سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره
تکه تکه میشه
ولی بازم پا به پات میاد
میگفت عاشقم شده ، اونقدری که نمیتونم از فکرم بیرونت کنم
از همون موقعی که باهام همکار بودی تا امروز که تقریبا هفت سالی میگذره
اما هنوز تو اولین و آخرین کسی بودی که دوستش داشتم و دارم
بعد از اینکه رفتم سربازی میدونستم دیگه نمیبینمت و این آخرین دیداره
شبی که عازم بودم خیلی گریه کردم . اما لعنت به من که از بیان عشق عاجز بودم
بعد که برگشتم دیدم تو نیستی ، و فقط فکر منه که هر روز تو رو مرور میکنه
اما یه روز اومدی به دوستات سر بزنی ، اونروز منم بودم ، خیلی خوشحال شدم که بالاخره بعد از این همه مدت دیدمت
وقتی میخواستی بری ازت خواستم که برسونمت تو هم قبول کردی
اومدی جلو نشستی و من تو ابرا بودم ، اونروز خیلی دلم میخواست بهت بگم چقد دلم برات تنگ شده ، حتی هرشب خوابتو میدیدم
اما هنوز دوتا چهار راه رو رد نکرده بودم رسیدی به خونتون و فقط به احوالپرسی تموم شد
البته تقصیر از خودم بود که اینقد بیان احساساتم برام سخت بود هنوزم هست اما اینبار دل و زدم به دریا
دوران دو ماهه من تموم شده بود و برای گذرون اون 18 ماه افتادم تهران، اما 18 ماه من شد 5 سال
گاهی وقتها که میومدم مرخصی . سریع میومدم محل کار قبلی ، حتی اونجا رو خریدم که تو که میای من باشم صاحب اونجا
اما فقط از پشت شیشه میدیدمت که رد میشی ، برای همین از حسادت به منشی سپردم هر وقت که میای و من نیستم اگر از چیزی استفاده کرد هزینشو ازش بگیر
میدونستم از من خوشت نمیاد ، میدونستم رفتارت اینه که با همه خوش برخوردی ، اوایل این برخوردت و میزاشتم پای .... اما بعد فهمیدم چقد اشتباه میکردم
الان بعد از 7 سال اومدم که بهت بگم هنوز دوستت دارم . من شاغلم توی نیروی انتظامی هر کاری بخوای برات انجام میدم.
ما میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم تا آخر عمر
تا اینجا سکوت کرده بودم و چیزی نمیگفتم . اما وقتی دیدم با تمام ابراز احساساتش بازم از بیان چیزی که باید میگفت عاجز بود
گفتم : من نیازی به دوست ندارم . اونقدری خودم رو دوست دارم که کمبودی احساس نمیکنم
هیچوقت حتی فکرش هم نمیکرد با این جواب روبرو شه
خیلی اصرار کرد . هر چی بخوای برات میگیرم . فقط باهام حرف بزن و گاهی ببینمت
نمیدونم اینهمه اصرارش برای چی بود . مثلا این دوست داشتن تا کی میخواست ادامه پیدا کنه
آخرش من میرم راه خودم و تو هم میری راه خودت پس این دوست داشتن معنیش چیه؟؟؟
نمیدونم کسی که اینقد دم از عشق میزد .کسیکه میگفت هفت سال عاشقانه دوستت داشتم . عاشق چه چیزی درون من شده بود . عاشق چه چیزی که ارزشش تا لحظه مجرد بودن من بود
اصرار او بی فایده بود چون هیچ دلیلی برای شروع این رابطه نمیدیدم
چون عاقبت این راه بن بست بود ، و مرگ زندگی من
وقتی در برابر جواب قاطعانه من به نتیجه ی دلخواه نرسید
گفت هفت سال با عشقت زندگی کردم هفتاد سال دیگر هم روش
آیا واقعا دوستم داشت ؟ آیا حرفهایش حقیقت داشت ؟ آیا دوست داشتن موقتی هم معنایی دارد ؟
اصلا تعریفش از دوست داشتن چه بود ؟ اگر من فردا با کسی دیگر ازدواج میکردم او با خود و احساسش چه میکرد ؟
این خوردنی کی میتونه باشه ؟؟؟
اگه دلت آب میشه کلیک نکن. یه خوردنی تکراری(همین امشب) کلیک نکن
تابحال خیار و با این شبنم ـا دیدین؟؟؟
این عکسم مرتبطه به ادامه مطلب . این شاهزاده توی خواب یکی از خواهرام منو حاجت داده
خواب خیلی عجیبه ، برای همین توی ادامه مطلب میزارم و رمز رو شاید روزی براتون دادم
وقتی رفتم دیدن دوستم که باباش فوت شده خیلی گریه کردم
امروز که باز رفتم سرکار ، اونم اومده بود وقتی از باباش گفت :
پدرم توی ماه محرم نقش امام حسین(علیه السلام) داشت . (عکسش با لباس سبز توی گوشیش بود)
گفت یکی از همسایه ها اومد خونمون ، گفت : آقا حمید گفته چرا شما اینقد گریه می کنید
چرا اینقد ناراحتین . بخدا ما اینجا هر شب با امام حسین و حضرت ابوالفضل مراسم سینه زنی داریم
اینجا خیلی بهم خوش میگذره ، (چون پدرش مداح بوده) من و (اسم چند تا مداح دیگه که فوت شدن)
هر شب مداحی می کنیم و روضه میخونیم
* توی ماه محرم و صفر توی اون دنیا هم عزاداریه ، حتی امام حسین هم اونجا عزاداری میکنه