دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای موسی بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی .
و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6) فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.
ادامه درادامه مطلب...
|
این کتاب جیبی از مجموعه زندگینامههای مصور rororo انتشارات روولت آلمان را زمانی ترجمه کردم که جوانتر بودم؛ حدود پنج سال پیش. اگر حالا بود پیشنهاد ترجمهاش را نمیپذیرفتم چون اکنون معتقدم نویسنده و مترجم باید پیوندی با کتاب داشته باشند و آنزمان تنها پیوند من با کتاب شور فلسفهدانی بود. خوشبختانه نیروی جوانی و آن شور باعث شد کتاب از بسیاری آسیبها در امان بماند. آنزمان دوست عزیزم آقای کامبیز پورناجی هنوز با نشر پارسه همکاری میکرد. فلسفه خوانده بود و حضورش مایة دلگرمی من و قطعاً بسیاری دیگر بود. علاوه بر این دغدغههای ما را به ناشر منتقل میکرد و ناشر گرامی نیز از هیچ حمایتی دریغ نمیکرد. گاهی در دفتر کوچک ناشر مینشستیم و گپ میزدیم و من دستکم به قدر ساعتی پیش از بیرون نهادن پا از دفتر و روبهرو شدن با واقعیت تلخ زندگی آنسوی ویترین مترجمی از گرفتاریها فارغ میشدم و البته چیزها میآموختم. گاهی افسوس میخورم که چرا عادت عکسگرفتن در من پرورده نشده و از آن زمان جز خاطرات، تصویر مجسم دیگری ندارم. دوست عزیز دیگر و استادی که این مجموعه با سرپرستی او پا گرفت اما بعد ناچار به مهاجرت شد، آقای رضا نجفی بود که گمانم در زمان ترجمة این کتاب به آلمان کوچیده و جایش حسابی خالی بود و هست. گر چه کتاب به معنای اخص کلمه فلسفی نبود، منابع بسیاری را گردآوردم و خواندم تا مدیون خواننده نشوم و ترجمهای در حد توان درست و امانتدارانه ارایه کنم؛ و البته این کاری است که هنوز و به عادت یادگار همان زمان در مورد هیچ کتابی از آن دریغ ندارم. از نویسنده نیز خواستم برای نسخة فارسی کتاب مقدمهای بنویسند و ایشان هم به فاصلة دو یا سه روز با ابراز لطف بسیار در حق این مترجم کوچک مقدمهای کوتاه بر ترجمة فارسی کتابشان نوشتند. از بخت بد مشکلات ناگهانی بازار نشر دامن این مجموعة کتاب خوب را نیز گرفت تا این که ناشر گرامی کمر راست کرد و اکنون چندی است انتشار این مجموعة زندگینامة مصور را از سر گرفته است. و به این ترتیب این کتاب هم شد برگی دیگر از زندگی مترجمیام که در این سرزمین به فصل برگریزان میماند.