کشور ایران به دلیل برخورداری از موقعیت جغرافیایی ویژه خود همواره مورد توجه و تجاوز کشورهای مختلفی نظیر روسیه، انگلستان و عثمانی بوده است. این سه کشور از زمان حکومت قاجاریه در سال 1193هـ. ق. جهت پیشبرد مقاصد خود با هم به رقابت میپرداختند و در زمان حکومت پهلوی نیز پس از وقوع جنگ جهانی دوم علی رغم اعلام بیطرفی ایران در سوم شهریور 1320 نیروهای متفقین به اشغال ایران پرداختند. اسناد موجود هم دلالت دارد بر نحوه اشغال خاک ایران توسط دولتهای انگلیس و روسیه با هدف دستیابی به خاک هندوستان و تحت نفوذ قرار دادن آن کشور از طریق عبور از مرز ایران و تصرف نقاطی از خاک ایران در نواحی مرزی مانند مرو، هرات، سیستان و بلوچستان و تقسیم خاک ایران به دو منطقه سیاسی و نفوذی شمالی و جنوبی. همچنین گزارشهایی از چگونگی اشغال ایران توسط نیروهای متفقین وجود دارد که سبب بروز خساراتی فراوان از جمله قحطی، گرانی، ناامنی و خرابی عمارات و کارخانهها بر این کشور گردید.
در اهمیت تحولات در شرف وقوع آمریکا و کوبا همین بس که «شرق» در چهار شماره اخیر، چهاریادداشت صفحه اول خود را به این رویداد اختصاص داده است. موضوعی که احتمالا در روزها و هفتههای آینده، در زمره مهمترین عناوین خبری جهان تبدیل شده و تحلیلگران از زوایای مختلف به این رویداد مهم سیاسی خواهند پرداخت. یادداشت کوتاه «برد-برد آمریکا و کوبا» که با حسنظن سردبیر با عنوان «سرمقاله» روز شنبه ٢٩آذر روزنامه «شرق» به زیور طبع آراسته شد (احتمالا بهدلیل اهمیت موضوع و نه محتوای یادداشت) یکی از مطالب مورد اشاره است که با نقدی تحت عنوان «کدام برد- برد؟» به قلم نویسنده فرزانه جناب فریدون مجلسی در شماره بعدی روزنامه دوشنبه اولدیماه به چالش کشیده شد. تحول در شرف وقوع بین کوبا که من آن را «ماندگارترین حکومت چپ جهان» نامیدهام و آمریکای «تحت زعامت باراک اوباما» که شباهت زیادی به موضوع مهمتر ایران و آمریکا دارد، ارزش آن را دارد که نقدی بر نقد بهانهای برای پرداختن دگرباره به موضوع تحول باشد. موضوع اصلی یادداشت «برد- برد آمریکا و کوبا» برخلاف آنچه که بیشترین قسمت یادداشت «کدام برد- برد؟» جناب مجلسی را به خود اختصاص داده، ارزیابی دوران ٥٠ساله فیدل بر این کشور نبود. نگارنده دیدگاه خود در اینباره در مقالهای تحت عنوان «کاسترو ٤٩سال حکومت در دهان کوسه» بیان کرده است؛ ضمن اینکه فارغ از ارزیابی آن از منظر ایدئولوژیک (که در نقد مذکور بسیار پررنگ شده) سایه سنگین «کاسترو» بر جنبشهای ملی با گرایشهای چپ سوسیالیستی (و نه کمونیستی از جنس شوروی سابق و مائوئیستی از نوع چین دوران مائو) آمریکایلاتین و همچنین کمکهای کوبا به موج جنبشهای استقلال که از دهه٦٠ آفریقا را فراگرفت، موضوعی است غیرقابلمناقشه. همچنین حمایت بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی از حکومت انقلابی کوبا نیز در پرتو دوران جنگ سرد بر کسی پوشیده نیست.
