای خوشبختی شما این است که شما را در لباس دامادی / عروسی ببینند. یا اصلا سن شما بالا رفته و احساس می کنید برای ازدواجتان دیر شده است. هیچ کدام از این موارد مشکل خاصی به شمار نمی رود؛ به شرطی که شما را وادار به انتخاب عجولانه و نسنجیده نکند.

در هر انتخابی، وقتی ما در شرایط اضطرار و عجله قرار می گیریم، امکان اشتباه کردنمان چندین برابر می شود و زمانی که این انتخاب به بزرگی انتخاب شریک زندگی باشد، حساسیت آن هم چندین برابر می شود. پس ارزشش را دارد که با این فکر مبارزه کنید. یک راه حل ساده: به همه کسانی که احساس می کنید از سوی آنها تحت فشار هستید – ازجمله ندای درون خودتان – بگویید که اصلا قصد ازدواج ندارید!


6 – سن پایین

شاید خیلی ها طرفدار ازدواج در سن پایین باشند، اما شما اگر فکر می کنید هنوز به سن مناسب ازدواج نرسیده اید، هرگز تن به ازدواج ندهید.

این که دقیقا چه سنی برای ازدواج مناسب است را نمی شود تعیین کرد، این مساله در فرهنگ ها و در افراد مختلف تفاوت زیادی دارد. اما اکثر روان شناسان امروزی معتقدند به طور کلی در جامعه شهری فعلی سنین زیر 20 سال می تواند برای ازدواج پرخطر باشد. ازدواج سالم نیاز به بلوغ های چندگانه دارد که بسیاری از آنها در سنین پایین حاصل نمی شود. بسیاری از افراد در سنین آغاز جوانی هنوز نمی دانند که از زندگی چه می خواهند و در سال های بعد اولویت هایشان تغییرات زیادی پیدا می کند. ضمن اینکه در این سنین معمولا احساسات ما بر عقلمان چیره است.

درصورتی که سن زیادی ندارید اما در موقعیت ازدواج قرار گرفته اید، مشخص کردن برنامه و خواسته های آینده زندگیتان می تواند کمکتان کند: ایا این ازدواج چیزی است که شما را مطابق اهدافتان پیش ببرد؟ آیا اصلا به جایی رسیده اید که بتوانید هدفی کلی برای خود برگزیده و تصویری از آینده تان ترسیم کنید؟

 


7 – شناخت ناقص

دو سال است که با کسی قرار ازدواج گذاشته اید و به قصد شناخت برای ازدواج با هم در ارتباط بوده اید، اما این ارتباط شما محدود به کافی شاپ رفتن آخر هر هفته همراه دوستان یا ارتباط تلفنی بوده است. بگذارید خیالتان را راحت کنم: اگر 20 سال هم آخر هفته ها با این فرد بیرون بروید،هر روز ساعت ها با او تلفنی صحبت کنید، بازهم شناخت شما نسبت به او کاملا ناقص است! وقتی با یک نفر ازدواج می کنیم، درواقع با کل وجود او و با همه ابعاد زندگی اش، خانواده اش، گذشته اش، آینده اش، افکار و اخلاقش و همچنین با جسم او ازدواج کرده ایم؛ در مثال بالا شما فقط بُعد «کافی شاپ» یا به عبارتی بُعد «تفریحی» فرد را شناخته اید، یا با شخصیت مجازی او (که معمولا بسیار متفاوت از شخصیت حقیقی است) آشنا شده اید و این هرگز شناخت کافی برای یک ازدواج خوب به حساب نمی آید. 

احتمال شکست در ازدواجی که براساس شناخت کافی صورت نگیرد بسیار بالاست. ما زمانی می توانیم به شناخت کامل تر برسیم که با همه ابعاد وجودی فرد و در شرایط و موقعیت های مختلف رو به رو شده باشیم.









8 – بحران روحی

در رابطه ای شکست خورده اید، هنوز یک ماه از اتمام رابطه قبلی تان نگذشته، هنوز زخم هایی که از ارتباط ناموفق قبلی خورده اید خوب نشده و هنوز غم و غصه دارید و به حال و هوای عادی زندگی تان برنگشته اید: حال شما و نیاز شما به یک همدم را درک می کنم، اما الان اصلا فرصت مناسبی برای تصمیم گیری در مورد ازدواج نیست.

