همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

همه چیز از همه جا

جدیدترین اخبار روز ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود جدیدترین فیلم ها و سریال ها ، دانلود عکس و مقاله ، دانلود نرم افزار

امام عسکری علیه السّلام و معجزه استخوان انبیاء

امام عسکری علیه السّلام و معجزه استخوان انبیاء

امام عسکری

 

امام به عنوان هادی امّت، به دنبال هدایت و گره گشایی از کار مردم است؛ فرقی نمی کند که حجّت الهی در چه شرایطی زندگی کند؛ خواه در فضایی نسبتاً باز، خواه در فضایی کاملا بسته و تحت نظر. امام حسن عسکری علیه السّلام که از سال 234 ق به همراه پدر بزرگوارش، امام هادی علیه السّلام در سامرّا به سَر می بردند، دوران سختی را می گذاردند امّا این سختی دوران، مانع هدایتگری ایشان نمی شود.

 

ماجرای شگفت انگیز استخوان و باران

مدّت امامت امام عسکری علیه السّلام، 6 سال بود. در یکی از این سال ها، در سامرّا، قحطی پیش آمد؛ معتمد عبّاسی، خلیفه وقت، دستور داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلّی رفتند و دست به دعا برداشتند امّا باران نیامد. روز چهارم «جاثَلیق» (1)، بزرگِ اسقفان مسیحی (2) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد، بارانی درشت فرو می بارید. این بار هم همینطور شد و در اثر دعای او، باران زیادی بارید؛ این مسئله سبب شکّ و تردید مسلمین گردید به گونه ای که حتّی عدّه ای به مسیحیّت (3) تمایل پیدا کردند.

به دنبال این جریان، خلیفه عبّاسی دست به دامان امام حسن عسکری علیه السّلام شد که در زندان بودند. خلیفه به امام عرض کرد که امّت جدّت رسول الله صلی الله علیه و آله را دریاب که هلاک شدند و داستان را برای امام تعریف کرد. امام فرمودند: فردا خواهم آمد و شکّ مردم را به امید خدا برطرف خواهم ساخت.

امام به عنوان هادی امّت، به دنبال هدایت و گره گشایی از کار مردم است؛ فرقی نمی کند که حجّت الهی در چه شرایطی زندگی کند؛ خواه در فضایی نسبتاً باز، خواه در فضایی کاملا بسته و تحت نظر

فردا که شد مردم آمدند، آن راهب نصرانی هم آمد. همین که دست ها را بلند کرد که دعا کند، امام عسکریّ علیه السّلام به بعضی از خدمت گزاران خود فرمود: دست راست راهب را بگیرید و ببینید میان انگشتان دست او چیست؟ استخوان سیاهی از دست راهب گرفتند؛ امام خطاب به راهب فرمودند: اکنون دعا کن و از خدا طلب باران کن، همین کار را کرد امّا آسمان که می رفت بارانی شود، در اثر دعای او باز شد و خبری از باران نشد.

خلیفه از امام پرسید: ای ابا محمّد این استخوان، چیست؟

امام عسکریّ علیه السّلام فرمود: این راهب از کنار قبر یکی از انبیاء عبور می کرده به این استخوان که متعلّق به بدن او بوده، دست پیدا کرده، و هیچ استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر اینکه از آسمان باران می بارد.(4)

 

دو نکته طلایی

از این حادثه عظیم دو نتیجه می گیریم:

اوّل مسئله توسّل به انبیاء و اولیای الهی که مورد انکار طائفه وهّابیّت است؛ به این گمان که پیامبر که رحلت کرد، دیگر هیچ کاری از او بَر نمی آید. روشن است که این گمان به سبب جهل این طائفه به هویّت اصلی انسان یعنی نفس و جان انسان می باشد. این واقعه به روشنی اثبات می کند که حتّی تکّه ای از بدن مبارک یکی از اولیای الهی قادر است به اذن الله، کارهای بزرگی را انجام دهد.

دوم در خصوص افرادی که پیش گویی می کنند یا فال می گیرند و مانند آن، مردم عزیز بدانند که بسیاری از این اشخاص در شرایط خاصّی قادر به انجام کاری می باشند. به عنوان نمونه جایی که برای نشستن انتخاب می کنند، مهمّ است، از او بخواهید تا جای خود را تغییر دهد، آن گاه کارش را ادامه دهد. آیا خواهد توانست یا...!

