فصل دوم :
صبح زود با صدای خروس خون چشماشو باز کرد. دیشب همونجوری که سرش روی رختخواب تا شده بود خوابش برده بود. از اتاق بیرون اومد به گوشه حیاط رفت و از چاهی که زیر درخت های گردو و نارنج بود آب بیرون کشید و دست و صورتشو شست و وضو گرفت . وقتی به پیش خونه اومد مادرشو رو سجاده نماز در حال دعا دید. آروم به کنارش رفت و بوسه ای به سرش زد و بعد چادر و جانمازشو برداشت و مشغول نماز خوندن شد.
بعد از نماز و خوردن ناشتایی با شیر و پنیر محلی که مادرش درست می کرد هر دو راهی زمین زراعی حاج رضا کدخدای ده شدند.هر سال زنها و دخترهای ده روی زمین های کدخدا کار می کردند و کدخدا از محصولش چند تا کیسه برنج هم به اونها می داد. اونهایی هم که زمین داشتند سر زمین های خودشون کار می کردند.. شوکا و مادرش هم به کنار بقیه رفتند و آستین و پاچه های شلوارشونو بالا زدند و وارد شالیزار شدند.
باز هم زنها و دختران با دیدن شوکا نگاه های زیر چشمی و تک و توک پچ پچ هاشون شروع شد. از وقتی که این رفتارهای مردم شروع شده بود شوکا خیلی کمتر برای کار به سر زمین میومد و بیشتر وقتشو به قالی بافی میداد.
ظهر شده بود و اکثر زنها و دختران برای خوردن غذا و استراحت اطراف زمین متفرق شده بودند. مادر ساعتی قبل به دلیل پادرد به خانه بازگشته بود و شوکا تنها شده بود.آروم و با احتیاط از شالیزار بیرون اومد و به طرف رودخونه رفت . اول دستها و پاهاشو شست و بعد از پوشیدن دمپایی های قرمزش شروع به تکوندن لباس هاش کرد . یه جایی بین درختها رو پیدا کرد. زیر اندازشو پهن کرد و چادر و جانمازشو بیرون آورد و شروع به خوندن نماز کرد. بعد بقچه کوچک نان و پنیر و سبزی که مادر براش گذاشته بود رو باز کرد و همین که خواست اولین لقمه رو توی دهان بذاره صدای فریادهای شاد سعید پسر یکی از زنهای ده رو شنید ، وقتی سرشو بالا کرد اونو از بین درختها دید که با عجله به طرف زنهایی که طرف دیگه زمین نشسته بودند رفت. سپس با صدای بلند فریاد زد :آقا احمد برگشته ... آقا احمد از تهران برگشته...!
آرزو خواهر احمد که همراه بقیه برای کار اومده بود از جاش بلند شد و شروع کرد به شادمانی. شوکا با شنیدن این خبر لقمه نان و پنیرش از دستش رها شد و با عجله زیر انداز و بقچشو جمع کرد به طرف ده دوید. اونقدر دویده بود که به نفس نفس افتاده بود. پیچ آخرین کوچه رو هم رد کرد تا اینکه چشمش از دور به در سفید رنگ خانه مشهدی حسین افتاد.و ماشین سیاه و بزرگی رو جلوی در خونه دید که حتی اسمشم نمی دونست .
در همین حال هر دو در جلوی ماشین باز شد و سپس اندام بلند و زیبای احمد که از طرف راننده پایین اومد با اون کت و شلوار مشکی براق شیک جلوی چشمای شوکا ظاهر شد. قلب شوکا شروع کرد به تپیدن ، می خواست با تمام قوا به طرف معبودش بدوه و نامش رو از عمق جانش فریاد بزنه اما همین که لبهاشو از هم باز کرد چشمش به زن جوان و زیبایی افتاد که از در دیگه ماشین بیرون اومد. ناگهان سر جاش خشکش زد و سخن تو دهانش خشکید. با چشمهای متحیر به زن شیک پوشی که لباسهاش نشون از شهری بودنش می داد خیره شد.
احمد با لب خندون به طرف زن رفت و دستشو دور شونه های اون حلقه کرد ، چیزی در گوشش گفت که باعث شد صدای قه قهه زن به هوا بلند بشه و بعد اونو به طرف در سفید خانه مشهدی حسین کشید و با دست به در نواخت. چند لحظه بعد در باز شد و قامت مشهدی حسین نمودار شد که با دیدن احمد با شادی دست هاشو باز کرد و اونو در آغوش کشید سپس به زن جوانی که در کنارش بود نگاه کرد و از جلوی در کنار رفت و اونهارو به داخل دعوت کرد. همین موقع آرزو از راه رسید و با شادی به داخل حیاط دوید و در پشت اون بسته شد.
