
سال های پس از زلزله بم، گزارش های باستان شناسان از کشف 68 جسد کودک و نوزاد خبر داده بود که تا حدود دویست سال پیش در دیوارهای ارگ بم دفن شده بودند، اما تصاویر تازه ای که به دست قانون رسیده خبر از کشف اجساد تازه ای از کودکان می دهد. کودکانی که مخفیانه و در سال های پس از زلزله سال 1382، دفن شده اند.
دو تن از این کودکان گیره پلاستیکی بند ناف دارند که معاصر بودنشان را اثبات می کند. این کودکان در پارچه بیمارستانی پیچیده شده و جایی گذاشته شده اند که نشان می دهد عمل دفن بعد از وقوع زلزله انجام شده است. میزان پوسیدگی و تعفن بدن این دو کودک نشانگر آن است که احتمالاً هنگام کشف اجساد، شش ماه تا حداکثر دو سال بیشتر از زمان مرگ و تدفین آنان نگذشته است. به این ترتیب ارگ بم از دوران صفویه تا همین سال ها میزبان جنازه ده ها کودک بوده است، اما سازمان میراث فرهنگی گزارشی از تحقیقات بیشتر در این باره منتشر نکرده است.
بچه ها چگونه پیدا شدند؟
به طور رسمی نخستین بار نرگس احمدی در گزارشی اجمالی از کشف اسکلت های نوزادان در ارگ بم، اشاره مختصری به بچه های بم کرد. (گزارش ها و مقالات سالانۀ پروژه نجات بخشی میراث فرهنگی بم، س 1، ش 1، 1384) احمدی آن روزها مسئول بخش باستان شناسی بود و از ماه های آغازین پس از زلزله برای بررسی میزان تخریب به ارگ رفته بود. بر اساس گزارش او یکی از کارشناسان متوجه می شود که لا به لای آوار دیوارها، استخوان هایی ریخته که استخوان حیوانی نیست. پیگیری های بخش باستان شناسی نشان می دهد که استخوان ها متعلق به انسان است و همه اجساد کودک بوده اند. در مراحل بعدی تعدادی دیگر از بچه ها را در بخش بالایی دیوار پیدا می کنند که بخشی از بدن شان ریخته و بخشی سر جایش باقی مانده بوده است.
در این مرحله، از فرزاد فروزانفر کارشناس ارشد میراث دعوت می شود تا برای انجام مطالعات به بم برود. وی در گفت و گو با قانون می گوید: «حصار بم که فرو ریخت بخشی از اسکلت ها از قسمت های جنوبی و شرقی خارج شد. با بیرون آمدن آن ها، پروژه بین المللی بم که تشکیل شده بود یکی از کارهایش بررسی این موضوع شد و از من برای این کار دعوت شد. من برای بررسی اسکلت هایی که آنجا پیدا شده بود سفرهایی داشتم. بخشی از اسکلت ها هم از لای دیوارها مشخص بود که آن ها را هم بررسی کردیم. گزارش مختصر و مفیدی به آقای دکتر مختاری دادم که آن زمان رییس پروژه بم بود.»
اما فروزانفر از اجساد تازه خبری ندارد و می گوید اصلا بچه در حد نوزاد ندیده است. بچه هایی که او دیده همه بیش از یک ساله و حداکثر 5 و 6 ساله بوده اند. او با بیان این که در این گونه مواقع معمولا من را خبر می کنند اما لابد در این مورد ضرورتی برای مطالعه ندیده اند، می گوید: «این که اینها را چه کسی مطالعه کرده من اصلا نمی دانم.»
او اعتقاد دارد: «اگر می گذاشتند این بچه ها را هم بررسی کنیم خیلی راحت می شد فهمید که اینها دوره شان چیست.» چرا که بچه هایی که او دیده از آنجایی که داخل کفن و کاهگل دفن شده اند خیلی سالم مانده اند.
فروزانفر با توجه به محیط بسته بم گمانه زنی می کند که شاید بچه های تازه، سقط جنین شده باشند، اما اندازه جنین های سقط شده کاملاً مشخص است و آن هایی که او دیده همه بیش از یک سال داشته اند.