امیدوارم از این واقعه تاریخی بهره برده باشید.

 

پی نوشت:

1.  به رئیس نصاری در مناطق اسلامی، جاثَلیق گفته می شود.

2.  به واعظ و خطیب مسیحیان،اسقف گفته می شود؛ کاتولیک ها، اسقف اعظم رم را «پاپ» می نامند.

3.  برای مطالعه درباره مسیحیّت به کتاب ارزشمند "شناخت مسیحیّت" اثر عبّاس رسول زاده و جواد باغبانی نشر موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، مراجعه کنید.

4.  إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّة فی معرفة الائمّة، مصحّح رسولی محلّاتی، هاشم، نشر بنی هاشمی، چاپ اوّل، 1381ق، تبریز، ج2، ص429.

منبع:سایت تبیان

در مکتب سیدالشهدا امام حسین علیه السلام (درس پانزدهم )

بسم الله الرحمن الرحیم


نطفه از بین رفتن قبح اهانت به اهل بیت رسول الله (ص) قبل از یزید شکل گرفت زمانیکه در مورد شکستن ارزش مقام نبوی ضمن نسبت دادن احادیث جعلی به پیامبر(ص) که شخصیت پیامبر (ص) را پایین می آورد سعی در بالا بردن ارزش مقام خلیفه مسلمین داشتند شبهه ای هم مطرح کردند که آیا وقتی شما در سفر هستید کسی که از سوی شما جانشین شما در خانواده تعیین شده مقامش بالاتر است یا آن کسی که از سوی شما به سوی خانواده فرستاده می شود ؟!! ( نتیجه اینکه پیامبر (ص) تنها فرستاده خداست و خلیفه جانشین و نماینده خداست بنابراین مقام خلیفه بالاتر است ... با این سیاستها مردم سست ایمان را فریفتند ) 

در زمان فلانی نقل احادیث پیامبر (ص) ممنوع شد و شعار فقط قرآن کافیست در همه بلاد و در منابر سر داده می شد ( سؤال اینجاست که اگر قرار بود فقط قرآن کافی باشد پس چرا رسول خدا (ص) این همه حدیث فرمودند ؟! ) 
آیات قرآن جوری تفسیر می شد که با رأی خلیف موافقت و متابعت داشته باشد حتی طوری که تکمیل کننده رأی و نظر خلیفه باشد . تا جاییکه مشارکت در نزول وحی هم به خلیفه نسبت داده شد . طیالسی در مسند خود آورده است : فلانی می گوید : من و پروردگار موافقت داریم ؛ زمانیکه آیه ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ... نازل شد من گفتم : تبارک الله احسن الخالقین . پس از آن این آیه نازل شد که فتبارک الله احسن الخالقین . (مسند طیالسی ج9 ص42) 

و یا اینکه من به پیامبر (ص) گفتم : یا رسول الله (ص) چه می شد ما مقام ابراهیم را جایگاه نماز (مصلّی) قرار می دادیم ؟ به دنبال پیشنهاد من ، آیه واتخذوا من مقام ابراهیم مصلّی ... نازل شد . 

یک سیاست عجیبی هم داشتند که وقتی اشتباهات فراوانی از سوی خلفاء صورت می گرفت می گفتند : خلیفه به جرم فسق و ظلم و زیرپا گذاشتن حقوق مردم از خلافت عزل نمی شود و جایز نیست به خاطر اینگونه اعمال علیه او قیام کنند بلکه لازم است به وی پند و اندرز بدهند و او را از عذاب خدا بیم دهند زیرا احادیث در این مورد چنین دستور می دهد . (شرح نووی امام علمای حدیث بر صحیح مسلم ج12 ص229) 

و اینطور عمل شد که کشتن فرزند پیامبر (ص) چون به دستور خلیفه وقت ( یزید ملعون ) شکل گرفت حتی امری ثواب جلوه کرد و حتی امثال شبث بن ربعی به شکرانه قتل مولایمان حسین علیه السلام مسجدی در کوفه بنا نمودند . 