پاهای شوکا از دیدن این صحنه شل شد ، به سختی خودشو به دیوار رسوند و بهش تکیه زد. اون فقط چند متر با احمد فاصله داشت ، اما احمد حتی متوجه حضور اونهم نشد،احمدی که ادعا می کرد از ده فرسخی بوی عطر یاس هایی که شوکا همیشه تو لباسش میذاشت رو حس می کنه ، حالا از چند متری بدون اینکه اونو ببینه همراه یک زن دیگه از جلوی چشم هاش عبور کرد.
بغض تو گلوی شوکا پیچید . بقچه و زیراندازش از دستش رها شد و به زمین افتاد و اون آروم آروم سر خورد و روی زمین نشست. هنوز چند ثانیه نگذشته بود که از دور چند زن و مرد روستا رو دید که به طرف خونه مشهدی حسین می اومدند.
اونها نباید شوکا رو اینجا اونم با این حال و روز می دیدند ،بلافاصله از جاش بلند شد و وسایلش رو برداشت و با عجله تو خم کوچه پیچید به سمت خونه دوید . بغض راه نفسشو بند آورده بود و نمی تونست نفس بکشه ، اما جلوی ریزش اشکاشو گرفت تا اینکه به در خونه رسید. چند بار به در کوبید تا اینکه مادر هراسون در رو باز کرد و با چهره برافروخته دخترش مواجه شد. با ترس و لرز از جلوی در کنار رفت و شوکا بدون معطلی به سمت اطاقش دوید و در رو پشت خودش بست. و چند ثانیه بعد صدای زجه های دردمندش به گوش رسید.
مادر وقتی برای خرید نمک به تنها مغازه بقالی ده رفته بود ،ماشین سیاه احمد به همراه زن جوانی که کنارش نشسته بود رو دیده بود و می دونست که دیر و یا زود این خبر به گوش شوکا هم می رسه. بله با اینکه شوکا هیچ وقت از عشقش با مادر حرفی نزد اما مادر راز سر به مهر قلب دخترش رو خوب می دونست و تو تمام این سالها دل نگرون همچین روزی بود.
اشک گوشه چشمش رو با لبه روسریش پاک کرد و با دستها و پاهای لرزون به طرف ایوون رفت. مثل هر وقت دیگه ای که دلش گرفته بود پشت دار قالی نشست و شروع به بافتن کرد و همزمان لالایی حزن انگیزی رو با زبان شمالی زیر لب زمزمه کرد.
لالایی به یاد پسر بزرگش که ده سال از شوکا بزرگتر بود تو جنگ شهید شده بود ، دو فرزند دیگرش که در کودکی به خاطر بیماری آبله از دنیا رفته بودند و شوهرش که به خاطر افتادن از درخت گردو یک پاش از حرکت افتاده بود ،دوسال پیش از دنیا رفته بود. حالا فقط او مونده بود و دختر عزیزتر از جونش. برای حفظ غرور و آبروی خودش و دخترش هر کاری می کرد تا دستشون جلوی کسی دراز نشه.
مدیرعامل شرکت بازرگانی دولتی ایران:
نانوایی های آزاد پز محک کیفی سازی نان کشورهستند
یکی از مولفه های مهم و مورد نظر دولت از اجرای مصوبه افزایش30 درصدی قیمت نان، بحث کیفیت بخشیدن به نانهای تولیدی کشور است که از طریق آزاد پز شدن 20 درصد نانوایهای موجود عملیاتی شده است.
دکتر علی قنبری با بیان مطلب بالا، گفت: مبحث آزاد پزی 20 درصد نانوایان از موارد مهم در اجرای مصوبه اخیر دولت بود که متاسفانه از دید رسانه های خبری و تحلیل گران حوزه آرد و نان مغفول ماند و کمتر به آن پرداخته شد، در صورتی که این بخش از مصوبه، پایش کیفی تولید نان را هدف قرار داده است.
مدیر عامل شرکت بازرگانی دولتی ایران با اشاره به اینکه آزاد پزی، رقابت در تولید نان را بین نانوایان نهادینه خواهد کرد، افزود: با توجه به اینکه قیمت نانهای که توسط نانوایان آزاد پز تولید می شود، به دلیل عدم برخورداری از یارانه دولتی، بیشتر و بالاتر از قیمت سایر نانهای تولیدی است، بنابراین آزادپزان ناگریز به رعایت سایر مولفه های رقابت که مهمترین آنها کیفیت بالای محصول می باشد، هستند...............
