به هَوات هنوزم عاشقونه ، چه تنها شهرو قدم میزنم
دیونه وار تو رو صدا میکنم ، سکوته شهرو به هم میزنم
من اشتباهی به تو دل نبستم ، دل به تو دادم که تو هم بشکنی
از هر طرف برم به تو میرسم ، تویی که آخرین پناه منی
هنوزم با عکسات تو بارون ، تو این کوچه ها را میوفتم
همیشه تو فلبم میمونی ، این حرفو به هیشکی نگفتم
تو هر وقت نباشی رسیدم به بن بست ، قشنگتر از حِست تو دنیا مگه هست؟؟
عصر یک جمعه دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه باران نرسیده است
به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است
و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد
که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گم گشته کنعان نرسیده است
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است
دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد
زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد
زمین مرد خداوند گواه است
دل چشم به راه است
که در حصرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
تویی آئینه روی من بی چاره سیاه است
و جا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم