دشتی اسماعیل خانی در بیست و هشتم ماه صفر سیاهپوش و عزادار بود
غلامحسین عیالبار: در سالروز وفات نبی مکرم اسلام و خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی (ص) و سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبی(ع) عاشقان نبوی و محبان علوی روستای دشتی اسماعیل خانی از تابعه بخش آب پخش در شب و روز بیست و هشتم ماه صفر 1436 سوگواری کردند.
مردم ولایتمدار روستا در ساعت 8:30 با تجمع در زیر علم امام حسین(ع) واقع در میدان امام حسین(ع) (مکان اجرای نمایش تعزیه روستا) از این مکان مقدس یاد شده با عبور از خیابان سردار شهید حسین رحیمی تا مسجد ولی عصر(عج) چاووش خوانی، زنجیر زنی و سینه زنی کردند و سپس با حضور برادران سوگوار در مسجد ولی عصر(عج) و خواهران عزادار در حسینیه فاطمه الزهراء (س) زیارت حضرت رسول(ص) تلاوت و با مداحی ذاکرین اهل بیت(ع) سینه سنتی برگزار و عزاداران نبوی و علوی با سخنرانی و روضه خوانی حاج آقا حامد معین روحانی مستقر در روستا و نادر اعثصامیان مداح اهل بیت(ع) بر مظلومیت رسول خدا(ص) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی(ع) گریستند. و با گلبانگ محمدی(اذان) صف نماز جماعت ظهر و عصر را به امامت حاج آقا حامد معین امام جماعت روستا بستند و سپس سوگواران و عزاداران در مسجد و حسینیه یاد شده طعام نذری متبرک به پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد(ص) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی(ع) تدارک دیده شده را تناول کردند.
شایان ذکر است، اقامه مجلس سوگواری و عزاداری ماه صفر، در دهه سوم ماه صفر هر شب عزاداری و روضه خوانی روستا بعد از قرائت زیارت عاشورا از ساعت 20:15 در مسجد ولی عصر(عج) و حسینیه فاطمه الزهراء(س) شروع و برپا می شد.
همچنین اضافه می کنم، در روز شهادت ثامن الحجج امام رضا(ع) عاشقان و دلدادگان امام رضای غریب از حرم امامزاده محمد باقر(ع) تا حرم امامزاده امیرالمؤمنین(ع) روستای دشتی پیاده روی و در این مکان مقدس با تجمع بزرگ خود به عزاداری خواهند پرداخت و در پایان از سوگواران و عزاداران پذیرایی متبرک به امام هشتم بعمل خواهد آمد.
کیهان نوشته است:
یکی از دامنزدگان به دروغ بزرگ تقلب در انتخابات سال 88 به تخطئه دروغگویی پرداخت.
سید محمد خاتمی در ملاقاتی که با جمعی از دانشجویان توصیف شده میگوید: ما همه مزایای جمهوری اعم از آزادی، آزادی بیان و تجمعات و تعیین کننده بودن رأی و حق حاکمیت بر سرنوشت را میخواهیم و علاوه بر آن اخلاق و عدالت را که روح اسلام است میخواهیم. ما این جمهوری اسلامی را میخواهیم. جمهوری که هم مردم آزاد باشند و هم اخلاق بر آن حاکم باشد نه آنکه بداخلاقانهترین رفتارها و گفتارها به نام گفتمان انقلابی و اسلامی بر جامعه تحمیل شود. چقدر دروغ گفته میشود؟ و دروغگویان مصونیت دارند. وی با اشاره به دوره استالین که میگفتند دروغ را باید چنان بزرگ گفت که قابل باور باشد یادآوری کرد: دروغ را ممکن است در وهله اول باور کنند اما دروغ خیلی زود معلوم و برملا میشود و اعتماد افراد جامعه آسیب میبینند.
رئیس بنیاد باران گفت: بد است که در یک جامعه اسلامی بداخلاقی حاکم باشد به ویژه اگر کمکم بداخلاقی نهادینه شود.
رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون همچنین ادعا کرد: کسانی گرایش خاص و سلیقههای خود را به عنوان نظام مطرح و سعی میکنند همه را دفع کنند جفا میکنند. این ما هستیم که مدافع نظام هستیم؛ ما مدافع ارزشهای نظام و مدافع حرکت در چارچوب قانون اساسی هستیم و باید با آن طرف هم گفتوگو کنیم و به این نتیجه برسیم که امنیت کشور را با ایجاد فضای امنیتی نمیتوان تأمین کرد.
خاتمی همچنین شعار اعتدال روحانی را یک روش ذیل گفتمان اصلاحات معرفی کرد.
او درباره تاریخچه گفتمان اصلاحات میگوید: همین گفتمان اصلاحات است که مشروطیت را پیروز کرد اما به علل گوناگون دیکتاتوری رضاخان از آن بیرون آمد. بعد از شهریور 20 همین گفتمان بود که به صورت ملی شدن صنعت نفت یک حکومت مردمی را ایجاد کرد که باز به خاطر اشتباهات خودمان و توطئه خارجی، با کودتای 28 مرداد ملت ما با مشکل مواجه شد اما مردم عقب ننشستند و انقلاب اسلامی شد. روح انقلاب اسلامی، اصلاحخواهی و اصلاحطلبی است و مگر انقلاب اسلامی با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پیروز نشد و مگر مردم به جمهوری اسلامی رأی ندادند؟
وقاحت تخطئه روشهای استالینی در دروغگوییهای بزرگ در حالی است که افراطیون مدعی اصلاحطلبی با سرکردگی کسانی چون خاتمی دروغ بزرگ تقلب را در انتخابات سال 88- به کمک رسانههای انگلیسی و آمریکایی- رواج دادند و سپس براساس همین دروغ به تهییج عمومی برای آشوبگری خیابانی پرداختند. اما هنگامی که پروژه مشترک افراطیون و بیگانگان به هزیمت فضاحتآلود انجامید خاتمی چندین بار در جلسات خصوصی اصلاحطلبان ضمن سرزنش موسوی و کروبی تصریح کرد «من از اول هم قائل به تقلب نبودم». همین حرف را کسانی چون تاجزاده نیز تکرار کردند مبنی بر اینکه 11 میلیون رأی تقلب امکان ندارد. با این وجود خاتمی صداقت و شجاعت نداشته که همین سخن را در میان افکار عمومی اعلام کند چه اینکه میداند چنین اعترافی به مثابه امضای اتهام خیانت سران فتنه به ملت و نظام جمهوری اسلامی است و پذیرفتن مسئولیت خونهای ریخته شده است.
به اعتبار همین خیانت شبکه فتنهگران بود که اوباش آشوبگر در خیابان علیه جمهوی اسلامی و ولایت فقیه و دیگر ارکان قانون اساسی فحاشی کردند و گفتند انتخابات بهانه بوده و «اصل نظام نشانه است». بنابراین لاف خاتمی مبنی بر اینکه «ما مدافع نظام و ارزشهای آن و قانون اساسی هستیم»، فراموشکار تصور کردن مردم است که پس از مشاهده حرمتشکنی بیسابقه عاشورای 88، حماسه بینظیر نهم دی ماه را خلق کردند و ضمن آن با صدای بلند شعار دادند «لعن علی عدوک یا حسین- خاتمی و کروبی و میرحسین».
اما درباره فراز آخر سخنان خاتمی باید یادآور شد شکست نهضت مشروطیت حاصل همکاری شبه روشنفکران خائن داخلی با رژیم انگلیس در پوشش شعار جمهوری خواهی بود و از دل آن رضاخان مستبد روی کار آمد اما خاتمی به عمد نامی از انگلیس نمیبرد؛ همچنان که وی در اشاره به کودتای 28 مرداد 32 باز هم نامی از عوامل اصلی آن (آمریکا و انگلیس) نمیبرد. بدینترتیب خاتمی با سوابق خیانت به نظام و مردم باید توضیح دهد چرا عاملان کودتای سوم اسفند 1299 و 28 مرداد 1332، مکرراً و با صراحت از مدعیان اصلاحطلبی نام برده و حمایت کردند و این چه اصلاحاتی است که مورد ترجیح و حمایت آمریکا و انگلیس است.
