تاریخ مهاجرتهای سیاسی خانوادهی چپ ایران به کشور شوروی سابق پیشینه یکصد ساله دارد. بررسی و ابعاد سرگذشت این آرمانگرایان شامل حوزهی وسیعی است که پژوهش و تحقیق همهجانبه میطلبد. هدف این نوشته اشارهی کوتاه به دگردیسی و تغییر و تحولات ذهنی مهاجران چپ ایرانی در شوروی است
سرنوشت آرمان گرایان و عدالت خواهان چپ لیران و کمونیست های جهان در کشور شوراها بسیار تلخ و در عین حال آموزنده می نماید. تلخ از این بابت است که چگونه این انسان های شریف با خوش باوری ، به امید امنیت و زندگی بهتر قدم به« بهشت رویائی» خود گذاشتند و با بهت و ناباوری و با اتهام های ساختکی سر از زندان ها و اردوگا های استالینی در آوردند. بسیاری از این نگون بختان در اردوگاه ها ی کار اجباری و زندان ها به سبب شکنجه های جسمی و روانی ،گرسنگی و سرماجان سپردند . کسانی که جان سالم بدر بردند سال ها در بی خانمانی و دوری از وطن روزگار بسیار تلخی گذراندند.
بوریس کولایف اهل شهر کی یف بود و با داشتن نیرویی خارق العادۀ معروف بود.
تختی می گوید: در فیستوال ورشو من به کولایف اهل شوروی باختم، ورشو اولین مسابقۀ و اولین شکست من در وزن هفتم از شوروی ها بود؛ به عقیدۀ من کولایف لایق ترین کشتی گیر شوروی ها است.
شبی که در المپیک 1956 ملبورن، غلامرضا و بوریس با هم روبرو شدند، تختی دید که دست های کولایف باند پیچی شدۀ است. انگشت های کولایف زخمی شدۀ بود و محل زخم چرک گذاشتۀ بود. تختی در تمام مدتی که با او سرشاخ بود بر نقطۀ زخم او دست ننهاد تا کولایف اذیت نشود و باعث درد او نشود. در پایان مسابقۀ کولایف دستش را به مربیش نشان داد و به سوی تختی اشارۀ کرد و گفت که در تمام مدت مسابقۀ یک بار دستش را با دستم آشنا نکرد و بعد روی تختی بوسید کاری که هیچکس به یاد ندارد که روس ها در صحنۀ مسابقات کردۀ باشد.
کولایف دربارۀ این نبرد چنین می گوید:
هیچ ممکن نبود، انگار او را به تشک دوختۀ بودند. نمی توانستم پایش را از تشک جدا کنم، اما او دو پایم را از قوزک گرفت، دست هایش را بالا برد و من را از جا کند و در خاک نشاند و.... من چنین کشتی گیری را هرگز در عمرم ندیده ام.
تو چراغ راه مایی. نه اینکه چراغی در دست گرفته باشی و در این ظلمت آزین بسته راه را نشان ما بدهی. نه تو خودت چراغی، هر کجا که بایستی، به هر کجا که اشاره کنی، یا از هر چه که بگویی، ما اطمینان، تو را باور کرده ایم. ما به تو اعتماد داریم. ما از تو دروغی نشنیده ایم. ما تو را تا کنون با اجنبی ندیده ایم. ما امضای تو را پای معاهدات ننگین وابستگی مشاهده نکرده ایم.
تو چراغ راه مایی از هر چه که بگویی باورت می کنیم. چرا چنین نباشیم؟ مگر نور جنسش یکی نیست. حالا چه این نور از خورشید باشد، یا از نور افکنی قوی، یا از شمعی کوچک، یا از تو که چراغ راه مایی.
با تو هستم. ای چراغ راه خوبی ها. ای مصباح!
تو اگر چه، چراغ راه مایی اما مطلق نیستی. مگر غیر از خدا کسی می تواند مطلق باشد؟ نه، تو منتهی خودت را به اشتعال در آوردی، یعنی چه؟ یعنی اینکه بعضی ها همتشان این می شود که چراغی دست بگیرند و کور سویی را اطراف بتابانند. اما بعضی ها هم، مثل تو خود را به اشتعال می کشند. شهدا اینگونه اند. تو هم در شهادت مستغرقی. اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام شهود و شهادت می رسد، تو هر روز و هر ساعت به تیر و ترکشِ از خدا بی خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شودی. ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد راه را گم نمی کند. و در هزارتویِ، نسبت ها زمین گیر نمی شود.