شیعه و محب امیرالمؤمنین و امام حسین علیه السلام باید همواره تاریخ اسلام را مطالعه کند تا بداند چه حرکت همه جانبه ی عظیمی بعد از پیامبر (ص) برای رسیدن به قدرت شکل گرفت و چه ظلمی به خاندان رسالت وارد شد شیعه باید ریشه ها را بررسی کند . فأسأل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم که در زیارت عاشورا می خوانیم اینگونه حاصل می شود . اشکها و عزاداریها اینگونه آگاهانه می شود وگرنه معلوم نیست با ظهور امام عصر ارواحنافداه در لشکر یزید می ایستیم یا در لشکر امام حسین علیه السلام و یا از ترس جان در پستوی خانه هایمان پنهان می شویم همانطور که برخی بزرگان و علمای دین در کوفه اینطور شدند . 

از مظلومیت مولایمان حسین علیه السلام چه بگویم که وقتی ارباب من و شما خطاب به لشکر ابن زیاد می فرماید : یا قوم قد قتلتم شیعتی و اهل بیتی و قد بقی هذا الطفل ... ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل ... ای مردم !! پیروان و اهل بیت مرا کشتید تنها این کودک باقی مانده که از تشنگی لبانش را بر هم می زند او را جرعه ای آب دهید ... هنوز جملات امام علیه السلام تمام نشده تیر به گلوی شش ماهه می زنند .. 

جناب مختار سقفی رحمت الله علیه دستور داد سنگدل ترین افراد سپاه یزید را حاضر کنند ؛ از او پرسید در کربلا صحنه ای بود که دلت به درد آید ؟ جواب داد : من کسی بودم که در تمام مصائبی که به حسین (ع) وارد می شد دست می زدم و هلهله می کردم اما یکجا دلم به درد آمد ؛ آن لحظه ای که حسین (ع) طفل شش ماهه اش را که کشته شده بود زیر عبا مخفی کرده بود یک قدم به سمت خیمه می رفت و یک قدم بر می گشت ... گویا روی برگشتن به خیمه ها را نداشت تا جواب مادر طفل را بدهد ... لاحول ولا قوة الا بالله 

قاتل امام مجتبی ع

سرنوشت «جعده»همسر و قاتل امام حسن مجتبی(ع) چگونه شد؟

«جعده» دختر اشعث بن قیس(۱) که به همسری امام حسن(ع) در آمد، همان کسی است که فرزند بزرگ حضرت فاطمه(س) را با زهر قوی به شهادت رساند.

جعده که نفاق را از پدرش به ارث برده بود، در آرزوی همسری یزید دست به عمل شومی زد که ریشه‌دار بودن نفاق در این خاندان را پیش‌ از پیش نمایان ساخت، باید گفت که از تاریخ‌ ولادت‌ و وفات‌ او اطلاعی‌ در منابع‌ نیامده‌ است.

اما در جریان ازدواج امام حسن(ع) با جعده در روایات آمده است که امام علی(ع) ابتدا دختر برادر اشعث (سعید بن قیس) را برای امام حسن(ع) خواستگاری کرد، اما وقتی اشعث از این جریان با خبر شد، نزد برادرش رفت و او را از این کار منصرف کرد تا دختر سعید را به عقد پسر خود درآورد!

بعد از آن نزد امام علی(ع) آمد و اعلام کرد که دختری را که برای حسن خواستگاری کرده‌اید، زن پسر من است و در آن جا بود که با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن(ع) درآورد (۲) که از این ازدواج فرزندی حاصل نشد.

با این حال بعد از مدتی معاویه‌ با وعده مال بسیار و ازدواج‌ با یزید، جعده‌ را تطمیع‌ کرد تا شوهرش‌، امام‌ حسن مجتبی(ع) را که در آن زمان خانه‌نشین شده بود، زهر دهد و او نیز به طمع ثروت زیاد و عروس خلیفه وقت شدن چنین‌ کرد.(۳)

تا اینکه روزی امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام مقداری از آن نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود: «انا لله وانا الیه راجعون»، جعده‌ پس‌ از زهر دادن‌ به‌ امام‌ حسن(ع)، مورد نفرین حضرت‌ قرار گرفت.(۴)‌

از آن پس، پیوسته لخته‌های خون بالا می‌آورد و این وضع ۴۰ روز ادامه داشت تا سرانجام در روز ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری پس از وصیت به برادرش، امام حسین(ع)، دار فانی را وداع گفت.