رحلت پیامبر اکرم و شهادت سبط اکبرش امام حسن مجتبی و امام رضا علیهم السلام را به همه شیعیان و محبان اهل البیت تسلیت عرض می کنم
خلاصه ای از زندگی امام حسن علیه السلام
#- قال رسول الله (ص) : من احب الحسن والحسین فقد احبنی ومن ابغضها فقد ابغضنی[1]
#- قال رسول الله (ص) : الحسن والحسین امامان قاما او قعدا
زندگی امام حسن (ع) را می توان به چهار قسمت تقسیم کرد
1- از ولادت آن حضرت تا رحلت پیامبر اکرم
2- ازرحلت پیامبر تا بعد از شهادت حضرت علی (ع)
3- ازآغاز حکومت تا صلح با معاویه
4- یعد ازصلح تا شهادت
#- اما دوره نخست زندگی امام حسن (ع)
امام حسن (ع) درشب شننبه 15 رمضان سال سوم هجری درمدینه به دنیا آمد با تولد آن حضرت مدینه غرق شادی ونشاط شد حضرت علی اورا در پارچه زردی پچید وبه خدمت پیامبر آورد پیامبر از اینکه اورا در پارچه زرد دید ناراحت شد ودستورداد آن پارچه زرد را باز کنند واو را در پارچه سفید به پیچند و بعد بنا به دستور خدا که فرموده بود حضرت علی بمنزله هارون برای شما هست پس باید نام اورا شُبَرکه به عربی حسن می شود نام بگذار بعد در گوش راستش اذان ودر گوش چپ آن حضرت اقامه گفتند بعد در روز هفتم گوسفندی را عقیقه کردند و موهای سرش را تراشیدن وبه وزن موهایش صدقه دادند گفته شده که امام حسن ازنظر شباهت مانند جدش بود لذا هروقت حضرت فاطمه لالائی می گفت این شعررا می سرود : انت شبه به ابی لست شبیها به علی
کُنیَت آن حضرت ابومحمّد است ، و القاب آن بزرگوار: سیّد و سبط و امین و حجت و برّ و نقیّ و زکیّ و مجتبی و زاهد وارد شده است
#- دوران کودکی امام حسن بهترین دوران بود زیراتا هشت سال درآغوش پرمهر پیامبر اسلام بسر برد وپیامبر این دو برادررا بسیار دوست می داشت ودائم می فرمود حسن وحسین دو سید جوانان اهل بهشت هستند هر کس آنها را اذیت کند مرا اذیت کرده وهرکس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده
ونیز نقل شده که پیامبر(ص) امام حسن را بردوش خود قرار می داد وگاهی در موقع نماز امام حسن بردوش پیامیر سوار می شد وپیامبر با ملاطفت تمام آن حضرت را به زمین می گذاشت وگاهی وقتها این قدرسجده راطول می داد تا خود آن حضرت بلند می شد .
محمد اسمائیل بخاری از ابی بکره نقل می کند که گفت دیدم پیامبر را که « رایت النبی علی المنبر والحسن بن علی معه وهو یقبل علی الناس مره وینظر الیه مره اخری ویقول ابنی هذا سید » این فرزند من سید وآقا است.