تو همچون سایر علمای ناب شیعه با به آتش کشیدن خود، راه حق و باطل را نشان ما می دهی. امثال شما ذخیره های معرفتی آخر الزمانید. چلچراغ هایی که نشئه ی سوزشان، از نفت و روغن و نیروی الکتریسیته نیست، بلکه نور از اشتعال وجودشان ساطع می شود. وقتی کار به اینجا بکشد، یعنی بجای اینکه تمام دار و ندار آدمی به آتش کشیده شود، مگر می شود جلوی انتشار نور را گرفت؟ تو علاوه بر جسمت و علاوه بر علم و اندیشه و معرفت و سال ها و سال ها صبوری و حلم و اخلاق و دور اندیشیت، حالا آبرویت را به کبریت اشتعال سپرده ای و کسی که کارش به اینجا کشید، مگر از راه رفته باز می گردد. و مگر از شتاب و انتشار نور باز می ماند؟ کسی که به قول خودت، حتی نگوید: «راضیم به رضای تو و بگوید: من کی هستم که رضایت بدهم، هر چه که تو می خواهی باشد». آیا چنین کسی از ضخم آبرو می هراسد؟!.
آنجا که سلاح و مال و کلام و استدلال کفایت نکند، شاید آبرو به کار آید. و کاری بکند. و تو خوب از این متاع در مصاف با حرامیان بهره برده ای. مبارکت باد!.
آدم با کسی که احساس صمیمیت بکند، او را با ضمیر تو خطاب می کند. در سخن گفتن با شما من به اندازه کافی از سهم صمیمیت خود سود جستم. حالا اجازه بدهید شان کلام خود را به جایگاه واقعیش باز گردانم. ما شما را چراغی از چلچراغ راه بشریت می دانیم. از غیریت و صبوری و فهم و پایمردی شما درس می گیریم. و از آبرویی که برکف دست آورده اید در پوست نمی گنجیم.
نسبت آدم ها و تعلقاتشان متفاوت است. یکی به چوب و درخت تعلق دارد؛ جنگل های شمال کشورمان که هیچ، جنگل های تو در توی آفریقا هم حریف حرص او نمی شود. یکی هم به قدرت و شهرت وابسطه است. نمایندگی مجلس و وزیری که هیچ، رئیس دهکده جهانی شدن هم احتیاج روز افزون او را جواب نمی گوید. ما معتقدیم با رد یابی نسبت آدم ها می شود به ذاتشان پی برد. شما در این وادی به دنبال چیستید؟ تا نسبت شما را و ذات شما در در همان راستا مطالعه کنیم؟ برای حفظ قدرت آمده اید؟ پول و پله ای در کار است؟ هیبتی دارد، از کف می رود؟ قول و قراری؟ کارخانه ای؟ شراکتی؟ حزبی؟ نفوذی؟ استمالتی؟ نه، نه. نسبت شما را باید تنها با خدا سنجید؛ اگر نه کافی بود شما هم قدری از نردبان وجاهت خود پایین می آمدید و سری به برلین و کنفرانسش می زدید. در این صورت می دید که چگونه نام شما را به سقف آسمان هک می کردند، و به یمن قدومتان طاق نصرت می بستند. هرچه نسبت شما با خوبی ها و درخشندگی ها و اصالت ها و بایستگی ها بیشتر است، نسبت آنانی که به صورت شما تیغ می کشند، رو به قهقراست. حضور شما برای آنها تنگی نفس می آورد. آنها به همه یا هیچ معتقدند....
آری عزیز ما! گناه شما همچون اسلاف شما در همین است. شما اگر زبانم لال، مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین، زیستی مواج و شکل پذیر داشتید، حالا چشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامه هایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده بینی خود پر کرده بودید. آنها به همان نسبتی که به غرب دل داده اند، از شما و امثال شما در بریده اند. شما و امثال شما مانع گسترش و ظهور این نسبتِ وابسطه اید.
