دل از اعماق دریای صدفهای تهی بردار
همینجا در کویر خویش مروارید پیدا کن
چه شوری بهتر از برخورد برق چشمها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن
من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ میآید
به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن
خطر کن! زندگی بی او چه فرقی میکند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن
شاعر : فاضل نظری
محمد موحدی مهرآبادی
ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست / اینجا؛ تماشایی ترین منظومه ی دنیاست
مهر خروج ، آغاز یک معراج شیرین و / چشم گذرنامه به دست یاری سقاست
با هر که می گویی بترس از مرگ ، از داعش / می گوید عاشق باش! حالا که خدا با ماست
اجر هزاران جنگ بدرت می دهند اینجا / موسای روحت در مقام قرب أو أدناست
از مرز مهران تا نجف ، هر جا که موکب هست / دور و برش جمعیتی شوریده سر پیداست
این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد / این قطره قطره، جمع گردد،وانگهی دریاست
این راهپیمایی که ملیون ها نفر دارد / میعادگاه وارثان داغ عاشوراست
این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست / آمادگاهِ عاشقانِ یوسف زهراست
از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید / من مطمئنم منجی موعود در اینجاست
گفتم از اول ...تا به آخر حرف من این است / زائر تماشا کن ...تماشا ...اربعین زیباست