#- نقل داستانی از کودکی امام حسن ع : نقل شده که وقتی پیامبر پنچ یا شش سال داشت اکثر اوقات در پای منبر پیامبر می نشست وبه سخنرانی پیامبر (ص) گوش فرامی داد و وقتی که بر می گشت خانه آنچه را که پیامبر فرموده بود برای مادر نقل می کرد وقتی حضرت علی ع به خانه می آمد حضرت فاطمه (س) آنچه را که درمسجد اتفاق افتاده بود را برای حضرت علی نقل می فرمود حضرت عرض کردند شما که در مسجد نبودید پس چه کسی این مطالب را برای شما نقل کرده است حضرت فاطمه جریان را برای حضرت نقل کرد یک روز حضرت علی مقداری زودتربه خانه می آید تا مشاهده کند فرزندش چگونه سخن می گوید
امام حسن وقتی خواست برروی متکاها بنشیند وسخن بگوید زبانش به لکنت افتاد مادرفرزندش را در آغوش کشید وفرمود تو را چه می شود فرزند گرامیم امام حسن ع فرمود : مادرجان حس می کنم مرد بزرگواری دارد به حرفهای من گوش می دهد که دراین زمان حضرت علی ع بیرون می آید وامام حسن را درآغوش می کشد .
#- دوره زندگی دوم امام حسن ع از بعد از رحلت پیامیراکرم شروع می شود که امام هشت سال بیش نداشت که دوران بسیار سختی بود ولی امام این دوران را با موفقیت وافتخار گذراند در این زمان بود که بنا به گفته مورخانی مانند ابن اثیر ابن خلدون امام حسن به همراه برادرش امام حسین درفتح شمال افریقا شرکت می نماید که این در زمان حلافت عثمان بود
همچنین ابونعیم اصفهانی می نویسد که امام حسن در فتوحات ایران به گرگان رسید ه بودند
#- دوره سوم زندگی امام حسن بعد از شهادت حضرت علی ع بود که ازسخت ترین دوران زندگی آن امام بزرگوار است امام بعد از شهادت پدربزرگوارش مردم را درمسجد کوفه جمع می کنند و سخنرانی کردند که خیلی مردم تحت تاثیر قرار می گیرند که بلافاصله بعد از سخنرانی عبد الله ابن عباس بلند می شوند ومردم را تشویق به بیعت می کنند ومردم گروه گروه با حضرت بیعت می کنند امام حسن عبدالله ابن عباس را فرماندار بصره و قیس ابن سعد را و سعید ابن قیس وعبیدالله ابن عباس رابه فرماندهی نیروهای مسلح برگزید وبسیاری از والیان را که در زمان پدربزرگوارش در منصب بودند را گذاشت که در همان منصب باقی بمانند .
امام حسن (ع)هنوز نتوانسته بود اوضاع را درست دراختیار بگیرد که شیطنت های معاویه شروع شد لذا جلسه ای را تشکیل داد واز افرادی مانند عمرعاص و قیس ابن اشعث و جمعی از بزرگان دعوت کرد تا نقشه نابودی سپاه امام حسن را بکشن و تصمیم گرفتن تا این روش ها را برای سرکوبی اجرا کنند :
1- به سرتاسر منطقه تحت تسلط امام حسن جاسوس بفرستند
2- نیروهای ارشد نظامی را با پول بخرند
3- شایعه پراکنی کنند که امام حسن خواهان واگذاری حکومت به معاویه است
4- وحدت کوفیان را نابود کنند وبین آنها اختلاف بیندازند
این جریانات از دید تیزبین امام حسن مخفی نماند وحتی بعضی از جوسوسان معاویه را گرفته واعدام کردند و لذا امام شروع کردند به نوشتن نامه به معاویه و نصیحت کردن ایشان، که کارگرنیفتاد بدین خاطر امام مجبورشدند درآخرین نامه بنویسند که گویا چیزی جز شمشیرنمی تواند بین من وشما حاکم باشد که با این نامه معاویه خود را آماده جنگ کرد ودرمرحله اول 60 هزارسپاه جنگی آماده کرد وبه سوی فرات فرستاد .