در یادداشت مذکور بهصورتی موجز (اشاره به بحران خلیجخوکها و تهدید اتمی شوروی) به این موضوع اشاره کردهام. با این وجود نمیتوان این استدلال آقای مجلسی را پذیرفت که «اصولا آمریکا با شوروی طرف بود و با کوبای منهای شوروی که کاری نداشت»، چه آنکه نه فروپاشی ابرقدرت سابق نیز در سیاست آمریکا در قبال کوبا تغییری ایجاد کرد و نه ربعقرن پس از فروپاشی شوروی و رها کردن هاوانا به حال خود در فضای پسا جنگ سرد، تاثیری در تمایلات ضدآمریکایی فیدل کاسترو گذاشت. تعریض نقاد به کرهشمالی و مقایسه آن با کوبا را به وقتی دیگر وامیگذارم و تنها به این نکته اکتفا میکنم که جنس ایندو هم در شکل و هم در محتوا با یکدیگر متفاوت است؛ کمااینکه نمیتوان به سرنگونی حکومت ملی سالوادور آلنده توسط پینوشه که نسخه ایرانی آن در ماجرای مصدق رخ داده بود را در قالب این جمله که «مس شیلی را هم استخراج میکرد و به کارگرانشان هم مزد میپرداخت که دولتها بر سر میزان آن چانهزنی میکردند» خلاصه کرد و منکر مطامع غارتگرانه آمریکا در آمریکایلاتین شد. حرف اصلی سرمقاله نگارنده در روزنامه «شرق» هفته گذشته، تاکید بر عنصر «تغییر» در رویکرد هیات حاکمه آمریکا در مهمترین پروندههای روابط خارجی این کشور در دوران اوباماست که تحول در شرف وقوع بین کوبا پس از ٥٠سال مخاصمه بین دوکشور در ذیل این تحول و در زمره آن تغییر است. با وجود نقش انکارناپذیر کانادا و واتیکان در میانجیگری بین واشنگتن و هاوانا، تردید نباید کرد «ابتکار عمل اوباما» در شکستن برخی انگارههای ضدکمونیستی و ضدتروریستی در اندیشههای لیبرالدموکراسی آمریکا و سیاستسازان آن است، که او را به دستدادن با رائول در مراسم ماندلا میکشاند. رویدادی که در صورت حضور روحانی در آن مراسم میتوانست در مورد ایران نیز تکرار شود و مکمل تماس تلفنی برای شکستن یخهای قطور روابط منقطع ٣٥ساله و ترک بیشتر در دیوار بیاعتمادی بین دوکشور شود. رفتاری که من آن را وجه ممیزه «اوباما» و نگرش واقعبینانه و منطقی و درک درست وی از تحولات جهان که منافع آمریکا در شکلی جدید از روابط بینالملل را تامین میکند از اسلافش میدانم. همانگونه که در تحولات مربوط به پرونده هستهای کشور «خواست و نیاز متقابل» ایران و ١+٥ و بهخصوص آمریکا را وادار به نرمشهایی راهبردی برای حلوفصل دیپلماتیک کرد که مبتنی بر رویکرد برد- برد بود. در تحول روابط آمریکا -کوبا این گزاره یادداشتسوم «شرق» تحت عنوان «دیپلماسی تلفنی انقلابی پیر» به قلم «هادی اعلمی فریمان»، واقعبینانه است که گفته است: «آیا فیدل تسلیم شده و این پایان یک انقلاب است که در ٦٠سال گذشته جز رنج و فقر و سیستمی بسته و نسلهایی تباهشده چیزی برای کوبا به ارمغان نداشت؟ اما واقعیت این است که هم ایالاتمتحده و هم کوبا نه پیروز شدند و نه شکست خوردند، این بخشی از یکروند تغییر تاریخی سوسیالیسم بهعنوان یک مدل ناکارآمد است که ملتی را به آزادی هدایت میکند؛ آزادی در اقتصاد، اندیشه و مالکیت فردی، ایالاتمتحده را نیز هرروز به سمت واقعگرایی بیشتر سوق میدهد.» پاسخ مثبت کوبا به دستی که اوباما به سوی رائول در مراسم ماندلا دراز کرد، تصمیمی است که «فیدل» در «هاوانا» گرفته و برادرش مجری آن است. به قول «هنری کیسینجر» حنای دیپلماسی با همه معجزاتش در غیاب تصمیم استراتژیک، رنگ میبازد!