حزب توده در تمامی سال های عمر بعد از انقلاب خود، نسب خود را با شوروی سابق انکار می کرد و بر سر این انکار جدل نیز می کرد. بعد ها که جاسوسی این حزب آشکار شد، نسبت ها از مدار خدمت به ورطه خیانت منتقل شد. همان گونه که عین همین نسبت امروزه در مورد نهضت آزادی صدق می کند. یعنی نسبت نهضت آزادی با آمریکا، همان نسبت حزب توده است به شوروی سابق. منتها شکیل تر و تمیز تر که مناسب با مذاق موازین کار سازی شده بین المللی.
عمده زخم هایی که در این روز ها بر تن شما می نشیند از همین ناحیه است. دقیقاً به یاد دارم در مصاحبه کیانوری،(رهبر حزب توده) با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام از شان خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد. و. رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد آنگاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری به راه خود و دست های آلوده و کیانوری و حزب توده بر ملا شد، همین فیلم را مجدداً از تلوزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام نسبت حزب توده را با شوروی رد می کرد و بر اصلاح طلبی و توسعه و جامعه مدنی پا می فشرد.
اگر خوب بنگریم در دستور کار اینان روی شما و چلچراغ هایی که ظلمت را پس می زند خط کشیده است.
برای خواموش کردن یک چراغ چه می شود کرد؟ فهم کامپیوتر های سازمان سیا می گوید: پف کنید! حالا شما نسبت پف اینان را نه به نور الهی، که به خورشید بسنجید. وقتی کسی خود را به اشتعال کشید، باد دهان برای خاموش کردن آن اشتعال نسبت مناسبی نیست. اگر چه زیرکی حکم می کند از چراغ و چلچراغ ها بادید محافظت کرد.
قسمتی از صحبت های امام خامنه ای در منزل حضرت علامه مصباح، 6 تیر 79:
روزنامه کیهان یک مقاله زیبا خطاب به شما نوشته ( متن بالا) ، البته اسم نیاورده، ولی مخاطبش شما هستید، درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را در باره شما مطرح کرده. حتماً بگیرید و بخوانید.... به هر حال ما از خدا بسیار سپاس گذاریم به خاطر توفیقاتی که به شما داده. بسیار متشکریم از خدای متعال به خاطر شما، هر سخنرانی که شما می کنید که بنده اطلاع پیدا می کنم و کتابی که در می آید، خدا را شکر می کنم. و سپاس می گویم خدا را....
در اهمیت تحولات در شرف وقوع آمریکا و کوبا همین بس که «شرق» در چهار شماره اخیر، چهاریادداشت صفحه اول خود را به این رویداد اختصاص داده است. موضوعی که احتمالا در روزها و هفتههای آینده، در زمره مهمترین عناوین خبری جهان تبدیل شده و تحلیلگران از زوایای مختلف به این رویداد مهم سیاسی خواهند پرداخت. یادداشت کوتاه «برد-برد آمریکا و کوبا» که با حسنظن سردبیر با عنوان «سرمقاله» روز شنبه ٢٩آذر روزنامه «شرق» به زیور طبع آراسته شد (احتمالا بهدلیل اهمیت موضوع و نه محتوای یادداشت) یکی از مطالب مورد اشاره است که با نقدی تحت عنوان «کدام برد- برد؟» به قلم نویسنده فرزانه جناب فریدون مجلسی در شماره بعدی روزنامه دوشنبه اولدیماه به چالش کشیده شد. تحول در شرف وقوع بین کوبا که من آن را «ماندگارترین حکومت چپ جهان» نامیدهام و آمریکای «تحت زعامت باراک اوباما» که شباهت زیادی به موضوع مهمتر ایران و آمریکا دارد، ارزش آن را دارد که نقدی بر نقد بهانهای برای پرداختن دگرباره به موضوع تحول باشد. موضوع اصلی یادداشت «برد- برد آمریکا و کوبا» برخلاف آنچه که بیشترین قسمت یادداشت «کدام برد- برد؟» جناب مجلسی را به خود اختصاص داده، ارزیابی دوران ٥٠ساله فیدل بر این کشور نبود. نگارنده دیدگاه خود در اینباره در مقالهای تحت عنوان «کاسترو ٤٩سال حکومت در دهان کوسه» بیان کرده است؛ ضمن اینکه فارغ از ارزیابی آن از منظر ایدئولوژیک (که در نقد مذکور بسیار پررنگ شده) سایه سنگین «کاسترو» بر جنبشهای ملی با گرایشهای چپ سوسیالیستی (و نه کمونیستی از جنس شوروی سابق و مائوئیستی از نوع چین دوران مائو) آمریکایلاتین و همچنین کمکهای کوبا به موج جنبشهای استقلال که از دهه٦٠ آفریقا را فراگرفت، موضوعی است غیرقابلمناقشه. همچنین حمایت بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی از حکومت انقلابی کوبا نیز در پرتو دوران جنگ سرد بر کسی پوشیده نیست.
