به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، روزنامه البناء نوشت: «عربستان سعودی سال 2015 را در حالی آغاز کرد که پایگاه های امنیتی این کشور در مرز با عراق هدف حمله خونین تروریست ها قرار گرفت. این حمله تروریستی از وجود نقشه های شومی برای امنیت داخلی عربستان حکایت دارد که اجرایی شدن آنها آغاز شده است؛ چرا که این آخرین اقدام دشمنان نخواهد بود بلکه یکی از شیوه های بی ثبات کردن عربستان تهدید مرزهای این کشور است. به همین خاطر باید در انتظار اقدامات مشابه این حملات بود.»
ا ین روزنامه لبنانی در ادامه نوشت: «باید گفت آنچه که در سوریه و عراق در حال وقوع است در نهایت به عربستان هم سرایت خواهد کرد. با آسیب پذیرشدن مرزهای مشترک عربستان با عراق، ربودن مرزبانان و عملیات تروریستی هم دامنگیر سعودی ها خواهد شد. گزارش سرویس های اطلاعاتی غرب همه از وجود تروریست های سعودی در صفوف مقدم گروه های مسلح در عراق و سوریه حکایت دارند که از طریق هسته های خفته تروریست ها در داخل عربستان ساماندهی می شوند.»
ا
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
اللهم عجل لولیک الفرج
روزها را به امید آن که نگاهت فردا بر پهنای آسمان درخشیدن گیرد
به شبهایم گره میزنم و دست بر دعا
انتظار فردایی را میکشم که از حریم امن خویش درآیی
و دلدادگان دیرینهات را با آب زلال مهربانیات سیراب کنی.
هر شب که ماه بر آسمان میافتد،
غمی دلگیرتر از همیشه تمام وجود عاشقانت را میگیرد و امید دیدنت باز
حماسه شاعرانه میآفریند و شعر هجران به شعر انتظار تبدیل میشود
و شاعر چشمهایت در لابلای ابیات
ترکخوردهاش به دنبال تو میگردد
شاعران انتظار در غم هجرانت غزلها را جامه امید میپوشند و
الهههای شعرشان هر لحظه به امید وصالی بزرگ،
در آسمان آبی دلدادگی به رقص درمیآیند.
راستی تو از طلوع کدامین خورشید جمعه سر بر خواهی آورد
و از میانه کدامین آدینه دست مرا خواهی گرفت.
من قرنهاست که انتظارت را میکشم.
بیآن که دیده باشمت، از تو خاطرهها دارم و بی آن که دستهایت را
گرفته باشم، دستهایم بوی تو را میدهند.
تو را نادیدن ما اگر غم نباشد مرا نادیدنت تنها غمم هست.
حکایت من را از زبان تمام عاشقانی بپرس که با امید دیدارت
راه دیار دیگر را در پیش گرفتند و عاشقانهشان
را به سوی سرزمین دیگری روانه کردند.
این حکایت من و تمام آنهایی است که روز و شب را با نامت پیوند
میزنیم و لحظهها را میشماریم تا شاید به آدینه موعود برسیم.
تو می آیی
در حالی که دستهایت پر از گلهای نرگس است
تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی
و کعبه عشق را در آنها بنا خواهی کرد.
تو می آیی و دست نوازش بر سر میخک هایی
خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است.
تو حتی بر قلب کاکتوسها هم رنگ مهربانی خواهی زد
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید
خبری که از تشییع دو شهید گمنام همزمان با ۲۸ صفر در روز شهادت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) حکایت داشت
روایت نو،به نقل از وبلاگ دل نوشته های یک ژورنالیست ، نوشت:
از اواسط هفته ی قبل اطلاع رسانی شده بود.
خبری که از تشییع دو شهید گمنام همزمان با ۲۸ صفر در روز شهادت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع) حکایت داشت.
از اوایل صبح شهر حس غریبی داشت، خیابان های خلوت و آسمان ابری کرج !
ماشین رو ۱۰۰۰ متر عقب تر از محل آغاز مراسم پارک کردم و پای پیاده خودم رو به میدان شهدا رسوندم.