روزنامه شرق ، شنبه 6 دی ماه 93 ، ص 1
لینک مطلب:
http://sharghdaily.ir/News/51218/
گفتمان حزبی
در شماره پیشین مطلب ودر یک نتیجه گیری جدی اگر بیان داشتم که گفتمان حزبی متکی بر این موضوع که اعتقاد بر ثنویت مانع از توسعه درایران می شود نمی تواند فرایند گفتمانی مناسبی برای زمان حال باشد قصدم این بود که بگویم یکی از جدیدترین دلایل عقب ماندگی ایران از کاروان تمدن و یکی از دلایل انسداد سیاسی در فعالیت های حزبی کشور محور قرار دادن مبارزه با این ثنویت در گفتمان حزبی می باشد واین نه ازآن جهت است که با ثنویت که مبنای دیکاتوری می باشد و راه را بر هر نقد و انتقادی می بندد نمی شود مبارزه کرد و یا برای حذف آن از ساختار ساسی امیدی به موفقیت نیست بلکه اعتقادم به این است که این ثنویت ناشی از توهم برآمده از عدم بکار گیری روش های علمی در درون گفتمان است زیرا در گفتمان مبتنی بر ساختار سنتی وبی توجه به نیازهای به روز و مختصات طبیعی و ذاتی شرایط قابلیت برای مانور بسیار محدود می شود و عملا خود گفتمان به منازعاتی دامن می زند که از درون حزب را ودر بیرون نهادها و علاقه مندی به حزب را تحت الشعاع قرار می دهد زیرا که در امروز ایران این استبداد نیست که باعث انسداد شده است بلکه انسداد در فراهم آمدن امکان توسعه و چرخه آزاد و سریع اطلاعات دقیقا ریشه در دو مشخصه ذاتی جامعه ایرانی دارد که عبارتند از
1- رو به نقصان گذاردن لایه روشنفکری و فرهیختگی وفربه وچاق شدن قاعده هرم اجتماعی که خود مانع اصلی در بابر هر اصلاحی می باشد
2- عدم تولید گفتمان مبتنی بر اصول و قواعد علمی که با وقوع آن عملا راه پیدایش گفتمان مستمر و اصلاحی بسته می گردد
حال اگر به این دو مشخصه مراجعه فرمایید و با تعمیم گستره آنها به سال های قبل از انقلاب بخواهید وزانت هریک از آنها را مورد بررسی قرار دهید ملاحظه خواهید نمود که در سال های قبل از انقلاب این استبداد شاهنشاهی نبود که موجب پیدایش بارقه های اولیه انقلاب و یا حتی شکل گیری جریان های روشنفکری شد بلکه واقعیت امر ریشه دراین موضوع داشت که پس از سالهای بیست و سرعت گیری تمایل به شهر نشینی پیچیدگی هایی را در نظام سیاسی بوجود آورد تا بتواند با دادن قدرت مانور و انعطاف بیشتر به حاکمیت دامنه و سرعت تغییرات حاصل از پیدایش شهر نشینی را تحت کنترل بگیرد و یا حداقل تحت مدیریت درآورد و همین امر منتهی به انعطاف هایی در نوع تعامل با خیزش طبقاتی را بر حاکمیت تحمیل نمود که از درون این تعامل کم کم افزونی قابل وصفی در لایه روشنفکری و حتی فعالیت های مربوط به آن بوجود آمد
بدنبال افزونی در لایه روشنفکری و فرهیختگی در میان لایه های موجود در میان مردم ایران مسلم بود که میل به کنده شدن از فعالیت های فردی و تمایل به انجام فعالیت های سازمان یافته و جمعی که عنوان حزب، سازمان و انجمن می یافت وبه نوعی برون داد تعامل حاکمیت با مردم برای برون رفت از تحجر و دست یابی به توسعه و تمدن مورد نظر تلقی می گردید افزایش یافت که همین موضوع عاملی شد تا تنوع وپیچیدگی در انتظارات وخواست ها بوجود بیاید خواست ها و انتظاراتی که با شکستن حصار های تشکیلاتی به مردم انتقال می یافت و جوششی را در آنها برای بررسی دقیق شرایط خود و مقایسه وارزیابی آن با آنچه که باید باشد ایجاد می نمود ودر بازگشت به میان روشنفکران به خواسته های صنفی و سیاسی بدل می گشت که حاکمیت برخی از آنها را بر می تافت و با برخی از آنها عناد می ورزید که همین امر در آنجا که برتافته می شد فضا برای تعامل جهت تغییر در گفتمان حکومت و احزاب رقیب را ایجاد می کرد و باعث تعالی درآن می شد و آنجا که حکومت عناد می ورزید و مقاومت می کرد باعث می شد تا احزاب و انجمن ها راه های دیگری را برای پایداری و اصرار بر خواست های خود جستجو نمایند که این خود منجر به تولید علم می شد که نتیجه آن ارتقاع موقعیت دانایی و تغییر در مناسبات می بودد و در نهایت مقوله ای تحت عنوان مشارکت عمومی را سر وشکل می داد که در نتیجه به همجوشی مردم و به خیابان ریختن آنها جهت انجام تغییرات بنیادیتر منتهی می گردید
