رمان:عشق به سبک من
نوشته:رها
فصل : 6
........................................................................................
شکوفه در حالیکه میخندید:خب دیگه مینا جون با اجازتون دو تا اتاق این جوونا رو یکی کنیم .....
_هرجور صلاح میدونی شکوفه جان
چه زدوم با هم عیاق شدن ... مینا جون و شکوفه جون ..... دوستی مادر زن و مادر شوهر چه شود؟
شکوفه جون انگار دست بردار نبود این دفعه نوبت بابا بود که ازش اجازه بگیره :اقای کامیاب اجازه میفرمایید؟
سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترا،
گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم...
.
.
.
بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش
که صدا آب هویج داد عقدشم نکرد . . .
مادرشوهر و خواهرشوهرشم گیساشو کندن
چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود . . .
و اما بابای عروس با کمربند افتاد به جونش
تا جایی که جا داشت زد سیاه و کبودش کرد . . .
الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش !
باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون !
عشقشم الان دوتا بچه داره و زنشم خعلی دوس داره !!
.
.
رفتم دکتر میگم سِک سِکم بند نمی یاد
یه دخدر بدون آرایش نشونم داد از ترس سِک سِکم بند اومد
اما الان از ترس خابم نمیبره
.
.
.
.
.
مامان اجازه هست ابروهامو بردارم؟…………….نه
مامان اجازه هست موهامو زیتونی کنم؟……….نه
مامان اجازه هست تونیک صورتی بپوشم؟…….نه
ماماااااااااان یعنی چی که همش میگی نه…من۱۸ سالم شده هااااااا
مامان : اااااااااه جمشید خفه میشی یا بیام خفت کنم؟؟؟
.
.
.
.
.
خونمون مهمون اومد
وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نود بود
وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،
اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه
نگرانم کم کم محو بشه !
.
.
.
.
.
“داداشی” چیست ؟
همون مخاطب خاصه ،
فقط رو نیمکت ذخیره نشسته تا نوبتش بشه !
.