امام حسن هم « حجرابن عدی »را فرمود که مردم را به مسجد فراخواند مردم جمع شدند امام آنها را به جهاد فراخواند ولی متاسفانه هیچ کس گوش نداد و دعوت امام را لبیک نگفت.
عدی ابن حاتم ازاین سستی مردم ناراحت شد و اطاعت خویش وقبیله اش را اعلام کرد وبا سپاهیانش به سوی نخلیه حرکت کرد اردوگاه امام حسن ع هم حرکت کرد وبعد از آن دیگران مانند قیس بن سعد , معقل ابن قیس , زیاد ابن صعصه از آن حضرت حمایت کردند و با تلاش فقط 12 هزار نفر سپاه فراهم شد وامام مجتبی تا دیرعبد الرحمن پیش رفت ودردیر عبدالرحمن بخاطرجمع آوری سپاهیان از ایران وبصره توقف کرد وفرماندهی سپاه را به ترتیب به عبیدالله عباس , قیس ابن سعد ,وسعید ابن قیس سپرد وفرمود شماها راهی مسکن شوید ودر مقابل معاویه حالت تدافعی بگیرید تامن با سپاه مدائن به شما برسم.
که درآنجاه دشمنان وجاسوسان من جمله تعدادی از خوارج به امام قصد سوء کرده وخیمه آن امام بزرگوار را غارت کردند
لذا امام مجبور شد بدین دلائل صلح کند
1- روحیه ضعیف سپاهیان وتعداد اندک آنها
2- رغبت نداشتن به جنگ وتسلیم فرمانده ارشد سپاه
3- متفرق بودن کوفیان
4- خطرحمله رومیان به حکومت اسلامی
5- برافراشته ماندن پرچم مبارزه با حفظ شیعیان و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
تاریخ شهادت امام حسن :
در شهادت آن امام مظلوم اختلاف است ، بعضى در هفتم صفر سال پنجاهم هجرى و جمعى در بیست و هشتم آن ماه گفته اند و در مدّت عمر گرامى آن جناب نیز اختلاف است و مشهور چهل و هفت سال است ، چنانچه صاحب(کشف الغمّه ) به روایت ابن خشّاب از حضرت باقر و صادق علیهماالسّلام روایت کرده است که مدّت عمر شریف امام حسن علیه السّلام در وقت شهادت چهل و هفت سال بود که بنا به دستور معاویه توسط همسرش جعده به وسیله ی زهری که معاویه فرستاده بود صورت می گیرد و مظلومانه مانند جده اش زهرا (س)در قبرستان بقیع دفن می شوند.
ثواب زیارت
قال رسول الله (ص):
ُ وَ مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَام . کسی که فرزندم حسن را در بقیع زیارت کند روی پل صراط قدم هایش نمی لرزد روزی که همه قدمها متزلزل خواهد شد.[2]
منابع مورد استفاده :
1- بحار الانوار
2- منتهی الامال (فصل چهارم )
3- تاریخ طبری
4- الطبقاتالکبری،خامسة1،ص:225
کسی هست پاسخگو باشد!
هادی صباغی: نوشتیم. هشدار دادیم. دلمان نمی آمد منفی بگوییم ولی آنچه می دیدیم 5 ماه قبل، امروز را کاملا نشان می داد. داد زدیم. التماس کردیم. اما آقایان سفسطه بافتند. گفتند چون دیگر سمتی در باشگاه ندارد زورش میاید ببیند تیم ما دارد برای دسته اول آماده می شود. هرچه داد زدیم آقایان این تیم در قواره دسته اول نیست. نه مربیش، نه کادرش، نه کادر سرپرستی اش، نه بعضی بازیکنانش نه نحوه آماده سازی اش نه ...
اما بجای اینکه واقعیت را ببینند، فحش مان دادند و تهدیدمان کردند. عده ای نان به نرخ روز خور هم شدند فدایی و اینجا و آنجا مصاحبه کردند که به به چه تیمی چه مربیی چه بازیکنی و چه ... آدم گرفتند تا روی سکو داد بزنند و شعار بدهند که مهندسه... مربیه... آفرین و به به و ...