بحران روحی به هر علتی ممکن است ایجاد شود: ممکن است به تازگی عزیزی را از دست داده باشید، از کار اخراج شده باشید، بیمار باشید، پدر و مادرتان از هم جدا شده باشند یا هر مساله دیگری که باعث ناراحتی شما شده باشد. در حالت بحران، ذهن ما فعالیت طبیعی ندارد و امکان اشتباه در این وضعیت بالاست. ممکن است کسی که الان به نظرمان همسر مناسبی می آید، بعد از عبور از بحران، دیگر چندان مناسب به نظر نرسد و خودمان هم ندانیم چه شد که حاضر شدیم با چنین فردی ازدواج کنیم. این نوع ازدواج ها دقیقا مصداق «از چاله به چاه افتادن» است.




9 – سرخوشی و هیجان

در عروسی دخترخاله تان که خیلی به شما خوش گذشته با کسی آشنا شده یاد که انگار دقیقا همان کسی است که همیشه در رویاهایتان به دنبالش بودید. احساس بسیار خوبی نسبت به او دارید و وقتی به او فکر می کنید شادی وصف ناپذیری را در خود احساس می کنید. احساس خوبی است! اما اگر هنوز رابطه تان جدی نشده، دست نگه دارید. چون دقیقا در لبه پرتگاه انتخاب غلط قرار گرفته اید!

هیجانات مثبت، درست مثل هیجانات منفی، ما را در معرض انتخاب غلط قرار می دهد. اسم این حالت را «جوزدگی» می گذارم. در بعضی شرایط ما کاملا «جو زده» می شویم و کارهایی می کنیم که شاید در حالت عادی به آن فکر هم نکنیم. وقتی در میهمانی به ما خوش می گذرد، عملکرد مغز ما متفاوت از حالت عادی است و در واقع فیلترهایی که ما برای انتخاب شخص مناسب برای خود داریم تا حد زیادی از کار می افتد. اشتباه بزرگی است که بخواهیم به انتخاب ذهنمان در چنین حالتی اعتماد کنیم.

در این وضعیت بهتر است مدتی صبر کنیم تا مغز به حالت عادی برگردد و مجددا درمورد این شخص فکر کنیم. در اکثر موارد انتخاب های هیجانی بعد از مدتی از چشم مان می افتند.

 



10 – چشم و هم چشمی

 

متاسفانه چشم و هم چشمی نیز چشم ما را به روی بسیاری از واقعیات می بندد و امکان درست دیدن را از ما می گیرد. اگر احساس می کنید در شرایطی هستید که میل به کم کردن روی اطرافیان از طریق ازدواجتان دارید، بهتر است دست از هر اقدامی در زمینه ازدواج بردارید.

از کجا می فهمیم که تصمیم گیری ما از روی چشم و هم چشمی است؟ از اینجا که مدام در حال مقایسه کردن مورد خودتان با مورد ازدواج کسی هستید که حسادت شما را برانگیخته و این خیال رهایتان نمی کند که ازدواج شما با این شخص چطور می تواند حال او را بگیرد و دل شما را خنک کند!

چشم و هم چشمی به طور خاص درمورد افرادی دیده می شود که از همسر خود جدا شده اند و همسر آنها مجددا ازدواج کرده است. در چنین شرایطی میل شدید به جبران کردن و کم نیاوردن در ما پدید می آید که ضریب خطا در انتخاب را تا حد زیادی بالا می برد. توصیه می شود برای این جبران و رو کم کنی، راه های دیگری به جز ازدواج را درپیش بگیرید!
 
 

توکل واقعی به خدا چگونه است؟

توکل واقعی به خدا چگونه است؟

 

در حدیثی از پیامبر (ص) ایشان حقیقت توکل را از زبان جبرئیل بیان می کنند:

«جبرئیل گفت توکل این است که بدانى مخلوق زیان و سودى نمى‏رساند و چیزى نمى‏دهد و چیزى نمى‏گیرد.»[۱]

 

انسان مومن، زندگی را صحنه آزمایش و ابتلایی می داند که هر مصیبتی نیز که به او می رسد، صرفا امتحانی است که از پیش تعیین شده است:

«ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها؛[حدید/۲۲] هیچ مصیبتى به مال یا به جانتان نرسد مگر پیش از آنکه بیافرینیمش، در کتابى نوشته شده است.»

پس در مقابل مصیبت ها، به جای جزع و فزع، به واکنشی معقول می پردازد. چه برسد به اینکه قبل از رخ دادن اتفاق ناگواری بخواهد، جزع و فزع بکند و آرامش خود را به مخاطره بیندازد!

