همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

بیک‌زاده درخواست جدایی نداده/ اجازه بدهید وضعیت صادقی را بررسی کنیم

مدیرعامل باشگاه استقلال گفت: تا الان درخواستی از هاشم بیک‌زاده برای جدایی به دست ما نرسیده است.

به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز، بهرام افشارزاده در مراسم چهلمین روز درگذشت غلامحسین مظلومی گفت: مظلومی اسطوره فراموش نشدنی فوتبال ایران است که خیلی زود از جمع ما رفت، او خدمات ارزنده‌ای در این فوتبال انجام داد و هیچگاه از یاد اهالی فوتبال نمی‌رود. این ضایعه بزرگ را به خانواده و فرزندان آن مرحوم تسلیت می‌گویم.

وی در مورد اینکه بر سر مزار ناصر حجازی هم حاضر شد، خاطرنشان کرد: وظیفه داشتم این کار را انجام دهم قطعه نام‌آورانی که هم اکنون می‌بینید خودم بانی‌اش بودم و خیلی خوب است وقتی در این مکان حضور پیدا می‌کنیم می‌توانیم بر سر مزار عزیزان از دست رفته حاضر شویم.

وی در مورد اینکه گفته بود روز پنج‌شنبه نقل و انتقالات مشخص می‌شود، تصریح کرد: اجازه بدهید به باشگاه بروم و همه چیز مشخص خواهد شد.

افشارزاده در پاسخ به سوال فارس در رابطه با اینکه امیر قلعه‌نویی اعلام کرده امیرحسین صادقی بهتر است فضای جدیدی را تجربه کند، گفت: اجازه بدهید صحبت‌های لازم را انجام دهیم و حرفی نزنیم که بخواهیم بعداً آن را تصحیح کنیم، اگر صبر کنید همه چیز مشخص می‌شود.

مدیرعامل باشگاه استقلال در مورد اینکه هاشم بیک‌زاده درخواست جدایی کرده است، خاطرنشان کرد: درخواستی تا به حال از این بازیکن در این رابطه دریافت نکرده‌ام.

عشق به سبک من فصل 6

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان:عشق به سبک من

نوشته:رها

فصل : 6

........................................................................................

 

شکوفه در حالیکه میخندید:خب دیگه مینا جون با اجازتون دو تا اتاق این جوونا رو یکی کنیم .....

_هرجور صلاح میدونی شکوفه جان

چه زدوم با هم عیاق شدن ... مینا جون و شکوفه جون ..... دوستی مادر زن و مادر شوهر چه شود؟

شکوفه جون انگار دست بردار نبود این دفعه نوبت بابا بود که ازش اجازه بگیره :اقای کامیاب اجازه میفرمایید؟

 

 

 

ــــعشق .)

عکس و تصویر پسر :عصبانی میشی خیلی خوشگل میشی... دختر :من که الان عصبانی نیستم.!! پسر :منم همینو ...

 

سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترا،

گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم...

.

.

.

بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش

که صدا آب هویج داد عقدشم نکرد . . .

مادرشوهر و خواهرشوهرشم گیساشو کندن

چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود . . .

و اما بابای عروس با کمربند افتاد به جونش

تا جایی که جا داشت زد سیاه و کبودش کرد . . .

الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش !

باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون !

عشقشم الان دوتا بچه داره و زنشم خعلی دوس داره !!

 

 

 

اس ام اس ضد دختر و ضد پسر

اس ام اس/پیامک/ضد دختر/ضد پسر/مطالب ضد دختر و پسر

 

.

.

رفتم دکتر میگم سِک سِکم بند نمی یاد
یه دخدر بدون آرایش نشونم داد ‫ از ترس سِک سِکم بند اومد ‫
اما الان از ترس خابم نمیبره :(
.
.
.
.
.

مامان اجازه هست ابروهامو بردارم؟…………….نه
مامان اجازه هست موهامو زیتونی کنم؟……….نه
مامان اجازه هست تونیک صورتی بپوشم؟…….نه
ماماااااااااان یعنی چی که همش میگی نه…من۱۸ سالم شده هااااااا

مامان : اااااااااه جمشید خفه میشی یا بیام خفت کنم؟؟؟
.
.
.
.
.
خونمون مهمون اومد
وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نود بود
وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،
اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه
نگرانم کم کم محو بشه ! :|
.
.
.
.
.

“داداشی” چیست ؟
همون مخاطب خاصه ،

فقط رو نیمکت ذخیره نشسته تا نوبتش بشه !
.

پیش داوری

 
پیش داوری
 
 هنوز ۴۰دقیقه به پروازش مانده بود.مرد جوان به سمت فروشگاه کوچک فرودگاه رفت و یک مجله و یک بسته بیسکویت خرید تا خودش را سرگرم کند.در گوشه ای از سالن شلوغ فرودگاه نشست و شروع به خواندن مجله کردچیزی نگذشته بود که متوجه شدپیرمردی که کنارش روی صندلی نشست بدون اجازه او بسته بیسکویت را باز کرد و یک دانه از آن ها را خورد!مرد جوان از این حرکت پیرمرد سخت ناراحت شداما چیزی نگفت و فقط یک بیسکویت از داخل جعبه برداشت و خورد.پیرمرد نیز سومین بیسکویت را برداشت!لبخندهای پیرمرد او را بیشتر عصبانی می کرد،مرد جوان در حالی که در دلش به پیرمرد بد و بیراه می گفت بیسکویت دیگری برداشت و خورد...
پیرمرد آخرین بیسکویت را هم برداشت و نیمی از آن را خورد و نیمی دیگر را به پسر جوان تعارف کرد،اما مرد جوان دست پیرمرد را پس زد،زیر لب غرولندی کرد و وسایلش را برداشت تا سوار هواپیما شود. روی صندلی هواپیما نشست ولی هنوز به بی ادبی و پررویی پیرمرد فکر می کرد،مجله را داخل کیفش گذاشت و سعی کرد دیگر به این قضیه فکر نکنداما در کمال تعجب دید یک بسته بیسکویت داخل کیفش قرار دارد.در واقع در تمام مدت او بوده است که از بیسکویت های پیرمرد خورده بدون هیچ اجازه ای! او بار دیگر اسیر پیش داوری هایش شده بود،اما این بار فرصتی برای عذرخواهی نداشت.شما چقدر پیش داوری می کنید؟!