پس‌ از کارگر شدن زهر، معاویه‌ به‌ وعده مالی‌ که‌ به‌ جعده‌ داده‌ بود وفا کرد، ولی‌ به‌ ازدواج‌ او با یزید رضایت‌ نداد(۵) و به‌ او گفت:‌ می‌ترسد فرزندش‌ را نیز مانند حسن ‌بن‌ علی‌ به‌ قتل‌ برساند.(۶)

با نگاهی کوتاه به شرایط و اوضاع سیاسی اجتماعی آن روز در متوجه می‌شویم که جعده فریب وعده‌های معاویه را خوردند، نه اینکه جعده عاشق یزید باشد، بلکه چون خلیفه آن وقت معاویه بود و می‌خواست زن پسر خلیفه آن روز و خلیفه آینده شود، دست به چنین کاری زد و امام در این قضیه فدای توطئه معاویه و یزید شد.

در مورد سرنوشت جعده و زندگی او پس از امام حسن(ع) هم در تاریخ این طور آمده است:

جعده‌ پس‌ از امام‌ حسن‌ مجتبی(ع)، دو بار ازدواج‌ کرد، نخست‌ با «یعقوب ‌بن‌ طلحه بن‌ عبیدالله» (۷) که‌ برای‌ او سه‌ پسر به‌ نام‌های‌ اسماعیل‌، اسحاق‌ و ابوبکر به ‌دنیا آورد؛ اسماعیل‌ و اسحاق‌ به‌ هنگام‌ حیات‌ پدر از دنیا رفتند.(۸) دومین‌ بار پس‌ از کشته‌ شدن‌ یعقوب ‌بن‌ طلحه‌ (متوفی‌ ۶۳) در واقعه حره‌ (۹) با عباس ‌بن‌ عبدالله ‌بن‌ عباس‌ (فرزند ارشد ابن‌عباس‌) ازدواج‌ کرد و برای‌ او پسری‌ به‌ نام‌ محمد و دختری‌ به‌ نام‌ قریبه به‌ دنیا آورد که‌ از این‌ دو نیز نسلی‌ باقی‌ نماند.(۱۰)

در گزارش‌ها آمده‌ که‌ قریشیان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌ آنان‌ را «بنی‌ مسمة الازْواج‌» -فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می‌کند- خطاب‌ می‌کردند.(۱۱)



*پی‌نوشت‌ها:

۱- «اَشْعَث‌ِ بْن‌ِ قَیس‌ِ کِنْدی»‌، از مردان‌ مشهور در تاریخ‌ نیمه نخست‌ سده اول هجری است، وی‌ بزرگ‌ قبیله پر نفوذ کنده‌، از آغاز مسلمانى‌ تا هنگام‌ مرگ‌ در بسیاری‌ حوادث‌ نقش‌ عمده‌ داشت‌ و مى‌توان‌ گفت‌ که‌ حضور او در پاره‌ای‌ مواقع‌ خود حادثه‌ ساز بود. ملک‌داری‌ و فرمانروایى‌ در خاندان‌ او سابقه‌ای‌ دراز داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ توجه‌ به‌ وضع‌ و موقعیت‌ قبیله کنده‌ در شبه‌ جزیره عربستان‌، برای‌ شناخت‌ بسیاری‌ از رفتارها و مواضع‌ سیاسى‌ اشعث‌ مهم‌ است.

اشعث‌ به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ بازمانده ملوک‌ کنده‌، در هر حادثه‌ای‌ به‌ دنبال‌ به‌ دست‌ آوردن‌ موقعیت‌ پیشین‌ نیاکان‌ خویش‌ بود، نکته‌ای‌ مهم است که باید از آغاز مطالعه زندگى‌ سیاسى‌ او تا به‌ هنگام‌ مرگش‌ همواره‌ به آن‌ توجه‌ کرد،

وی‌ هنگام‌ هجرت‌ پیامبر(ص‌) حدود ۲۵ سال‌ داشته‌ است‌، از اخبار اشعث‌ تا پیش‌ از مسلمانى‌ او، این‌ اندازه‌ مى‌دانیم‌ که‌ وی‌ به‌ خونخواهى‌ پدرش‌، قیس‌ اشج‌، با بنى‌ مراد به‌ جنگ‌ برخاست‌، اما شکست‌ خورد و به‌ اسارت‌ درآمد و فدیه هنگفتى‌ که‌ آن‌ را ۳ هزار شتر گفته‌اند، داد و آزاد شد.

