از دیگر احوالات شهر ما تکاپوی افرادیست برای گرفتن مناسبی در شهر که برای مردم اثبات شده هستند در ناکار آمدی و گذشته ای دارند سیاه تر از زغال....
افرادی که سالها جهت رسیدن به مقاصد مادی و جاه طلبی ذاتیشان بسیاری از منافع شهر را زیر پا گذاشتند و گذشتند از مردم و منافع مردم....
با هیاهوی فراوان در بیابان های اطراف ثروتهایی را با نامهایی اغوا گر به باد دادند و هم خدا میداندو خودشان و هم مردم که منافع ملت مد نظرشان نبود.
پردیس دانشگاه اندیمشک به همت شورای شهر بعد از سالها خواب به سرد خانه تبدیل میشود. خبری که نمیتوان گفت خوش....
کلاغ:
پر
پردیس دانشگاهی:
پر
پردیس که پر نداره
نداره ولی پرید
با چه رویی بر گردیم....
آدم نقش بازی کنه سخته خیلی سخت! ولی خب زندگیم یه فیلمه که ما بازیگرشیم و کارگردانش یکی دیگه اس،
بعضی وقتا میخوای از نقش بیای بیرون،میای میبینی با دوره بازیگریت هیچ نفاوتی نداره چون بقیه هم بازیگرن، پس برمیگردی به بازی،نقش خودت، خب حالا انگیزه این بازی فرق داره، یکی واسه پول،یکی مجبوره،یکی واسه دلخوشی، خب واسه بازیگرا دعا میکنیم! ولی مزد بازیگری ما هیچی نیست جز تهمت زدن بوسیله بقیه که به ما زده میشه چون بازی رو بهم زدیم حالا به هر دلیلی که باشه مثلا کسل کننده بودن بازی.
از هیچ کس هم چیزی به دل نمیگیرم،
ما هم هیچی نداریم چون چیزی نمیدونیم.
چارلی چاپلین رو خیلی دوست دارم،عالییییه واقعا،خدا رحمتش کنه.
درباره کتاب، میخوام اگه شد دوباره کتاب خوندن رو شروع کنم، تو چند سال گذشته فقط دو تا کتاب مسلمانی در جست و جوی ناکجاآباد که درباره دکتر علی شریعتی بود و یکی هم دائی جان ناپلئون که اردیبهشت خوندمش،بقیه کتابا مثل کتاب شعر فروغ فرخزاد و بیشعوری و جامعه شناسی خودمانی و خیلی از کتابای دیگه رو ناقص خوندم!
آخرین تلاش مربوط به نسخه کامل کتاب رابیسنون کروزوئه بود که نسخه کم حجمش رو قبلا خونده بودم و فک کنم این نسخه کامل 250 صفحه است که فک کنم 50 صفحه اش رو خوندم!
میگن کتابای آگاتا کریستی هم خوبه، اگه شد از شکسپیر هم باید چیزایی بخونم تا بتونم مثل بقیه نقش بازی کنم، هاها!
سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره
تکه تکه میشه
ولی بازم پا به پات میاد
تنهایی یعنی باطری گوشیت همیشه تا آخر پُر باشه ...
تنهایی یعنی توی مسافرت همه 2 تا چَمِدون جَمع کنن تو فقط هندزفری و گوشیت رو برداری ...
تنهایی یعنی شبا وقتی میخوای بخوابی به نداشتنش فکر کنی ...
تنهایی یعنی وقتی یه جایی همه میخندن تو لبخند بزنی ...
تنهایی یعنی فقط حق داشته باشی زیر چشمی نگاهش کنی ...
تنهایی یعنی وقتی روی تمام کتابایی که میخونی عکس قلب شکسته بکشی ...
تنهایی یعنی بخوای داد بزنی ولی کَسی نباشه آرومت کنه ...
تنهایی یعنی دلت بخواد کنار اون صبحونه بخوری ...
تنهایی یعنی صبحا که بیدار میشی بگی اَه ...
تنهایی یعنی هیچ کَس نباشه خودتو براش لوس کنی ...
تنهایی یعنی امروز با تو بودن ... فردا فراموشت کردن و پیدا کردن استدلال های مسخره برای خودت که این فقط یه آشنایی بود ...
تنهایی یعنی بیا فقط دوست معمولی باشیم ...
تنهایی یعنی تو بخوای ولی اون نمیخواد ...
تنهایی یعنی گریه کردن و سر گذاشتن روی دیوار ...
تنهایی یعنی هر کَسی که دیدت بگه هه ...
تنهایی یعنی خیالبافی توی یه ذهن داغون ...
عیب نداره ...
عیب نداره که " تنهایی "...
عیب نداره که شبا بدون " شب بخیر " می خوابی ...
عیب نداره که جمله ی "دوستت دارم " رو نمیشنوی ...
عیب نداره که دلش دیگه برات " تنگ " نمیشه ...
عیب نداره حرفاتو باید تو تختت با " خودت " بزنی ...
عیب نداره زیره بارون بدون اون ، باید " تنها " خیس شی ...
عیب نداره که کسی نیست " درد " هاتو بهش بگی ...
عیب نداره گلم ، " خــدا بــزرگــه " اونم تنهاست ، بدون شب بخیر می خوابه ،
دوستت دارم های تورو میشنوه و دلش برات تنگ میشه !
حرفاتو به اون بزن ، زیره بارون باهاش قدم بزن ،
به خودش قسم به درد و دلت گوش میده !!