از دیگر موجباتی که مورخان در قتل امام رضا (ع) ذکر کردهاند، کینهای میدانند که مأمون از امام رضا (ع) به دل گرفته بود. طبرسی مینویسد: «علتی که موجب شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت برساند، این بود که آن حضرت بیمحابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام میکرد. در بیشتر موارد در مقابل او قرار میگرفت که موجب عصبانیت و کینه او می شد...»
همانگونه که بیان شد، از نظر روایات شیعی، شکی نیست که مأمون، حضرت رضا (ع) را مسموم کرد. اما اینکه کیفیت این عمل چگونه بوده است، چند نوع روایت وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم.
روایتی را شیخ مفید از عبدالله بن بشیر نقل کرده که عبدالله گفت: «مأمون به من دستور داد که ناخنهای خود را بلند کنم ... سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه تمر هندی بود و به من گفت: این را به همه دو دست خود بمال ... سپس نزد امام رضا (ع) رفت و به من دستور داد که انار برای ما بیاور. من اناری چند حاضر کردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار.
من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار، دو روز بیشتر زنده نماند.»
روایت دیگری را شیخ مفید از محمد بن جهم ذکر کرده که می گوید: «حضرت رضا (ع) انگور دوست میداشت. پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند. در حبههای آن به مدت چند روز سوزنهای زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را کشیده و نزد آن بزرگوار آوردند ... آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد.»
روایتی از اباصلت هروی نیز نقل شده که می گوید: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»
بنابراین، ادلهای که اهل سنت ذکر کردهاند که مأمون امام رضا (ع) را به شهادت نرسانده بیاساس است؛ چرا که مأمون فردی بود که به خاطر حکومت، برادرش امین را به قتل رساند و محبوبیت امام رضا (ع) در نزد او از برادرش بیشتر نبود. و گریه ظاهری او بعد از مرگ امام (ع) به جهت منحرف کردن اذهان علویان و طرفداران امام رضا (ع) بوده است.
بعد از شهادت امام رضا (ع) شیعیان، بدن شریف آن حضرت را در خراسان تشییع کردند. این تشییع جنازه به حدی پر شور بود که تا آن زمان مثل آن دیده نشده بود. همه طبقات در تشییع جنازه امام حاضر شدند. آن امام همام، در سال 203 قمری در شهر طوس به خاک سپرده شد و بارگاه عظیمش امروز میزبان صدها هزار عزادار است، در حالی که هیچ نشانی از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.
حسی که بیشتر درشب ها احساس می شود
در شب های بی کسی
در دل تاریکی شب
شبهایی که بغض من را امان نمی دهد
بغضی خفقان و مرگبار
با این بغض مرگ لحظه به لحظه نزدیک می شود و به سراغم می آید
به سراغ تنهایی هایم
به سراغ نا امیدی هایم
به سراغ بی کسی و این جسم خسته
به سراغ غم عشق
خداوندا کاش زودتر این روزها به اتمام برسد
نه با از یاد رفتن معشوق از دست رفته و معشوق تازه
با رفتن من از این دنیای بی ارزش و پوچ
دیگر تحمل ماندن در این دنیا را ندارم
تحمل این همه غم و اندوه
تحمل بی معنی بودن عشق
تحمل بازی با احساسات دیگران
تحمل نامردی های پیاپی و پشت سر هم
تحمل این همه زخم های درد آور
تحمل این همه خیانت
تحمل قسم های دروغین
پروردگارا تا کدامین روز باید زنده بمانم
این زنده ماندن بیشتر از زمان مرگ مرا عذاب می دهند
عذابی که در دل تاریکی شب مرا امان نمی دهد
عذابی طولانی که در وجودم حس می شود
عذابی عذاب آور از غم عشق
خدواندا اینها همه درد من است
درد احساس مرگ ...
اگر عمری باقی ماند باز از تنهایی هایم برایتان می نویسم ...
غم عشق
نوشته شده توسط یه دوست برای یادگاری به یک عزیز ** بارون درد**
حسی که بیشتر درشب ها احساس می شود
در شب های بی کسی
در دل تاریکی شب
شبهایی که بغض من را امان نمی دهد
بغضی خفقان و مرگبار
با این بغض مرگ لحظه به لحظه نزدیک می شود و به سراغم می آید
به سراغ تنهایی هایم
به سراغ نا امیدی هایم
به سراغ بی کسی و این جسم خسته
به سراغ غم عشق
خداوندا کاش زودتر این روزها به اتمام برسد
نه با از یاد رفتن معشوق از دست رفته و معشوق تازه
با رفتن من از این دنیای بی ارزش و پوچ
دیگر تحمل ماندن در این دنیا را ندارم
تحمل این همه غم و اندوه
تحمل بی معنی بودن عشق
تحمل بازی با احساسات دیگران
تحمل نامردی های پیاپی و پشت سر هم
تحمل این همه زخم های درد آور
تحمل این همه خیانت
تحمل قسم های دروغین
پروردگارا تا کدامین روز باید زنده بمانم
این زنده ماندن بیشتر از زمان مرگ مرا عذاب می دهند
عذابی که در دل تاریکی شب مرا امان نمی دهد
عذابی طولانی که در وجودم حس می شود
عذابی عذاب آور از غم عشق
خدواندا اینها همه درد من است
درد احساس مرگ ...
اگر عمری باقی ماند باز از تنهایی هایم برایتان می نویسم ...
غم عشق
نوشته شده توسط یه دوست برای یادگاری به یک عزیز ** بارون درد**
س.ه: با سپاس از اینکه مطالبتان دورقمی شد.