نمی دانم امروز چه باید بنویسم. من ورزشی نویس هم مقصرم. آنجا که باید می نوشتم اما احتیاط کردم. گفتند این تیم اگر نتیجه نگیرد به گردن تو می اندازند. بهتر است فعلا سکوت کنی و من و من ها هم سکوت کردیم و منتظر شدیم. اما ما هم مقصرم.
شهرداری اردبیل فانوس سقوط را خیلی زود در دست گرفت. تا زمان نگارش این مطلب، 9 بازی 9 امتیاز و رده 11 جدول! چه کسی پاسخگوست. مهندسی که دیگر نیست؟ کمیته فنی ای که به همه چیز شبیه بود جز کمیته فنی؟ مکتب پاسی که دیگر حتی پاسی ها هم قبولش ندارند و اصلا وجودی ندارد؟ سرمربی که قرار بود برود شمال با همسرش برای استراحت دوران بازنشستگی ولی به لطف دوستان گرمابه و گلستان، یهو از اردبیل سر درآورد؟ بنده خدا حق هم داشت. 200 میلیون کم پولی نیست برای یک پیرمرد...! آقایانی که سنگ شهرداری را به سینه زدند و تیم را مال خود دانستند و گفتند حالا که سفره ای پهن است چرا ما نباشیم و برای اولین بار در عمرشان قرارداد میلیونی بستند؟ چه کسی جواب تماشاگری را که در سردی سکوهای ورزشگاه پیر تختی نشست و چشم به مستطیل سبز دوخت تا شاید معجزه ای اتفاق بیافتد و شهرداری گلی بزند و او از جا بکند و شادی کند! خواهد داد؟ اما انصافا او هم قول نخورد. نه برد فریبنده جام حذفی مقابل تیم بی انگیزه صبا باطری که برای باخت به اردبیل آمده بود نه گل دقیقه 94 فجر سپاسی را که حتی کادر فنی شهرداری هم باورش نمی کردند، دوستداران فوتبال شهر را فریب نداد.
آقای مهندس کجاست؟ پشت کدام میز در دستگاه عریض و طویل شهرداری نشسته و چشم به دستپخت خود و دوستانش دوخته است؟ کمیته فنی کجاست تا سینه سپر کند و دم از مکتب پاس بزند؟ کجایند کسانیکه شهرداری را ارث پدری خود دانسته و دم از مالکیت آن میزدند؟ بیایید جواب اشک و حسرت تماشاگرانی را که به عشق فوتبال اردبیل و شهرداری، سردی سکوهای بتنی را بجان خریدند و آخر کار با سگرمه های درهم رفته راهی خانه شدند، بدهید.
آقای شهردار؛ شما هم مقصرید. آنجا که دیدید دارند به بیراهه می روند. دیدید اینکاره نیستند. همه مسئولیت ها را به گردن کس و کسانی انداختید که صبح مجری تصمیماتی بود که شب در فلان قهوه خانه و محفل خصوصی اتخاذ گردیده بود و با افتخار هم منم منم می کرد!!! آری آقای شهرداری شما هم مقصرید. سکوت کردید و نظاره گر شدید و سرنوشت 3 میلیارد پول بی زبان را بدست چند نفر کار نابلد سپردید تا بیایند و خرج کنند. و انصافا هم چه خرج کردنی!!! امروز باید پاسخگو باشید. زبانم لال شاید زور شما هم به ایشان نرسید!!!؟
شهرداری اردبیل 9 بازی انجام داده. دو برد که یکی برابر ضعیف ترین تیم لیگ یک در یزد که اتفاقا در هفته اول و با یک هفته تمرین پذیرای شهرداری اردبیل شد و دومی برابر تیم پر از مشکل فجرسپاسی آن هم با گل عجیب و غریب و خدادادی دقیقه 94 . 3 مساوی که یکی در زمین نساجی و دوتایش در اردبیل رقم خورد که بقول فوتبالی ها یعنی باخت خفیف. و 4 باخت یکی در خانه، سه تایش در زمین حریف. یعنی تیمی که امروز باید امروز حداقل 15 امتیاز از 9 بازی می داشت، تا منتظر سقوط نباشد، 9 امیتاز دارد و فانوس بدست گرفته.
