ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭی ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯿﺶ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺣﻀﺎﺭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﺯ ﻣﯿاﻥ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻧﻣﻬﺎ ﻭ ﺁﻗﺎﯾﻮﻥ، ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ، ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﻓﻖ؟»
ﻫﻤﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ! ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ حرفهایش را ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ: «ﺑﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﻬﺎﯼ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﯿﻞ، ﯾﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿم و ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﺭ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﻪ ﺳﺎﻝ ﻧﺸﺪﻩ، ﻃﻌﻢ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﭼﺸﯿﺪﯾﻢ! ﺭﻓﯿﻖ ﺍﻭﻟﻢ ﺍﺯ ﺗﯿﻢ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺭﺳﺶ! ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﻓﯿﻖ، ﺑﻪ راهمون ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ. این بار ﯾﻪ ﺍﯾﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺭﺳﻮﻧﺪﯾﻢ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﻭﺭﺷﮑﺴﺖ ﺷﺪﯾﻢ! ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺩﻭﯾﺴﺖ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ! ﺭﻓﯿﻖ ﺩﻭﻡ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺵ! ﻣﻦ موندم ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﻡ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﻡ، ﺷﺮﮐﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺣﻤﻞ ﻭ ﻧﻘﻞ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺣﺠﻢ ﺿﺮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺭﺳﯿﺪ! ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﻡ ﻣﺴﺘﺎﺻﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﭘﯽ یه ﺷﻐﻞ کارمندی!
ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺮ ﻭ ﺩﺍﺭ، ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺭﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ ﻭ ﮐﺎﺭﻣﻮﻥ ﺗﺎ ﺻﺎﺩﺭﺍﺕ ﮐﺎﻻ ﻫﻢ ﺭﺷﺪ ﮐﺮﺩ. ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺩﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﯾﻬﻮ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻟﻌﻨﺘﯽ، همسرم را ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ! ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺗﻌﺎﺩﻝ مالی رو ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ! ﺷﺮﮐﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﭼﺎﻟﻪ ﻭﺭﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺑﺪﻫﯽ! ﺷﮑﺴﺖ ﭘﺸﺖ ﺷﮑﺴﺖ!
ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﯿﮑﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮﻣﻮﺭ ﻣﻐﺰﯼ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ، یه ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﻭﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻼﻕ فوری ﻣﻨﺠﺮ ﺷﺪ! ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﻣﺮﺯ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ، ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺟﺪﯾﺪ. ﺍﻭﻟﺶ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻭﺍﺭﺩﺍﺕ ﺑﯽ ﺭﻭﯾﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺎ، ﻣﺤﺼﻮﻟﻤﻮﻥ ﺍﻓﺖ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻭﺭﺷﮑﺴﺖ ﺷﺪﯾﻢ.
ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺣﺒﺲ ﺭﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻭ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪﻡ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﻮﻥ ﻫﻤﺶ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪ! ﺷﮑﺴﺘﻬﺎ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻮﺩﻡ! ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺣﺒﺲ، ﺑﺎﺯ ﮐﺎﺭ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺭﻭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ این بار ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﯾﻢ. ﺷﺮﮐﺘﻤﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﻭﺿﻌﻤﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺭﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ، ﺍﺯ ﭼﺎﻟﻪ ﺑﺪﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﺭﺍﻭﻣﺪﻡ. ﺍﻻﻥ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺷﺮﮐﺖ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺷﺪﻩ ﯾﻪ ﻫﻠﺪﯾﻨﮓ ﺑﺰﺭﮒ، ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭﭘﺮﺳﻨﻞ.
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎیش، ﺍﺯ ﺣﻀﺎﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺩﻡ. ﻋﺬﺍﺏ ﮐﺸﯿﺪﻡ. ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻨﻮ ﻃﯽ ﮐﻨﻪ؟ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮﺩ!
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﺮﯾﺒﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﺋﯿﻦ: «ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎﺗﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﻻﻥ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻃﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻃﯽ ﮐﺮﺩﻡ.»