فروزانفر درباره تعداد بچه ها هم می گوید کلا حدود 9 بچه دیده که قابل بررسی بودند و با تکه هایی که روی زمین ریخته بوده تعداد بچه ها دست بالا به دوازده تا هم نمی رسید. وی تاکید می کند که «من اصلا فکر نمی کنم تعدادشان در حد پنجاه تا و صدتا باشد، البته علاوه بر اینها تعدادی اسکلت هم بود که اصلا ربطی به این موضوع نداشت و مربوط به مثلا دو هزار سال پیش از میلاد و آن دوران ها می شد.»
گزارش نرگس احمدی مشخص نمی کند که کدام اجساد را شمرده است. آیا همه این بچه ها از دیوارها پیدا شده یا آن ها که در آوار ریخته شده را هم حساب کرده اند؟ دکتر لیلا پاپلی و دکتر مریم دژم خو هم در پروژه معاصر بم در سال 1387 روی 32 بچه کار کرده اند.
دکتر اسکندر مختاری که در آن سال ها رییس پروژه بین المللی بم بود می گوید در آغاز کار ده دوازده بچه پیدا شد تا کم کم به شصت و چهار بچه رسید. وی به پژوهش های نرگس احمدی در این باره اشاره می کند و می گوید آخرین عددی که در خاطرش مانده شصت و چهار بچه است. وی تاکید می کند که در این مورد دکتر لیلا پاپلی آخرین کار را انجام داده است و روایت او از همه قابل توجه تر است.
مختاری وجود بچه های تازه را از اساس دروغ می داند و وجود تصاویر بچه های تازه را نیز رد می کند. با این حال مریم نعیمی کارشناس ارشد باستان شناسی در گفت و گو با خبرنگار قانون می گوید بچه های تازه را از نزدیک دیده و از آن ها عکس هم گرفته است. وی با تاکید بر این که عکس ها به خوبی گویای شرایط بچه ها هستند می گوید که نحوه دفن این بچه ها به روشنی نشان می دهد که آن ها برای کسانی که دفنشان کرده اند، «دیگری» به حساب می آمده اند.
دکتر لیلا پاپلی نیز وجود بچه های تازه را تایید و در گفت و گو با خبرنگار قانون اعلام می کند که آن ها را کارشناس میراث مسئول حفاری در دیوار خانه سیستانی ها پیدا کرده است. وی دلیل انکار بچه های تازه توسط مختاری را این می داند که بچه ها در زمان او پیدا نشده اند و او از آنها بی خبر است.
به گفته پاپلی تعداد 68 بچه پیدا شده بوده که سی و دو موردشان توسط او بررسی شده است. البته این تعداد شامل مواردی که در هم ریخته و در جعبه های شیرینی جمع آوری شده بوده نمی شود. پاپلی همچنین با انجام آزمایش دی ان ای روی تعدادی از بچه ها متوجه شده که همه آن ها پسر بوده اند.
سالومه پورحسینی که پایان نامه کارشناسی ارشدش در دانشگاه تهران به بچه های بم اختصاص داشته است، می گوید: «در مورد بچه های تازه چون جدیدترند و بافت نرم یکی از آن ها بهتر حفاظت شده، به نظر می آید بشود گفت یکی از آن ها پسر است.»
بچه ها چگونه دفن شده اند؟
پورحسینی در گفت و گو با قانون می گوید: «بر اساس گزارش های پژوهشگران پیشین و عکس های موجود می توان گفت بچه ها به سه شکل دفن شده بوده اند. بچه های کوچکتر به طور کامل در چینه جا گرفته بوده اند و بدنشان طوری در خشت قرار گرفته بوده که دیگر جدا نمی شود؛ طوری که انگار خشت تابوت بچه است. نوع دیگر طوری دفن شده اند که گویا مقداری از روی خشت ها برداشته اند تا فضایی ایجاد شود و بعد بچه را لابه لای خشت ها گذاشته اند. نوع سوم هم تدفینی است که در گودی های پس از تخریب انجام شده است. این نوع تدفین احتمالا مربوط به دوران بعد از ترک ارگ بم و تخریب حاصل از نامسکون شدن آن انجام شده است. نمونه اش هم همین بچه هایی است که تازه دفن شده اند.»