اشعث‌ بن‌ قیس‌ نیز همراه‌ تنى‌ چند از بزرگان‌ کنده‌ به‌ مدینه‌ درآمد و اسلام‌ آورد، به‌ هر حال «اسلام‌» اشعث‌ و کندیان‌ دیری‌ نپایید و تیره‌هایى‌ از کنده‌ که‌ از پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) سرکشى‌ را آغاز کرده‌ بودند، در زمره مرتدان‌ در آمدند، اشعث‌ نیز خود در پاسخ‌ زید بن‌ لبید که‌ خبر وفات‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) و خلیفه شدن ابوبکر را به‌ او داد و خواستار بیعت‌ او بود، روی‌ خوشى‌ نشان‌ نداد امتناع‌ اشعث‌ از پاسخ‌ صریح‌ و روشن‌، نشان‌ از زیرکى‌ او دارد، گویا اشعث‌ منتظر سرکوب‌ این‌ تیره‌ها بود تا ریاست‌ خود را تثبیت‌ کند.

به‌ همین‌ سبب‌ وقتى‌ بازماندگان‌ دیگر تیره‌ها پس‌ از نبرد با زیاد به‌ سوی‌ اشعث‌ آمدند، او همراهى‌ و یاری‌ ایشان‌ را مشروط به‌ این‌ دانست‌ که‌ وی‌ را «ملک‌» خویش‌ گردانند و آنان‌ نیز او را «ملک‌» خواندند و تاج» بر سرش‌ نهادند.

نخستین‌ درگیری‌ کندیان‌ به‌ سرکردگى‌ اشعث‌ با سپاهیان‌ زیاد به‌ شکست ‌زیاد انجامید، اما سپس‌ اشعث‌ و کندیان ‌شکست‌ خوردند و به‌ قلعه‌ای‌ پناه‌ بردند، اشعث‌ که‌ به‌ دشواری‌ افتاده‌ بود، در برابر تسلیم‌ قلعه‌، برای‌ خود و خانواده‌اش‌ از زیاد امان‌ خواست‌ و زیاد پذیرفت‌، همچنین آمده است اشعث‌ در گرفتن امان‌ برای‌ خود و خانواده‌اش‌، با نیرنگى‌ کندیان‌ را استثنا کرد و به‌ همین‌ سبب‌ مورد لعن‌ و نفرین‌ ایشان‌ قرار گرفت‌ و حتى‌ به‌ او لقب‌ «عرف‌ النار» به‌ معنى‌ پیمان‌ شکن‌ داده‌ شد، اشعث‌ را با دیگر اسیران‌ به‌ مدینه‌ آوردند، اما ابوبکر آزادش ‌کرد و خواهر خود را به ‌ازدواج او ‌درآورد

اشعث‌ در دوره خلافت‌ عثمان‌ عامل‌ آذربایجان‌ شد و از کسانى‌ بود که‌ خلیفه‌ بر هر یک‌ از ایشان‌ ناحیه‌ای‌ را به‌ اقطاع‌ داد، چون‌ امیرالمؤمنین‌ على‌(ع‌) خلافت‌ یافت‌، اشعث‌ بر ولایت‌ آذربایجان‌ و ارمنیه‌ باقى‌ ماند، پس‌ از واقعه جمل‌، امام‌ على‌(ع‌) به او امر کرد تا اموال‌ آذربایجان‌ را تسلیم‌ کند، پس روایتى‌ که‌ در آن‌ از حضور او در جمل‌ یاد شده‌، صحیح‌ به‌ نظر نمى‌رسد، اما در جنگ‌ صفین‌ به‌ دستور امام‌ على(ع‌) حضور یافت.

درست‌ است‌ که‌ اشعث‌ در نبرد با سرکشان‌ شام‌ و عراق‌، به‌ امام‌ على(ع‌) پیوست‌، اما چنانکه‌ روایات‌ موجود نشان‌ مى‌دهد، امام‌ على‌(ع‌) و پیروان‌ صادق‌ آن‌ حضرت‌، به‌ وی‌ اعتمادی‌ نداشتند.

همچنین در گرماگرم‌ نبرد صفین که‌ معاویه‌ شکست‌ را نزدیک‌ مى‌دید، برادر خود عتبة بن‌ ابوسفیان‌ را با پیشنهاد ترک‌ جنگ‌ نزد اشعث‌ فرستاد، با آنکه‌ اشعث‌ در این‌ مذاکرات‌ امام‌ على‌(ع‌) را ستود و در باره ترک‌ مخاصمه‌ پاسخ‌ مثبت‌ نداد، اما در شب‌ لیلة الهریر که‌ نزدیک‌ بود سپاهیان‌ امام(ع‌) کار جنگ‌ را یکسره‌ کنند، اشعث‌ در جمع‌ کندیان‌ به‌ پا خاست‌ و ضمن‌ خطبه‌ای‌، با لحنى‌ مصلحت‌ جویانه‌ خواستار ترک‌ خونریزی‌ بیشتر شد، بنابر این‌ روایات‌ تا خبر خطبه اشعث‌ به‌ معاویه‌ رسید، دستور داد تا قرآن‌ هارا فراز نیزه‌ها کنن.