آری؛ وقتی تفکرات تاریخ گذشته حاکم بر تصمیمات باشد. وقتی کار به دست افرادی بیافتد که به نیت همان سفره کزایی وارد کار شده اند. وقتی مربی تیم تعیین کند به چه کسی چقدر بدهید. وقتی فاصله قرارداد دو مدافع با هم بالای 40 میلیون باشد. وقتی حتی بازیکنان امیدش غیر بومی باشند در حالیکه شهرداری خود دریای بازیکنان امید مستعد و قابل عرضه است. وقتی مربی که قول 90 درصد بومی سازی بدهد و آخر سر از جمع 27 بازیکن تیم 17 نفر غیر بومی باشند. وقتی به نظرات و نقدها به دیده دشمنی نگاه شود. وقتی مسئولین تیم بجای نظارت بر روند حرکتی تیم، «حاج مهدی حاج مهدی» کنند و حلوا حلوایش کنند و او هم میدان را برای چاپاندن اسب مراد فراخ ببیند، آخرش این می شود که می بینید.
مخلص کلام؛ اینکه این تیم نه از نظر ساختار تیمی و نه از نظر ساختار فنی هیچ ندارد. نه تاکتیک خاصی برای نفرات فعلی دارد، نه نفر کافی برای اجرای تاکتیک های لازم برای رویارویی با حریفان می تواند داشته باشد. این تیم یک سرمایه سوزی به تمام معناست که حاصل تفکرات کسانی است که به این تیم به دیده فرصتی برای خود نمایی در حوزه مدیریت نگاه کردند و یا به دیده سفره ای پهن شده...
بالاخره آنچه امروز دیده می شود جز افسوس برای دوستداران فوتبال شهر و استان و شرمساری به تمام معنا برای بانیانش نیست. فوتبال اردبیل با آن وضع هیئت فوتبال استانش که دستمایه غرور و خودخواهی عده ای تازه به میز رسیده شده و شهرداری که بازیچه دست عده ای دیگر میز ندیده، دارد آخرین نفسهایش را می کشد. نمی دانم می شود برای این تیم چکار کرد!؟ 13 بازی آینده باید برای این تیم حداقل 18 امتیاز داشته باشد تا شاید با حدود 25 امتیاز این تیم سقوط نکند. «حاج مهدی» کوله بارش را بست. پولش را بگیرد می رود دنبال ویلای شمال و زندگی خوشش. ما ماندیم و تیمی بیمار و علاقمندانی سرخورده! نمی دانم حتی «خوزه مورینیو» برای این تیم چه می تواند بکند؟ هرکه بیاید با سرنوشت و آبروی ورزشی و فوتبالی اش بازی خواهد کرد. چیزی شبیه معجزه باید. در غیر اینصورت باید گفت: لیگ یک خداحافظ...
آری؛ شهرداری فانوس بدست گرفته. فانوس سقوط. سفره اش مال بعضی ها و اشک و حسرتش مال دوستداران فوتبال. کاش بتوانم بگویم: خدایا؛ روا مدار دوباره برگردیم پایین. فوتبال اردبیل مستحق این نیست که هست. کمکش کن بماند. چون بازگشت به لیگ یک مثل سفر دور دنیاست از سالهای بعد. خدایا بخاطر عشق خالص و علاقه قلبی مردم دوست داشتنی اش، یک فرصت دیگر به فوتبال اردبیل بده. من و من ها بلد نبودیم قدر و ارزش و جایگاهش را بدانیم ولی این مردم عشقشان این تیم است و تعالی اش... آمین!