اعتماد" واژه ای است که خیلی از محققان معتقدند یکی از مهم ترین پایه های یک ارتباط زناشویی سالم است اما همه ما می دانیم که چقدر داشتن این احساس و نگهداری آن مشکل است. این تست که توسط روان شناسان واترلو در کانادا طراحی شده میزان اعتماد شما به همسرتان را نشان می دهد. فقط سعی کنید به سوالات 15گانه زیر صادقانه پاسخ داده و آنها را یادداشت کنید تا جواب درست تری بیابید.
1. با وجود اینکه نمی دانم عکس العمل همسرم در مورد هر موضوعی چیست با احساس راحتی کامل همه چیز را برایش بازگو می کنم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
2. مطمئن هستم که همسرم نیازها و اولویت های من را در ذهنش مدنظر قرار می دهد.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
3. کلا در تصمیم گیری های زندگی با هم مشورت می کنیم و به نظر یکدیگر احترام می گذاریم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
4. احساس نکردم که به بررسی تلفن همراه یا ایمیل های شخصی او نیاز دارم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
5. در مورد نیازهای جنسی و علاقه مندی هایمان در این زمینه صحبت می کنیم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
6. اگر در مورد خودم و ویژگی های منفی شخصیتی ام با همسرم صحبت کنم نگران این نیستم که بعدها در مورد این مسائل سوءاستفاده کند.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
7. اگر یک اختلاف اساسی با یکدیگر پیدا کنیم مطمئن هستم آن را حل خواهیم کرد.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
8. وقتی کنار همسرم هستم احساس آرامش دارم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
9. وقتی از موضوعی ناراحت و نگران هستم، مطمئنم که همسرم متوجه می شود.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
10. هر وقت همسرم قول حل مساله ای را به من می دهد مطمئن هستم که انجام می دهد.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
11. مسائل خصوصی زندگی ما فقط برای خودمان است و به نزدیک ترین افراد خانواده هم گفته نمی شود.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
12. با وجود اینکه هیچ انتظاری ندارم که همسرم تمام مسائلش را با من در میان بگذارد، اما او این کار را انجام می دهد.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
13. من "تکیه گاه همسرم" در مورد خیلی از مسائل و تصمیم گیری ها هستم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
14. وقتی همسرم کنارم نیست به اینکه ممکن است به من خیانت کند فکر نمی کنم.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
15. ارتباط کاری همسرم با همکارانش برایم کاملا تعریف شده است.
الف. همیشه
ب. برخی اوقات
ج. هیچ وقت
حالا به پاسخ هایی که یادداشت کرده اید به این شیوه امتیاز دهید :همیشه: ۵ امتیاز
برخی اوقات: ۳ امتیاز
هیچ وقت: ۱ امتیاز
- اگر مجموع امتیازهایتان بین ۴۰ تا ۵۰ امتیاز بود، در بالاترین درجه اعتماد به یکدیگر در رابطه تان قرار دارید. شما به همسرتان اعتماد کامل دارید و کنار او احساس امنیت می کنید.
- اگر مجموع امتیازهایتان بین ۳۰ تا ۴۰ امتیاز باشد در رابطه شما اعتماد هست اما گاهی اوقات احساس می کنید ممکن است این فضای اعتماد را از دست بدهید. این مساله خیلی مهم است. باید به فضاها و مسائلی که احتمال دارد این احساس در شما پرورش پیدا کند توجه و آنها را بازسازی کنید.
- اگر مجموع امتیازهایتان بین ۲۰ تا ۳۰ امتیاز است در وضعیت خوبی از نظر اعتماد به یکدیگر نیستید و احتمالا خیلی از مسائل را بدون اینکه دوست داشته باشید تحمل می کنید و در کل از این رابطه راضی و خوشحال نیستید.
- اگر امتیازهایتان کمتر از ۲۰ امتیاز باشد، شما در وضعیت بغرنجی هستید و ظاهرا ذره ای اعتماد بین تان وجود ندارد. بهتر است از یک مشاور کمک بگیرید.
ساپورت یا همان جوراب شلواری به حدی وقیح است که در غرب به عنوان یونیفورم مخصوص زنان
روسپی و فاحشه شناخته می شود. همچنین کارگردانان فیلم های پورنوگرافی برای تحریک بیشتر
مخاطبان این فیلم ها، لباس چسبنده ساپورت را بر تن بازیگران پورنو می کنند. متأسفانه برخی
بدون توجه به اینکه این لباس مخصوص زنان بدکاره است، این جوراب شلواری های ارزان قیمت را
تهیه کرده واز اینکه مد روز را به تن کرده اند احساس غرور نیز می کنند؛ غافل از اینکه با این
پوشش، خود را در معرض نگاه های حریصانه مردان هیز وهوسران قرار می دهند.