پس‌ از این‌ ماجرا اشعث‌ از امیرالمؤمنین‌ على‌(ع‌) به‌ تأکید مى‌خواست‌ که‌ پیشنهاد «دعوت‌ به‌ کتاب‌ الله» را بپذیرد و گفته‌اند که‌ او و گروهى‌ از کندیان‌ بیش‌ از هر کس‌ دیگری‌ خواستار ترک‌ مخاصمه‌ بودند، اشعث‌ همچنین‌ نظر معاویه‌ را در باب‌ قرار دادن‌ یک‌ حَکَم‌ از شام‌ و دیگری‌ از عراق‌ پسندید و همراه‌ کندیان‌ ابوموسى‌ اشعری‌ را برگزید و با حکمیت‌ ابن‌ عباس‌ یا مالک‌ اشتر به‌ عنوان‌ نماینده‌ از سوی‌ امام‌ على(ع‌) و عراقیان‌ مخالفت‌ کرد .

به‌ روایت‌ یعقوبى‌، وقتى‌ بر سر لقب‌ «امیرالمؤمنین‌» برای‌ امام‌ على‌(ع‌) هنگام‌ نوشتن‌ صلح‌ نامه‌ میان‌ نمایندگان‌ دو سپاه‌ اختلاف‌ افتاد، اشعث‌ از کسانى‌ بود که‌ خواستار محو این‌ لقب‌ در آن‌ نامه‌ شد و مالک‌ اشتر سخت‌ به‌ او اعتراض‌ کرد، به‌ هر حال‌ با ظهور گرایش‌ خوارج‌ که‌ امام‌ على‌(ع‌) تا سر حد ممکن‌ کوشید با ایشان‌ مدارا کند، اشعث‌ از کسانى‌ بود که‌ اعتقاد داشتند باید پیش‌ از آغاز دوباره جنگ‌ با معاویه‌، نخست‌ با خوارج‌ نهروان‌ جنگید، پس‌ از نبرد نهروان‌، امام(ع‌) یاران‌ را به‌ جنگ‌ با معاویه‌ خواند، اما اشعث‌ خستگى‌ از جنگ‌ را بهانه‌ کرد و سخنان‌ او نیز در سپاهیان‌ تأثیری‌ بسزا کرد و به‌ همین‌ سبب‌ امام(ع‌) راهى‌ کوفه‌ شد.

آخرین نکته‌ در زندگى‌ اشعث‌، مسأله ارتباط او با ابن‌ ملجم‌ و نقش‌ او در توطئه شهادت‌ امیرالمؤمنین‌ على(ع‌) است‌ که‌ از لابه‌لای‌ گزارش‌های‌ مغشوش‌ منابع‌ نمى‌توان‌ به‌ نتیجه قانع‌ کننده‌ای‌ دست‌ یافت‌، البته‌ امیرالمؤمنین(ع) به‌ اشعث‌ اعتمادی‌ نداشت‌؛ حتى‌ یک‌ بار امام‌ على(ع‌) بر منبر کوفه‌، با اشعث‌ به‌ تندی‌ سخن‌ گفت.(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹)، همچنین‌ گفته‌اند یک‌ بار اشعث‌، امام(ع‌) را تهدید به‌ مرگ‌ کرد.