آدم های امروزی سنگی شده اند...
با قلبی تهی از احساس...
به ندرت می توانی پیدا کنی کسی را که به جز منافع خویش,
به فکر دیگران هم باشد و یا حتی حاضر باشد,ذره ای از آسایشش
بکاهد تا بلکه دیگری به آرامش یا رفاهی هر چند اندک برسد...
گله ی من از همه ی آدم های سنگی است ...
دلگیرم...
از همه ی آدم های روی زمین دلگیرم...
چرا که احساس توی قلب هایشان را با طنابی از منطق به دار آویخته اند
و عشق توی قلب هایشان را به گلوله ی بیرحمی بسته اند ...
گله مندم از همه ی آدم هایی که از کنار کودک معصومی که با چهره ای مظلوم و اما چرکین
,به امید فروش یک فال حافظ دنبالشان می دود ,
به راحتی رد میشوند ؛ولی برای رفتن پیش فالگیر های آنچنانی
(که به گرد پای حافظ هم نمی رسند!)هزار هزار پول خرج می کنند...
شاید چون توی جیب هایشان پول خوردی نیست و
به جز تراول چیزی ندارند ...
دلگیر و بیزارم از این آدم هایی که عشق و محبت و همه و همه را به فراموشی سپرده اند و افسانه فرض می کنند ...
آدم هایی که ساده زیستن و بی شیله پیله بودن را مربوط به گذشته های دور و داستان ها می دانند!!...
نه عزیزان ,افسانه نیست,محبت کردن به هم نوع داستان خیالی نیست ...
عشق ورزیدن رویا نیست...
حقیقت است ...حقیقتی که شاید به دلیل این که به چشم شما تلخ می آید , چون شیرینی اش را تجربه نکرده اید,
جرئت رویارویی با آن را ندارید و انکارش می کنید...
نام فیلم :
لیزی بوردِن تبر بدست
ژانر فیلم : جنائی
مدت زمان : 84 دقیقه
سال تولید : 2014
محصول کشور : آمریکا
زبان اصلی : انگلیسی دوبله شده به فارسی
مخاطب : خاص
خلاصه داستان :
براساس داستان واقعی به سال 1892 لیزی بوردن(کریستینا ریچی) به همراه اِما(کلی آ دووال) خواهرش با پدر و نامادریش زندگی می کنند. والدین لیزی او را از رفتن به مهمانی و خوشگذرانی منع می کنند. لیزی با طرح نقشه ای حساب شده آنان را با وارد کردن چندین ضربه تبر به قتل می رساند. تحقیقات گسترده قضایی نمی تواند لیزی را محکوم کند و سرانجام او با شهادت دروغ اِما تبرئه می شود. اِما، لیزی را ترک می کند و اهالی شهر همواره لیزی را مقصر می دانند.
عوامل فیلم :
مترجم : شیده آژیر
مدیر دوبلاژ : چنگیز جلیلوند
صدابردار : محمود اسماعیلی
گویندگان : تورج مهرزادیان , چنگیز جلیلوند , مریم بنائی , نازنین یاری
دوبله شده در : استودیو دوبلاژ قرن 21
باند و میکس : محسن کیوانفر
آنونس : میثم نیکنام
دقیق یادم نیست، فکر کنم کتابی که تولستوی در آن برای کودکان داستانهای کوتاه نوشته بود را می خواندم. وی در مقدمه کتابش نوشته بود که "من قصد نتیجه گیری در پایان هر داستان را ندارم و یقین دارم که خوانندگان نتیجه لازم را خواهند گرفت". این همان چیزی است که در این کتاب می خواهم از تولستوی تقلید کنم. دوست ندارم نتیجه گیری ها و حلاجی ها هم بر دوش نویسنده باشد و حتی دوست ندارم به نتیجه گیری شما کمک کنم. من از نوشتن این کتاب منظوری داشته ام که شما آن را خواهید فهمید! البته لزومی هم ندارد که به روی من بیاورید!