بچه های تازه به گفته او برخلاف نمونه های قبلی که بالای دیوارند، پای دیوار قرار گرفته اند و آن ها را روی هم گذاشته اند و نه کنار هم. کمی هم رویشان پوشانده شده بوده که باعث شده دیرتر پیدا شوند.
وی قدمت بچه ها را مربوط به بازه زمانی پس از مرمت حصار در اثر حمله افغان ها تا زمان ارگ در دوره قاجار می داند؛ دوره ای که در ارگ بم درگیری ها کمتر بوده است؛ چرا که منطقی نیست فردی بچه اش را در جایی که ممکن است خراب شود دفن کند. او معتقد است که در کرمان آیین ها و فرقه های بسیاری بوده است که تقریبا به هیچ وجه در موردشان چیزی منتشر نشده است.
پورحسینی وجود نقش و نگار روی یکی از کفن ها را دلیل تعلق به یک اقلیت که البته شاید منشعب از اسلام هم باشد می داند چرا که به هر حال شرعا کفن مسلمان نباید منقوش باشد. به گفته وی از دیرباز در ارگ بم مردم با آیین های مختلف کنار هم زندگی می کرده اند و می دانیم که غیرمسلمان حق تدفین در گورستان مسلمانان را ندارد، اما فقدان بقایای افراد بالغ این فرضیه را تضعیف می کند. وی به دو جمجمه بالغ هم که پاپلی پیدا کرده اشاره می کند و تاکید می کند که فقط جمجمه بوده و بدن ندارد. یکی دیگر از کارکنان هم که در حسینیه مشغول حفاری بوده سه جمجمه بالغ پیدا کرده که بدنشان پیدا نشده است و این موضوع را پیچیده تر می کند. به گفته پاپلی تعیین قدمت این جمجمه ها حتی در این حد که مشخص شود آیا جدیدند و به قتل و جنایت مربوطند یا این که باستانی هستند ممکن نبود.
پاپلی قدمت بچه ها را تا اواخر دوران تیموری عقب می برد، اما تاکید می کند که این گمانه زنی با تردید بسیار همراه است. به گفته او حفاری در لایه های قدیمی تر احتمالا مسأله مربوط به قدمت را حل خواهد کرد اما در شرایط کنونی امیدی به این اقدام نیست.
به اعتقاد فروزانفر جسد بچه ها مربوط به دوران شکوفایی ارگ بم بوده که در آن زمان ارگ به عنوان محل زیستگاه و یک شهر کوچک محصور، دایر بود و بعد با توجه به شرایط تاریخی، در زمان حمله فیروزخان قاجار که یک سال ارگ در محاصره بوده، شرایط برای ساکنین ارگ اضطراری می شود، چرا که گورستان بیرون از ارگ بوده و اینها نمی توانسته اند از ارگ خارج شوند. به همین دلیل مجبور شدند که بچه ها را روی تیغه دیواره ها دفن کنند.
فروزانفر در پاسخ به این پرسش خبرنگار قانون که برای دفن افراد بالغ چه می کرده اند ابراز بی اطلاعی می کند و می گوید: «نمی دانم! از این که بزرگسالان را چه می کرده اند خبری نداریم. ما اثری از بزرگ تر ها ندیدیم. فقط بچه ها را دیدیم که روی راس دیواره و رو به قبله دفن شده بودند. این بچه ها کوچک بوده اند و عرض دیواره ها هم زیاد بوده است. بچه ها همه داخل کفن بودند و همه شواهد نشان می داد که تدفین ها اسلامی بوده است.»
مختاری نیز می گوید کفن هایی پیدا شده که بنا به گفته کارشناسان بافت ماشینی داشته است یعنی ماجرا دست کم تا عصر صنعتی ادامه داشته است و این ممکن است یک سنت بوده که مثلا از دوره قدیم تا دوران قاجار ادامه پیدا کرده باشد. وی به گزارشی اشاره می کند که در آن استدلال شده این تدفین ها مربوط به آخرین محاصره ارگ بم در زمانی است که آقاخان محلاتی به ارگ بم پناهنده شده بوده و ارگ توسط سپاهیان حکومت مرکزی محاصره شده بوده است؛ این محاصره طولانی می شود و بچه های بم می میرند.