فرزند بزرگش‌ محمد، از ام‌فروه‌ خواهر ابوبکر، در دستگیری‌ حجر بن‌ عدی‌، صحابى‌ امیرالمؤمنین(ع‌) شرکت‌ فعال‌ داشت، او از امیران‌ مورد اعتماد زیاد بن‌ ابوسفیان‌ و ابن‌ زیاد بود و در دستگیری‌ و قتل‌ هانى‌ بن‌ عروه‌ و مسلم‌ بن‌ عقیل‌ در آستانه واقعة کربلا، شرکت‌ جست، فرزند دیگر او، قیس‌، از کسانى‌ بود که‌ امام‌ حسین‌(ع‌) را به‌ کوفه‌ دعوت‌ کرد، با این همه‌، به‌ لشکر شام‌ پیوست‌ و مکاتبه‌ با آن‌ حضرت‌ را انکار کرد، او همان کسی بود که‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌(ع‌) جامه‌ از پیکر آن‌ حضرت‌ ربود، جعده‌ دختر اشعث‌ که‌ با نیرنگ‌ پدر به‌ همسری‌ امام‌ حسن‌ مجتبى‌(ع‌) درآمد، به‌ فریب‌ معاویه‌، آن‌ حضرت‌ را مسموم‌ کرد.

خانواده اشعث‌ حتى‌ تا قرن سوم هجری نیز در کوفه‌، در حوادث‌ سیاسى‌ غالباً به‌ نفع‌ حاکمان‌ نقش‌ داشتند و همواره‌ به‌ نیرنگ‌ بازی‌ شهره‌ بودند و چون‌ یکى‌ از ایشان‌ خواست‌ به‌ خدمت‌ امام صادق(ع‌) برسد، آن‌ حضرت‌ نپذیرفت.(تخلیص از دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی)

از اسماء الله تا حاکمیت حضرت بقیه الله...( مقاله )

ذات احدیت و سراسر نور و کمال او تنها هدف از خلقت بشر است . پروردگار در راستای علاقه به خود انسان را خلق کرد و فلسفه خلقت بر اساس اصل حب شکل گرفت . حب به اسماء ، اسمائی که آیینه ذات رحمانی پروردگار است . ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها.

انسان مستخلف عنه باید تماما مظهر این اسماء الهی باشد و معبود را به این اسماء بخواند . تحقق جلوه گری اسماء شدت و ضعف دارد و هر کسی توفیق خلیفه بالفعل شدن را نمی یابد مگر کسی که قلب کاملی برای پذیرش اسماء الله داشته باشد و این قلب تنها قلب امام معصوم است که حقیقت همه ی قلوب است .

حقیقت آدمیت مقام خلیفه اللهی است و بشر به اندازه قرب به آدمیت ، آدم است و هویداست که آدمیت هم به تعلیم گرفتن اسماء است و هر کس که قلبش محل جذب اسماء الهی باشد آدم خواهد بود و در غیر اینصورت تنها ظاهری انسانی دارد . لهذا قلب انسان با نزدیکی به قلب خلیفه الله این اسماء را در می یابد و طریق تحقق بالفعل اسماء را طی می کند و وسیله ارزیابی شخصیت خویش قرار می دهد .

لیک این انسان افلاکی کجا وهبوط خاکی کجا ؟

امام خمینی ( ره ) می فرمایند :«خطای آدمی این بود که به کثرت اسماء متوجه شد و از کثرت اسماء متوجه لوازم شد و از محبوب قطع نظر کرد .» غافل نباشیم که با تقرب به هیولای اولی و هبوط ، مستغرق در کثرات شویم و مبادا که عبودیت از خاطرمان رخت بربندد که همه ی اهداف خلقت در عبودیت و بندگی نهفته است . عبودیت نه از جهت نیاز الله چرا که او غنی حمید است ، بندگی از حیث وصول به سعادت و اهداف متعالی خلقت و قرار دادن همه ی ابعاد وجودی انسان و شئون زندگی ذیل حاکمیت الله . دنیا سمت و سوی سلوک اختیاری به سوی حضرت الله است تا انسان  با پای اختیار خود به مقام فناء فی الله نائل شود . بنابراین برای این سیر سلوکی قلب تمامی انسان ها و در نتیجه جامعه باید مظهر اسماء الهی باشد و این مهم تنها با انقلاب اسلامی و حاکمیت امام معصوم محقق می شود ، امری که در غدیر شروع و با حاکمیت حضرت صاحب الامر ختم می گردد . همواره بکوشیم تا اسیر ظلمات زمانه نشویم و بدانیم که تنها رمز حیات و نجات از کثرت و پیوستن به وحدت ارتباط با خلیفه الله - امام معصوم - است چرا که مقام انسان کامل کفر انسان را بروز می دهد و عدم ارتباط مانع شناخت کفر خود و جبران آن خواهد شد ، امام زمان باید به قلوب جلوه کند تا کفر ابلیس عیان شود ...

                                                                                 به امید حاکمیت امام معصوم ، ان شاء الله