زلف پریشانم را شستم و باآهنگ لالایی باد چشمانم را آرام بستم
گروه نوازندگی باد پشت سر پاییز راه افتاد وناگاه آن چند پر باقیمانده روی سرم را هم کندو مرا لخت مادر زاد در صحرای زمستان رها کرد ولی ناراحت نبودم چون همه خوابیده بودند و زشتی افتادن پیراهن مرا کسی نمیدید و انسانها هم که عشق و حس سرشا نمی شود یادم نمی رود روزی که سرم به تنم می ارزید وسایه ام روی سرشان بود هم با چوب توی صورتم می زدند تا مجبور شوم دارایی هایم را رها کنم و این گروه جلاد هم تن مردگان ما را می سوزانند و با آن ....
روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه میکند.
روایت نو٬به نقل از وبلاگ آسمان تب دار نوشت:
ریشه های نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقه اش نماد بند ناف است. که انسان را به اصلش پیوند می دهد و گلش پرتو خورشید را تداعی می کند. نیلوفر نماد انسان فوق العاده یا تولد الهی ازاد بر این سازه ها استفاده می کنند و همین مسئله نیز عمران سازه ها را افزایش می دهد.
ادامه ی داستان در هفته ی بعد......
گردآورنده:خانم رفعت نوروزی
هوا سنگین بود ،نفسهایم به سختی بالا می اومد
دل آسمان هم مانند دل من گرفته بود
کاش بغض اسمان بترکد تا مثل بغض من آزارش ندهد
دلش پر بود داشت میگریید ،انگار از همه گلایه داشت میخواست خودرا خالی کند
خوش به حال آسمان خود را چه راحت خالی میکند
چه راحت میگرید و چه راحت آرام میشود
کاش چشمانم اسمانی بود ....