با این حال دکتر محمد مرتضایی می گوید که سال 1372 وقتی در ارگ مشغول مطالعات بوده، خودش دیده است که نیروهای نگهبانی دم در خانم هایی را گرفته بودند که قصد تدفین بچه در ارگ را داشته اند. به اعتقاد وی اینها یا سقط جنین کرده بودند و یا شاید بچه ها نامشروع بوده اند و می خواسته اند آن ها را در ارگ دفن کنند اما «حین ارتکاب جرم» آن ها را گرفته اند.
به این ترتیب مشاهدات مرتضایی همراه با بچه های تازه پیداشده بعد پیچیده دیگری به ماجرا می دهند که هنوز جای کار بسیار دارد.
سرانجام بچه ها چه شدند؟
به اعتقاد مختاری، اگر همه نظرات را کنار هم بگذاریم به اجماعی نمی رسیم. وی با اشاره به گزارش دکتر پاپلی که همه بچه ها پسر بوده اند می گوید شاید این یک رسم پسرکشی بوده است.
او در پاسخ به این که مگر بچه ها پیش از دفن نمرده بوده اند می گوید: «نه اصلا کسی نمی تواند در این مورد نظر بدهد. شاید یک بیماری عارض شده و شاید هم رسم کهنی است که وقتی بچه ای می مرده می آوردند روی دیوار ارگ دفن می کردند. حالا چرا در گورستان بیرون ارگ دفن نمی کردند نمی دانیم! محل دفن بعضی از آنها خیلی منظم است و این طور نیست که با عجله جایی را کنده باشند و این اتفاق در اضطرار افتاده باشد.»
سالومه پورحسینی درباره این که آیا بچه ها قبل از دفن مرده بودند یا نه می گوید فقط یک مورد هست که به زنده بودن مشکوک است و آن هم عکسی است که در آن دستی از کفن بیرون آمده و به نظر می آید بچه کفن را پاره کرده است. پاپلی نیز با بیان این که در برخی موارد کاملاً مشخص بود که فرد قبل از تدفین مرده بوده است می گوید: «دو مورد بود که شما حقیقتا حس می کردید اینها هنگام تدفین زنده بوده اند. یکی با دستش خاک را چنگ زده بود و دیگری حتی کفنش را پاره کرده بود و این دو مورد می تواند فرضیه دکتر مختاری را تایید کند.»
پورحسینی تصریح می کند که در بازدیدی که سال 1389 همراه با دکتر پاپلی داشته، کارگران از بچه های جدید اظهار بی اطلاعی می کرده اند. وی می گوید زمانی که برای مطالعه بیشتر روی بچه ها به بم رفته بوده به جای این که بچه های یافته شده را به او نشان دهند یک سری جعبه شیرینی در انبار به او نشان داده اند که تعدادی استخوان در آن ها بوده است. البته استخوان ها متعلق به بچه ها بود، اما درهم شده بود و متعلق به یک نفر نبود. یعنی صرفا همراه با آوار جمع آوری شده بودند. هرچند که با شمردن آن ها دست کم می توان تعداد افراد یا حدود سنی را دریافت اما اگر بشود دوباره در بم پروژه ای تعریف شود اطلاعات خوبی می شود به دست آورد. اتفاقی که به گفته وی «با وضعیت فعلی میراث» بسیار امکانش کم است.
وی تاکید می کند که موضوع هم از نظر تعداد بچه ها قابل توجه است و هم این که مشابه این در هیچ سایت دیگری در دوران اسلامی دیده نشده و از این جهت جای کار بسیار دارد. به اعتقاد وی در پروژه های میراث فرهنگی باید به مطالعات بقایای انسانی فارغ از قدمتشان توجه بیشتری بشود.