پس دوستانی که فکر می کنند که در گفتمان حزبی تنها اتکا و تنها محل تجمع و هم اراده شدن اعضاء وهوادران حزب در نگاه و یافتن راه مبارزه با استبداد است بگمان من راه به اشتباه می روند ودریافت به خطا دارند زیرا که با این طرز تلقی نمی توان خیزیشی حزبی و اصلاح طلبانه را ایجاد و رهبری نمود زیرا که دراین نحله گفتمانی با تمرکز بر روی ساختاری که خود برآمده از یک خیزش عمومی و مورد موافقت بخش بزرگی از احاد ملت است ودر عین حال با گستردگی فراوانی با مردم در حال ارتباط می باشد ومی تواند قاعده هرم اجتماعی را ارتزاق نماید نمی توان به سادگی هماوردی نمود بلکه باید با اقدام به تغییراتی در نگاه به اعمال رویکردهایی در گفتمان اقدام نمود که در اثر آن لایه روشنفکر مواخذه گر و روشنگری بوجود بیاید که بتواند میان مردم و نخبه های حکومتی قرار گیرد تا بتواند با شکل علمی وفراگیر دادن به خواست های مردم انعطاف لازم را در حاکمیت برای شنیدن و به گوش گرفتن ایجاد نماید
برای این کار پیشنهاد می شود که در گفتمان حزبی که در حال تدوین در حزب اراده ملت ایران است موارد و مسائلی چون
1- ضعف ساختاری فرهنگ سیاسی ایران
2- ضعف در ساختار شهر گرایی ومغفول ماندن توجه به ساختار شهری
3- فقر ریشه ای سواد سیاسی و کار بنیادین در این عرصه
4- فقدان شبکه گسترده ووسیع ارتباطی با آشنایی به اخلاق حرفه ای
5- ضعف ساختاری در نگاه دولت به فعالیت سیاسی و حمایت جدی ازآن
مورد توجه و واکاوی قرار گیرد و برای هریک از تاثیراتی که این موارد در انسداد سیاسی در ایران دارند توضیحات عمیق و گسترده ای داده شود واینگونه نباشد که همه گناه ها به گردن استبداد و انسداد ناشی از بی میلی مستبد در پیدایش ودوام تغییر گذارده شود
من باور دارم که آن چیزی که در ایران امروز و تحت عنوان استبداد شناسایی ومورد تفسیر قرار می گیرد نمی تواند دقیقا همسان با تعریفی باشد که از استبداد داده می شود زیرا که در کلیت ساختار حکومتی موجود در ایران نه تنها میل و مبارزه برای بستن تمام راه های تعامل وجود ندارد ویا حکومت سعی نمی کند که مانع از شکل گیری مطالبات علمی گردد بلکه خود حکومت بدلیل تراز ذاتی خود با انقلاب و ایدئولوژی خاصی که به باهم بودن و انجام کارهای جمعی ارزش و بها می دهد تلاش می کند که به نوعی در مسیر اصلاح قدم بردارد اما اگر گفتمانی را نیاز است که این خواست عملیاتی شود و عمومی گردد ناشی ازآن است که راه ارتباط بین روشنفکران و فرهیختگان که به نوعی محلل برای دولتمردان می باشند بسته شده است و همین انسداد باعث گردیده تا روز بروز از ضخامت لایه متوسل به علم و فکر برای تغییر کاسته شود وراه تعامل بین حکومت و مردم محدود و نازکتر گردد
ادامه دارد
» عقیده به امام زمان«علیه السلام» باید چه اثری در ما بگذارد؟
اعتقاد به وجود امام زمان«علیه السلام» مخصوصاً با این ویژگی که خدا آن حضرت را برای از بین بردن ظلم ها و ستم ها و تشکیل حکومت عدل واحد در جهان ذخیره کرده است میتواند نتایج و آثار درخشانی در زندگی انسان از نظر عدلی داشته باشد.
|