کوهِ دَکَلی تبلور سرگذشتی زیبا و مهیج از پسرک چوپانی است بنام "دلخان" که افراد و اتفاقات پیرامونش او را شیفته "کوهستان" می کند، برخی خواسته و برخی ناخواسته. او که آخرین فرزند خانواده است در سایه سنگین " خان آقا" که پدری پر اُبهت و تندخو است به چوپانی مشغول می شود و روزها و سالهای درازی را در کنار گله ها و گوسفندانِ خاموش و بی نظر و با همدمی چون کوهستان سپری می کند. خان آقا که در ابهتش به کوه می ماند تنها یک مسیر موفقیت در ذهن دارد که با تمام قوا می خواهد دلخان را در همان مسیر قرار دهد. اما چون روش هدایتش "اجبار"است ناخواسته دلخان را به مسیری سوق می دهدکه باب میل خان آقا نیست ...
حواسم پرت شده بود و کم بود تا همه داستان را همینجا تشریح کنم و بزنم زیر حرفی که از تولستوی یاد گرفته ام. به هر حال مطمئنم که "دِلخان" را دوست خواهید داشت. پسری صورت سوخته، تپل و گِردآلو که با سرگذشت زیبا و عجیب عشق به کوه و کوهستان در وجودش شکل می گیرید، پرورانده می شود و در نهایت راهی صعود بلندترین کوه دنیا یعنی"اورست" می شود.
متن فوق نوشته ابوالفضل زمانی نویسنده کتاب "کوه دکلی" است. علاقمندان می توانند برای سفارش کتاب با شماره 09198180419 و یا ایمیل abolfazl_sbu@yahoo.com تماس حاصل نمایند.
به گزارش لیزنا، «کتابخانهی عجیب» داستان پسر نوجوانی است که در پی کنجکاوی و کشف اینکه سیستم جمعآوری مالیات در زمان امپراتوری عثمانی چگونه بوده، وارد کتابخانهی شهرشان میشود و درگیر ماجراها و اتفاقهای عجیبی میشود.
شیوهی روایت این کتاب، روایت بورخسی است و درعینحال شباهت زیادی با روایت داستانهای «هزار و یک شب» و قصههای شرقی دارد. عناصر شرقی و غربی آمیخته با هم، ضرباهنگ پرشتاب و شاعرانگی خیلی عجیب موراکامی و نوآوری فرمی، از ویژگیهای برجستهی این اثر عنوان شده است.
رجبی، مترجم «کتابخانهی عجیب»، دربارهی ویژگیهای این کتاب و چگونگی ترجمهی آن میگوید: «این کتاب کمتر از سه ماه است که به انگلیسی منتشر شده و من دو ماه پیش نسخهی آن را خواندم و چهارروزه ترجمهاش کردم. با اینکه راوی این کتاب یک پسر نوجوان است، اما مخاطبان کتاب نه نوجوانها هستند، نه بزرگسالها؛ بلکه این کتاب هم مثل «هاکلبری فین» و «تام سایر» تمام گروههای سنی را شامل میشود و هر کسی در هر سنی که باشد از خواندن آن لذت میبرد. البته داستان لایههای پنهانیتر و پیچیدهتری هم دارد که درک آن مختص خوانندگان حرفهییتر است».
او دربارهی ویژگیهای فرم و روایت داستان هم میگوید: «این کتاب نوآوری فرمی بسیار خوبی دارد. نویسنده در این اثر برای روایت، از حروف رنگی، نقاشی و طرح استفاده کرده است. این اولینبار است که نویسندهای چنین فرمی را در اثرش پیاده میکند و رنگپردازی فرم در شکل و پیشبرد روایت و شخصیتپردازی نقش بسیار مهمی دارد؛ به گونهای که ویژگی برخی شخصیتها با رنگ فونت کلمات معرفی میشود».
«کتابخانهی عجیب» از روز یکم بهمنماه، در 99 صفحه و با قیمت 12000 تومان از سوی نشر چشمه به ویترین کتابفروشیها میآید.