مریم نعیمی، باستان شناس، با بیان این که «گاهی برای ما نبودن بعضی چیزها خودش قابل تفسیر می شود و درباره این بچه ها تمام فکر هایی که داریم با ابهام روبه روست.» سکوتی که همه این سال ها در این باره وجود داشته را مهم می داند. نعیمی می گوید بعد از همه کاوش هایی که انجام شده باز هم فقط سکوت است و سکوت. او این سکوت را به شکل بدبینانه ای تفسیر می کند. نعیمی که خود بچه های تازه را نیز دیده و عکس هایی هم از آن ها دارد می گوید انگار نوعی خودآگاهی پشت این سکوت هست و انگار همه تصمیم گرفته اند در این باره چیزی نگویند.
پاپلی نیز می گوید تا سال 1388 که دکتر مختاری رییس پروژه ارگ بوده اند و تا مدتی پس از آن مشکلی برای مطالعات نداشته است، اما بعد از آن اصولا یافته های مربوط به بچه ها انکار شده اند و دفن مجدد بچه ها در دیوارها نیز امید به پژوهش های بیشتر را به کلی از میان می برد.
فروزانفر درباره سرانجام کودکان می گوید: «آن هایی که من خودم روی دیواره ها بررسی کردم را اصلا در نیاوردیم و فقط بخشی که مشخص بود را بررسی کردیم. چون جسدها اسلامی بود و مسئولان مرمت هم همانجا با کاهگل حاضر بودند دوباره در همان جای اصلی شان با کاهگل رویشان را پوشاندیم چون از نظر آداب اسلامی هم درست نبود این ها دوباره بیرون بزند.» به گفته وی بچه هایی هم که قطعاتشان روی زمین ریخته بود جمع آوری و در قوطی هایی به میراث تحویل داده شد.
اسکندر مختاری در جمع بندی آن چه تا کنون از جانب باستان شناسان مختلف مطرح شده می گوید: «من فکر می کنم مثل داستان فیل مولوی است و یکی دم فیل را دیده و یکی پای فیل و دیگری گوشش را. هنوز باید روی این موضوع بیشتر کار شود چرا که هر کسی از یک منظر آن را دیده است. اگر سوال های خوبی پیدا کنیم حتما جواب های خوبی هم برایش پیدا خواهد شد.»
علیرغم این گزارش، فعلا دامنه کشور کاستاریکای این وبسایت فعال است، اما نمیتوان از تورنت ها استفاده کرد.
پیشتر گزارش شده بود که مدیران Pirate Bay این وبسایت را بر روی 21 سرور مجازی بر پایه کلود منتقل کردهاند که آن را غیر قابلحمله و از کار انداختن میکند. بدین معنی که وبسایت میتواند در هر مرحله به یکی از دامنههای خود منتقل شود. اگر چه این روش فعلا کارساز بوده و یکی از دامنههای آن فعال است، اما تنها گذشت زمان میتواند کارایی بیشتر آن را ثابت کند.
اکانت توییتر این وبسایت نیز از سوم دسامبر فعالیتی نداشته و همچنین سایتهای مرتبط با آن چون Suprbay.org ،Bayimg.com ،Pastebay.net ،EZTV ،Zoink و Torrage نیز از کار افتادهاند. همچنین نسخه موبایل این وبسایت نیز غیرفعال شده است.
وبسایت Pirate Bay مدتهاست که از مسئولین ارشد خود دور بوده است. فردرینک نیج یکی از مؤسسین این وبسایت ماه قبل در مرز لائوس و تایلند بازداشت شد. وی در دادگاه به اتهام به اشتراک گذاری محتوای دارای کپیرایت مجرم شناخته شد، اما موفق به فرار از کشور شد.
اوایل سال جاری نیز دیگر مؤسس این وبسایت پیتر سوند در خانهاش دستگیر شد و در ماه نوامبر نیز دیگر مؤسس آن گاتفرید اسوارتوم به جرم هک یک کمپانی آمریکایی به سه سال و نیم زندان محکوم شد.
دادگاههایی در انگلیس، هلند و فرانسه پیشتر این وبسایت را در کشورهایشان غیرفعال کرده بودند. باید دید در روزهای آینده چه جزئیات دیگری از این اتفاق منتشر خواهد شد.