در یادداشت مذکور بهصورتی موجز (اشاره به بحران خلیجخوکها و تهدید اتمی شوروی) به این موضوع اشاره کردهام. با این وجود نمیتوان این استدلال آقای مجلسی را پذیرفت که «اصولا آمریکا با شوروی طرف بود و با کوبای منهای شوروی که کاری نداشت»، چه آنکه نه فروپاشی ابرقدرت سابق نیز در سیاست آمریکا در قبال کوبا تغییری ایجاد کرد و نه ربعقرن پس از فروپاشی شوروی و رها کردن هاوانا به حال خود در فضای پسا جنگ سرد، تاثیری در تمایلات ضدآمریکایی فیدل کاسترو گذاشت. تعریض نقاد به کرهشمالی و مقایسه آن با کوبا را به وقتی دیگر وامیگذارم و تنها به این نکته اکتفا میکنم که جنس ایندو هم در شکل و هم در محتوا با یکدیگر متفاوت است؛ کمااینکه نمیتوان به سرنگونی حکومت ملی سالوادور آلنده توسط پینوشه که نسخه ایرانی آن در ماجرای مصدق رخ داده بود را در قالب این جمله که «مس شیلی را هم استخراج میکرد و به کارگرانشان هم مزد میپرداخت که دولتها بر سر میزان آن چانهزنی میکردند» خلاصه کرد و منکر مطامع غارتگرانه آمریکا در آمریکایلاتین شد. حرف اصلی سرمقاله نگارنده در روزنامه «شرق» هفته گذشته، تاکید بر عنصر «تغییر» در رویکرد هیات حاکمه آمریکا در مهمترین پروندههای روابط خارجی این کشور در دوران اوباماست که تحول در شرف وقوع بین کوبا پس از ٥٠سال مخاصمه بین دوکشور در ذیل این تحول و در زمره آن تغییر است. با وجود نقش انکارناپذیر کانادا و واتیکان در میانجیگری بین واشنگتن و هاوانا، تردید نباید کرد «ابتکار عمل اوباما» در شکستن برخی انگارههای ضدکمونیستی و ضدتروریستی در اندیشههای لیبرالدموکراسی آمریکا و سیاستسازان آن است، که او را به دستدادن با رائول در مراسم ماندلا میکشاند. رویدادی که در صورت حضور روحانی در آن مراسم میتوانست در مورد ایران نیز تکرار شود و مکمل تماس تلفنی برای شکستن یخهای قطور روابط منقطع ٣٥ساله و ترک بیشتر در دیوار بیاعتمادی بین دوکشور شود. رفتاری که من آن را وجه ممیزه «اوباما» و نگرش واقعبینانه و منطقی و درک درست وی از تحولات جهان که منافع آمریکا در شکلی جدید از روابط بینالملل را تامین میکند از اسلافش میدانم. همانگونه که در تحولات مربوط به پرونده هستهای کشور «خواست و نیاز متقابل» ایران و ١+٥ و بهخصوص آمریکا را وادار به نرمشهایی راهبردی برای حلوفصل دیپلماتیک کرد که مبتنی بر رویکرد برد- برد بود. در تحول روابط آمریکا -کوبا این گزاره یادداشتسوم «شرق» تحت عنوان «دیپلماسی تلفنی انقلابی پیر» به قلم «هادی اعلمی فریمان»، واقعبینانه است که گفته است: «آیا فیدل تسلیم شده و این پایان یک انقلاب است که در ٦٠سال گذشته جز رنج و فقر و سیستمی بسته و نسلهایی تباهشده چیزی برای کوبا به ارمغان نداشت؟ اما واقعیت این است که هم ایالاتمتحده و هم کوبا نه پیروز شدند و نه شکست خوردند، این بخشی از یکروند تغییر تاریخی سوسیالیسم بهعنوان یک مدل ناکارآمد است که ملتی را به آزادی هدایت میکند؛ آزادی در اقتصاد، اندیشه و مالکیت فردی، ایالاتمتحده را نیز هرروز به سمت واقعگرایی بیشتر سوق میدهد.» پاسخ مثبت کوبا به دستی که اوباما به سوی رائول در مراسم ماندلا دراز کرد، تصمیمی است که «فیدل» در «هاوانا» گرفته و برادرش مجری آن است. به قول «هنری کیسینجر» حنای دیپلماسی با همه معجزاتش در غیاب تصمیم استراتژیک، رنگ میبازد!