از سویی نیز انسان مومن، دلش متوجه سرپرستی خدای متعال است. سرپرستی که در علم، قدرت و خیرخواهی، بی همتا است:

«اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ؛[آل عمران/۶۸] خدا یاور مؤمنان است.»

و کسی که به چنین سرپرستی روی آورده، جایی برای استرس و اضطراب باقی نگذاشته است. و دلش متوجه غم و اندوه نمی شود. و توکل نیز چیزی جز دل بستن به همین سرپرست عالی نیست که برای انسان در تمام امور کافی است:

«أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؛[زمر/۳۶] آیا خدا براى نگهدارى بنده‏اش کافى نیست؟»

 

نقطه مقابل توکل بر خدا، تکیه کردن بر غیر اوست؛ که با توحید منافات دارد و نشانه این است که شخص متوجه علت واقعی پدیده ها نیست. و نگاهش محدود بوده و نتوانسته عمق مسائل را در یابد.

برای تحقق توکل واقعی باید معرفت و شناخت و ایمان خود را به خداوند و علم و قدرت و رحمت او بیشتر نماییم و با اعمال نیک و شایسته ریشه درخت ایمان را عمیق و استوار نماییم و با چنین معرفت و ایمانی واگذاری کار به خدا و انتخاب او به وکالت در امور مختلف کار چندان سختی نخواهد بود و مشکل اصلی همان مسأله عدم شناخت درست و عمیق و نبود ایمان سرشار و نقش آفرین است.

انسان در زندگی روزمره وقتی از درایت و آگاهی و نیز امانت داری و توانایی و دلسوزی کسی آگاه باشد، به راحتی و بدون دغدغه خاطر او را وکیل خود می سازد و کارهایش را بدون نگرانی و اضطراب به او می سپارد. حال اگر با خداوند خوب آشنا گردد و از قدرت بی زوال و علم مطلق او آگاه گردد و بداند هیچ موجودی در عالم هستی برای انسان دلسوزتر از او نمی باشد و او جز خیر بنده اش را نمی خواهد، آیا چنین خدایی آن قدر شایستگی ندارد که انسان کارهایش و امور زندگی اش را به او بسپارد و آیا با چنین باور و اعتقادی اصلا جایی برای نگرانی و اضطراب و دلهره در زندگی انسان وجود دارد؟ اگر دلهره و اضطرابی هست ناشی از عدم شناخت و عدم ایمان درست به خداوند است.

 

بندگان مؤمن خداوند، چنان افق فکرشان بلند است که از تکیه بر مخلوقات ضعیف ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند ابا دارند. آنها آب را از سرچشمه می گیرند و هر چه می خواهند و می طلبند از اقیانوس بی کران عالم هستی یعنی از ذات پاک پروردگار می طلبند. البته مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و به گوشه انزوا بخزد و بگوید تکیه گاه من خداست، بلکه مفهوم آن این است که با ارده ای قوی و بدون خلل، به پیش می رود و در انجام کارها، دچار اضطراب و دو دلی نمی شود.

 

علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: «دست یافتن به هدف و مقصد در این عالم (که عالم ماده است) احتیاج به اسبابى طبیعى و اسبابى روحى دارد، و چنان نیست که اسباب طبیعى تمام تاثیر را داشته باشد، پس اگر انسان بخواهد وارد در امرى شود که بسیار مورد اهتمام او است، و همه اسباب طبیعى آن را که آن امر نیازمند به آن اسباب است فراهم کند، و با این حال به هدف خود نرسد، قطعا اسباب روحى و معنوى (که گفتیم دخالت دارند) تمام نبوده، و همین تمام نبودن آن اسباب نگذاشته است که وى به هدف خود برسد، مثلا اراده‏اش سست بوده، یا مى‏ترسیده یا اندوه و غم مانعش شده یا شدت عمل و یا حرص و یا سفاهت به خرج داده یا سوء ظن داشته و یا چیز دیگرى از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و یا چیز دیگرى از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و این گونه امور بسیار مهم و عمومى است و اگر همین انسان در هنگام ورود در آن امر به خدا توکل کند در حقیقت به سببى متصل شده که شکست‏ناپذیر است، سببى است فوق هر سبب دیگر، و در نتیجه تمسک به چنین سببى، اراده‏اش نیز قوى مى‏شود، دیگر هیچ یک از اسباب ناسازگار روحى، بر اراده او غالب نمى‏آید و همین است موفقیت و سعادت.»[۲]

 

[۱]. بحار الأنوار، ج‏۶۶، ص: ۳۷۳.

[۲]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۴، ص: ۱۰۱.

 

منبع : شهر سوال