منابع : The Verge & PCWorld
گفتوگو کردن با مردی که شاید بعضیها اسم یا چهره او را نشناسند اما صدای گرم و گزارشهای خاص و حتی اگر کسی که یک بار هم مسابقات کشتی را ندیده باشد با شنیدن صدای گزارش او به وجد میآید؛ مردی که شاید بتوان گفت به تعداد موهای سپیدش فضای سالن و مسابقات کشتی را برایمان گزارش کرده!
به گزارش ایسنا، «باشگاه خبرنگاران» با این مقدمه ادامه داد: مردی از اهالی مشهد و همشهریان اخوان ثالث. هادی عامل فرزند دوم خانوادهای ورزشکار و ورزشدوست که از کودکی عاشق کشتی بوده تا الان. برادر بزرگترش چنگیز هم قهرمان این رشته پرافتخار بوده و دو برادر کوچکتر از خودش هم در این عرصه فعال بودهاند.
هادی عامل: فقط 14 سالم بود که دستم آسیب دید و خوب شد، با همان دست و با اعتماد به نفس بالا کشتی میگرفتم. در آن مقطع زمانی، کشتیگیر ترک، آگ باشی که قهرمان المپیک بود با پایی که گویا با مادرزادی مشکل داشت کشتی میگرفت و من او را الگوی خودم میدانستم و خیلی سختیها را تحمل کردم. 19 سالم بود که همان دستم دوباره آسیب دید و انگشتانم از کار افتادند. زمانی بود که داشتم به تیم ملی نزدیک میشدم. برای معالجه به آلمان رفتم، دستم برای کارهای روزمره خوب شده بود ولی دیگر مثل قبل خم و راست نمیشد و نمیتوانستم کشتی حرفهای را ادامه دهم.
وارد دنیای هنر (موسیقی) شدم اما نتوانستم ادامه دهم. دنیایش برایم راضیکننده نبود. سال 63 در مشهد گزارشگری را آغاز کردم از نظر من کشتی ورزشی خاص است و پرافتخارترین رشته برای ما ایرانیهاست و آدمهای بزرگی از جمله پوریای ولی و آقا تختی و ... در آن بودند و این ورزش از پدرانمان به ما رسیده و زبان خاصی هم دارد. من از اول، کشتی گزارش میکردم و علاقه چندانی به گزارش کردن دیگر رشتهها ندارم اما در مسابقات سال 2006 قطر، مسابقه وزنهبرداری رضازاده را گزارش کردم. دوست دارم صدایم فقط برای کشتی باشد. پسر بزرگم کشتی می گرفت اما کتفش آسیب دید و دیگر نتوانست ادامه دهد، دخترم هم بسکتبال را در سطح آموزشگاهی بازی میکرد و به ورزش خیلی علاقه داشت و پسر کوچکم هم دانشجوی هنر است.
* از اصطلاحات خاصی که به کار میبرید کمی بگویید.
در بعضی مواقع فضای سالن باعث به زبان آوردن بعضی جملات کلمات میشوند؛ مثل کشتیگیر سالن را به غوغاکدهای تبدیل کرده یا سالن به غم خانه ای تبدیل شد و ... و بیان عشق و احساسات می تواند برخی از کلمات را به زبانم بیاورد، خود کلمات آنقدر مهم نیستند بلکه نوع گویش آن را مهم میسازد همیشه زمانی که مسابقات را گزارش میکنم این حس را دارم که در کنار مردم نشستهام!
گاهی اوقات باخت ورزشکار را جوری گزارش میکنم که کمی کمرنگتر به نظر برسد. نه اینکه باخت آن کشتیگیر کماهمیت بوده باشد، بلکه میخواهم مردم کمتر ناراحت شوند. ناراحتی مردم را دوست ندارم.
* از روزهای خوبتان بگویید.
تمام خاطرات زندگیام ورزشیاند! سال 2003 برای مسابقات جهانی مسافرتی رفته بودم، قرار بود همسر و دخترم به سفر حج مشرف شوند و من خیلی درگیر مسابقات بودم. زمانی که رسیدم فرصت خیلی کمی داشتم و خیلی دوست داشتم همراه آنها میرفتم. از امام رضا (ع) خواستم که همراه خانوادهام باشم و بالاخره رفتم. این جزو خاطرات خوبم است. میتوانم بگویم بهترین سفر عمرم. روزی هم برای گزارش کشتی در سالنی بودم که استادم آقای بهمنش را دیدم که به عنوان خبرنگار وارد سالن شد. نوبت من بود که گزارش کنم، رفتم خدمت استاد برای دستبوسی و رخصت گرفتم. آن لحظه خیلی برایم خاص بود.