روزنامه شرق ، شنبه 6 دی ماه 93 ، ص 1
لینک مطلب:
http://sharghdaily.ir/News/51218/
گفت وگوی مظفر شاهدی با دکتر باقر عاقلی درباره: اشغال ایران در جنگ جهانی دوم
□قبل از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم رضاشاه چه رویکردی نسبت به جنگ و طرفین متخاصم داشت؟
□ درباره تصمیم شورای عالی جنگ مبنی بر مرخص کردن سربازان که به نوعی اعلام آتش بس و تسلیم در برابر متفقین بود، توضیحاتی بفرمایید.
□ چرا در طول دوران جنگ جهانی دوم ایران پل پیروزی لقب گرفت؟
□ جنابعالی نقش محمدعلی فروغی را در خلع رضا شاه از سلطنت تا چه اندازه مهم میدانید؟
□ تبعات سوء ناشی از اشغال کشور توسط متفقین برای مردم ایران چه بود؟
□ لطفاً درباره دلایل و عواملی که موجبات اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم را فراهم آوردند، دیدگاههای خود را بیان بفرمایید.
□ متفقین برای فراهم آوردن مقدمات حمله به ایران به چه دستاویزهایی متوسل شدند؟
□ دو کشور روسیه شوروی و انگلستان برای حمله به ایران چه مقدار استعداد نظامی و تسلحیاتی فراهم آورده بودند؟
□ به نظر حضرتعالی چرا ارتش رضا شاه که آن همه برای تأسیس و تجهیز آن هزینه شده بود، به سرعت از هم فروپاشید؟
□ جریان سریع و زود هنگام شکست و نابودی نیروی دریایی رضاشاه در مقابله با تهاجم نیروهای انگلیسی در جنوب کشور را مختصراً تشریح بفرمایید.
□ تبعات حمله ددمنشانه و سنگین نیروهای متفقین به ایران چه بود.
□ نقش قاطع و تعیین کننده دو کشور شوروی و انگلستان در برکناری رضاشاه از سلطنت و تبعید او از کشور چگونه بود.
□ واکنش حکیمی نخست وزیر وقت به خودداری شوروی از خروج نیروهایش از ایران چه بود؟ و چرا احمد قوام نخست وزیر بعدی ترجیح داد در برابر شوروی سیاست دیگری را در پیش بگیرد؟
□ بر اساس توافقات قبلی، نیروهای متفقین میباید حداکثر پس از 6 ماه از پایان جنگ خاک ایران را ترک میکردند، اما شوروی حاضر به خروج از کشور نبود، در این میان نقش قوامالسلطنه در حل بحران پیشامد کرده فوق چه اندازه بود؟
□ در طول دوران جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفیقن مشکلات و معضلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عدیدهای دامنگیر مردم ایران شد. به نظر حضرتعالی در واپسین سال تداوم جنگ و حضور اشغالگران در ایران چه مسائل و مشکلاتی متوجه مردم و دولت ایران شده بود؟