* از جو مسابقات المپیک کمی بگویید.
المپیک، اوج کار ورزشکاران است و انتخاب بهترین خاطرات خیلی سخت. در مرحله نیمهنهایی کشتی المپیک 2000 سیدنی علیرضا دبیر با قهرمان جهان کشتی میگرفت، رفتار حریفش بسیار ناجوانمردانه بود و از خطا استفاده میکرد و علیرضا اصلا مثل او نبود و نماد یک پهلوان ایرانی را در جهان به نمایش گذاشت و حریفش را شکست داد و به فینال رسید و طلا گرفت.
زمان توزیع مدالها، علیرضا اول سمت حریفش رفت و با او دست داد، رویش را بوسید و بعد روی سکو رفت. پس از آن حریفش گفت: «این قهرمان ایرانی مرا متحول کرد، او هم برنده کشتی بود و هم اخلاق.»
در مسابقات 2006 قطر، دو تکواندو در محل برگزاری مسابقات فقط یک شیاپچانگ پوشش تلویزیونی داشت و از شانس مبارزه هادی ساعی پوشش نداشت و قرار شد خودمان تصویربرداری کنیم. به سالن برگزاری که رسیدم، تصویربردارمان گفت که فراموش کرده CD برای ضبط مبارزه همراهش بیاورد! محل اسکان ما تا مکان برگزاری مسابقات تقریبا یک ساعت فاصله زمانی داشت و رفت و برگشتمان یک امر غیر ممکن بود چون مبارزه هادی تمام میشد. در آن سالن یک تصویربردار ژاپنی هم بود. به سمتش رفتم از او درخواست یک CD کردم و او دو تا CD داد. این هم جزو خاطرات خوب من است.
* از بازی در سریال پایتخت بگویید.
در طول سریال تمام فن و حرکات را خود نقی (محسن تنابنده) اجرا میکرد و خیلی بااستعداد است. اگر کشتی را ادامه میداد حتما موفق میشد. جو سریال دقیقا مثل بازیهای پیشکسوتان بود، طوری که خودم هم باورم شده بود!
* کمی از تصادف در جاده همدان بگویید.
من به همراه آقای رحمانی (خبرنگار) و آقای اصغری (تهیهکننده) برای مسابقات جوانان کشور راهی آن شهر شدیم، در بین راه لاستیک ماشین ترکید و از مسیرمان منحرف شدیم و به گاردریل برخورد کردیم. خدا را شکر چپ نکردیم. ماشین اصلا تعادل نداشت و هر لحظه امکان داشت ماشین دیگری برسد و تصادف شود.
در آن لحظه دست به دامان ائمه شدم، از جمله امام رضا (ع). تقریبا بیست سی ثانیه اصلا خودرویی از آن جاد رد نشد. قداست خاص امام رضا و لطف خدا شامل حال ما شد و از حادثهای خطرناک جان سالم به در بردیم.
* از آرزوهایتان بگویید.
دوست دارم روی کره زمین هیچ وقت جنگ و آدمکشی نباشد و آدمها به هر دلیلی که همدیگر را از بین میبرند بدانند که خداوند را آزرده میکنند. دوست دارم در سراسر این کره خاکی، صلح و دوستی و محبت حکمفرما باشد.
اکبر عبدی بازیگر پیشکسوت سینما، تلویزیون و تئاتر اکنون در بخش سی سی یو به سر میبرد.به گزارش کافه سینما به نقل از باشگاه خبرنگاران این بازیگر پیشکسوت سینما، تلویزیون و تئاتر اکنون در بیمارستان تهران کلیلنیک در بخش سی سی یو به سر میبرد. بنابراین گزارش حال عمومی وی خوب است و زیر نظر دکتر قلب قرار دارد.